۱۳۸۸/۰۷/۱۰

موسوی، راهبر مدرن

موسوی، راهبر مدرن
مرتضی کاظمیان: میرحسین موسوی را به جرات می‌توان «راهبری مدرن» برای جنبش اعتراضی این روزهای ایران دانست. کمتر کسی پیش از رویدادهای سخت و نفس‌گیر اخیر، چنین رفتار مدرن و کنش هوشیارانه‌ای را از موسوی پیش‌بینی می‌کرد. او اما نشان داد، چنان‌که خود تصریح کرده بود، «اصلاح‌طلبی اصول‌گرا» یا «اصول‌گرایی اصلاح‌طلب» است. مستقل از پایمردی و ایستادگی ستایش‌برانگیز موسوی در برابر فشارها و تطمیع‌ها و تهدیدها، وی در مقام «راهبری مدرن» آگاهی و بینش مدرن و اشراف علمی خود را در قبال تحولات اخیر، به نمایش گذاشته است.

موسوی با فاصله گرفتن از جایگاه یک «رهبر کلاسیک»، چنان‌که در خور جنبش‌های اجتماعی جدید است، به‌مثابه‌ی یک «نماد» و البته، «راهبری مدرن» ایفای نقش کرده است.

او تکثر و تنوع موجود در جنبش سبز را شناخته و فهم کرده و به‌خوبی پذیرفته است. از همین زاویه است که در بیانیه شماره 11 خود تاکید می‌کند: « تاريخ به‌روشنی نشان می‌دهد که هرگاه حکومت‌ها خواسته‌اند به‌سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چاره‌ای جز متوسل شدن به چهره‌های ظاهرا گوناگون اما در جوهر يکسان استبداد نداشته‌اند، راه حل‌هايی که نتيجه آن نه يکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنين رويه‌ای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزه‌های قرآنی به ما ياد می‌دهد مطلوب است.»

در همین بیانیه او تاکید می‌نماید: «مردم ما اينک با پوست و گوشت و استخوان خود دريافته‌اند که تنها راه همزيستی مسالمت‌آميز سليقه ها و گرايش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و اديان گوناگونی که در اين سرزمين پهناور زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شيوه‌های زندگی و اجتماع بر کانون آن هويت ديرينه‌ ای است که آنان را به يکديگر پيوند می‌زند.»

موضوع مبارزه‌ی جنبش‌های اجتماعی، «منافع مشترک» است؛ موسوی این منافع مشترک را به خوبی تبیین کرده و مورد تاکید و دفاع قرار داده است: «تقويت وحدت ملی، احيای هويت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلی‌ترين مولفه قدرت ساختار سياسی کشور ، که جز با پذيرش حق حاکميت مردم و کسب رضايت نهايی آنان از نتايج اقدامات حکومت، و شفافيت در تمامی اقدامات از طريق اطلاع‌رسانی مستمر ممکن نيست.»

او تصریح می‌کند: «در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی‌خواهيم؛ آنچه ما می‌خواهيم استيفای حقوق از دست رفته ملت است.» (بیانیه ۱۱)

وی با پیوند زدن مطالبات کنونی معترضان به خواست‌های مردم ایران از زمان مشروطیت، می‌گوید: «اين دستاورد مبارزات يک‌صد ساله‌ی مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستيابی به آزادی، استقلال، عدالت و پيشرفت در سايه‌ی دينداری است.»

موسوی با دقت، و از منظری ایران‌دوستانه، «حفظ تماميت ارضی و استقلال ملی و صيانت از کيان کشور در مقابل مطامع بيگانگان» را نیز مورد اشاره قرار داده و می‌افزاید: «پس از سی سال ما هنوز با اصولی از اين ميثاق ملی روبرو هستيم که سخن گفتن از اجرايشان دست‌اندرکاران را به خشم می‌آورد، به صورتی که گويی گوينده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمين آزادی‌های سياسی و اجتماعی، رفع تبعيض، امنيت قضايی و برابری در مقابل قانون، تفکيک‌ناپذيری آزادی، استقلال و تماميت ارضی کشور از يکديگر، مصونيت حيثيت، جان و مال اشخاص، ممنوعيت تفتيش عقايد، آزادی مطبوعات، ممنوعيت بازرسی نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعيت‌ها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دريافت‌های دولتی در خزانه‌داری کل، تعريف جرم سياسی و رسيدگی به آن با حضور هيات منصفه، آزادی بيان و نشر افکار در صدا و سيما و بی‌طرفی آن و . . . هر يک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص داده‌اند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض می‌شوند و يا به صورتی ناقص و براساس تفسيرهای مخالف با روح اين ميثاق ملی به اجرا درمی‌آيند.» (همان جا)

