۱۳۸۸/۱۰/۲۶

سعید منتظری: احمدی نژاد صلاحیت ریاست جمهوری ندارد

سعید منتظری: احمدی نژاد صلاحیت ریاست جمهوری ندارد

. ادامه راه سبز«اجرس»: سعید منتظری در گفت و گویی با اشپیگل با اشاره به اشغال دفتر آیت الله العظمی منتظری توسط نیروهای رژیم و اعمال خشونت نسبت به مردم هشدارمی دهد که ادامه این وضعیت ممکن نیست. وی عذرخواهی از مردم و استعفای احمدی نژاد را از راهکارهای خروج از بحران می داند. متن کامل این گفت و گو از نظر خوانندگان می گذرد:

س- آقای منتظری، امکان تماس با شما فقط بوسیلۀ تلفن همراه ممکن شد. محل اقامت شما کجاست؟ آیا در خانه تان تحت نظر هستید؟

ج- من در شهر قم هستم. در خانه‌ام که نزدیک خانۀ پدرم قرار دارد. حق تردد من رسماً محدود نشده است. ولی بعضی وقتها پنجره های خانه‌ام به لرزه در می آیند. این کار توسط عوامل رژیم انجام می گیرد. به این وسیله می خواهند مرا تحریک بکنند. دفتر پدر من بشدت تحت نظر نیروهای امنیتی قرار دارد. حسینیۀ او ۱۲ سال قبل توسط رژیم بسته شد و حالا هم تحت اشغال آنها قرار دارد.

س- آیا توانستید پدرتان را - که یکی از مشهورترین روحانیان ایران و رهبر معنوی اپوزیسیون محسوب می شد- محترمانه به خاک بسپارید؟

ج- نیروهای امنیتی فقط ۲۴ ساعت اول ما را راحت گذاشتند. آنها بلافاصله بعد از خاکسپاری پدرم با رفتاری اوباشانه جلوی خانۀ او تجمع کرده و توسط بلندگو به او توهین کردند.

س- اینها چه کسانی هستند؟ پلیس، یا سربازان اونیفورم پوش؟

ج- نه، مردان اونیفورم پوش فقط نظاره گر بودند. این، نیروهای بسیجی اعزام شده توسط حکومت بودند که دست به عمل زدند. البته باید گفت که برای اولین بار در شهر قم نیز مخالفین رژیم با شعارهای تعیین کننده‌ای مانند «مرگ بر دیکتاتور» وارد عمل شدند. لذا می‌توان گفت که ادامۀ این وضعیت ممکن نیست.

س- هفتم پدر شما مصادف با روز عاشورا بود. در این روز، تظاهرات در شهرهای بزرگ به اوج خود رسید و با هشت کشته...

ج- ... که مسئولیت آن به گردن حاکمیت است. مسبب آن عوامل رژیم هستند.

س- در میان تظاهرکنندگان نیز آمادگی برای خشونت به چشم می‌خورد. آنها خود روهای پلیس را آتش زده و به نیروهای بسیج حمله کردند.

ج- مردم عادی هیچ نفعی در به آتش کشیدن مایملک کسی ندارند. آنها برای ابتدائی ترین حقوق مشروع خود تظاهرات می کنند. آنها توسط نیروهای امنیتی تحریک شدند.

س- آیا پدر شما که در فتواهایش مقاومت مسالمت آمیز را توصیه می‌کرد، می‌توانست همین نظر را داشته باشد؟

ج- صد در صد. پدر من همیشه سرکوب توسط حاکمیت را محکوم کرده و مقاومت در مقابل حاکمانی که از قدرت خود سو استفاده می کنند را یک حق و حتی یک وظیفۀ دینی می دانست. او برای این کار سالهای بسیاری از عمرش را قربانی کرده بود. حتی اگر علت درگذشت او ایست قلبی باشد، ولی باز هم درمرگ او رژیم مقصر است. نه فقط تضییقات علیه شخص او، بلکه رفتار رژیم با مردم نیز به او فشار می آورد.

س- آیا پدر شما در روزهای آخر عمرش بقای جمهوری اسلامی را ممکن می‌دانست؟ خود شما ادامۀ حیات حکومت مذهبی را ممکن می دانید؟

ج- پدر من تا به آخر امیدوار بود که حاکمان فعلی سر عقل آمده و بدین ترتیب جلوی زیانهای بیشتری برای مردم گرفته شود. به نظر من سیستم حکومتی آیندۀ کشور چندان مهم نیست. این سیستم می تواند یک جمهوری اسلامی و یا یک جمهوری لائیک باشد. حتی اینکه یک رژیم سلطنتی باشد هم برای من چندان مهم نیست. آنچه که مهم است، اینست که مردم در آزادی و رفاه زندگی کرده و بتوانند اعتراضاتشان را به گوش حاکمان برسانند.

س- آیا چنین تغییری با رهبری خامنه‌ای ممکن است؟

ج- مشکل بتوان گفت. اولاً باید کسانی که مسئول جنایات و سرکوبهای اخیر هستند، از مردم عذر