یکی از ویژگی‌های مهم جنبش های اجتماعی آن است که «حاصل عقلانیت و مدنیت مسلط شده بر اعتراضات به وضع موجود هستند.حامیان و بازیگران جنبشهای اجتماعی با روشی عقلانی در این عمل و واکنش جمعی وارد می شوند و با بسیج منابع اهداف مورد نظر خود را به پیش می برند.» موسوی این نکته را به‌بهترین شکل، محقق نموده، و حداکثر عقلانیت و محاسبه‌ی «هزینه ـ فایده» را در کنش سیاسی خود لحاظ کرده است.

برای موسوی، «راه» و «رفتن» بیش از مقصد و هدف‌های کوچک، واجد ارزش است؛ از همین منظر، تلاش خود و همدلان و همراهانش را گام زدن در «راه سبز اميد» توصیف می‌کند. او به دقت توضیح می‌دهد که «برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ايم از عنوان «راه» استفاده می‌کنيم تا توفيق‌‎هايی که در هر مرحله به دست می‌آوريم پايان کار ندانيم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزيم.»

اما شاید «شاه کلید» استراتژی و «راه» موسوی، توجه او به مفهومی به‌نام «شبکه‌های اجتماعی» است. شبکه­های اجتماعی به‌مثابه‌ی «واحدهای سازمانی جنبش‌های اجتماعی» از جایگاهی ویژه در پیشبرد تلاش‌ها و نیل به مطلوب‌ها، برخوردارند. این شبکه‌ها، در سامانی از روابط و نظامی از مناسبات نزدیک و همدلانه، محقق می‌شوند که تاثیراتی فراتر از عمل سیاسی را موجب می‌شوند. فعالیت‌های خویشاوندی و تعامل‌های فامیلی، دوستانه، مذهبی، و یا جماعتی و محلی و هنری و حتی همسایگی و هم‌کاری و ...، نظامی از روابط را سامان می‌دهند که به میزان زیادی در مقابل تهدیدها و سرکوب‌ها و تحدیدهای حکومت، نفوذناپذیر و مصون می‌مانند. از طریق همین پیوندهاست که فعالان اجتماعی، برداشت‌ها و نگرش‌های ویژه‌ای از جهان را در خود پرورش می‌دهند؛ اطلاعات و حداقل شایستگی‌های لازم را برای عمل جمعی کسب می‌کنند؛ از تجربیات کسانی که قبلا درگیر بوده‌اند درس می‌آموزند؛ و نیز، از انگیزه و فرصت‌های لازم برای کنش جمعی و مبارزه‌ی اجتماعی پرخوردار می‌شوند.

موسوی در بیانیه ۱۱ خود تاکید می‌کند: «آنچه اينک در جامعه ما نقش‌آفرينی می‌کند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در ميان بخش وسيعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پايمال شدن حقوق خود معترض است. اين شبکه دارای ويژگی‌های منحصر به فردی است که به هنگام تصميم‌گيری در مورد راه‌حل‌ها و اقدامات آتی، بايد به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد کرد پيشنهاد می‌کنم، تقويت و تحکيم اين شبکه اجتماعی است.»

او تصریح می‌نماید: «بايد اين هسته‎های اجتماعی را در ميان خود تقويت کنيم.» وی از منظر راهبری مدرن، بر اقدام واقع‌بینانه و مورد توافق میان معترضان، تاکید می‌کند: «ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با يکديگر خواهيم شد که در شعاری مشترک همصدا شويم؛ شعاری دقيق و عميق که قادر به تأمين خواسته‌های ما باشد.»

از یاد نبریم که جنبش های اجتماعی، واکنشی هستند به وضعیت‌های بحرانی که اغلب از طریق شکل گیری یک هویت مشترک به عنوان اساسی نو برای همبستگی جمعی رخ می‌دهند. بنا‌براین جنبش اجتماعی محصول یک کنش یا اقدام جمعی و تجلی احساس محرومیت مردمی است که به هویت مشترک جنبش پیوند خورده‌اند.

موسوی به مقوله و مفهومی که با عنوان «عرصه عمومی» مشهور شده ـ و یورگن هابرماس، اندیشمند برجسته‌ی معاصر، آن را تبیین کرده است ـ توجهی خاص دارد؛ چنان که به‌عنوان نمونه، در همین اظهارات دو روز پیش خود، گفته است: «امروز يک شبکه اينترنتی در فضای مجازی شکل گرفته است که در فقدان رسانه بسيار مؤثر عمل می‌کند و هسته‌های اجتماعی که در ورای اين فضای مجازی فعال هستند آسيب‌پذيری کمتری دارند و اعضای اين هسته‌ها ماهيتی پويا به جنبش داده‌اند که ما را بيش از بيش به کارآمد بودن اين تشکيلات اميدوار کرده است.» اشاراتی از این دست، در بیانیه‌ها و اظهارات موسوی، پرشمارند.

تاکیدات او بر «زندگی» و «نفی خشونت» نیز به قدر لازم، قابل توجه هستند. او زندگی را برای تمام ایرانیان می‌خواهد؛ چنان که در همین بیانیه‌ی اخیر خود (شماره ۱۳) می‌نویسد: «اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند... پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند... خشونت چاره ساز نیست... خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند... ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم.»

موسوی خودخواهانه و خودمحورانه سخن نمی‌گوید؛ ابایی ندارد که از دیگران بیاموزد؛ خود را در جایگاه معلم یگانه و استاد و خطیب بلافصل و یکه نمی‌نشاند؛ و این‌گونه است که بارها بر «ابتکارات مردم و حامیان جنبش سبز» تاکید می‌کند؛ به «راه»هایی که خود مردم می‌گشایند و نشان می‌دهند، تکیه می‌کند و توجه می‌دهد. از همین روست که در بیانیه ۱۳ خود می‌گوید: « اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌كردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چند ماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم،»

موسوی خودشیفته و «خود خورشید پندار» نیست؛ به‌قدری که این ماه‌ها نشان داده ـ و نیز سکوت بیست ساله‌اش ـ از کیش شخصیت و جنجال به‌دور است؛ و اینها ویژگی‌های کمیابی در ایران امروز (و بخصوص در میان نخبگان) محسوب می‌شوند. چنین است که سخن او بر دل می‌نشیند؛ که از دل برآمده است: «زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌‌طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند. مردمی كه می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدم‌هایی كه به ناكامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی كنید.»

بر مضمون این نوشتار می‌توان فراوان افزود؛ اما به نظر می‌رسد برای مدعای ابراز شده در ابتدای مطلب، شواهد و دلایل نه چندان اندکی ردیف شده باشد؛ میرحسین موسوی چونان راهبری مدرن، و البته موفق و قابل اطمینان، جنبش اعتراضی سبز مردم ایران را «همراهی» کرده است. او نخواسته «سر» و «مغز متفکر» و «سخنگوی اول و آخر» جنبش سبز باشد. همچنان که نخواسته به همه‌ی اقدامات و کنش‌های رخ داده، تمکین کند. از همین‌روست که نقد و نفی خشونت می‌کند؛ آرمان‌ها و شعارهای انقلاب 57 را آدرس می‌دهد؛ استقلال و تمامیت ارضی ایران را یادآور می‌شود؛ و ...

موسوی، زنهار می‌دهد که «آقای همه‌چیز دان» نیست و تنها مانند یک «هم‌گام و هم‌راه» در «مسیر سبز»، بااحترام و تکریم به مطالبات مردم، تلاشی مشترک را با تمام توان، پی‌می‌گیرد. موسوی اینک به‌مثابه‌ی «سرمایه‌ای اجتماعی» در خور توجه و تکریم است؛ سرمایه اجتماعی، چونان سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی.

بی‌تردید تاریخ سیاسی معاصر ایران، نام میرحسین موسوی را در کنار نام‌ کنشگرانی اصول‌گرا، آزاده و آزادی‌خواه، و مردمی و ملی، چون زنده‌یاد دکتر محمد مصدق، حک و ثبت خواهد کرد؛ مردی که در سال ۱۳۸۸ خورشیدی، تصویری قابل تامل و احترام برانگیز از یک «راهبر مدرن» و پیگیر حقوق ملت ایران، ارائه کرد.

0 نظرات:

آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator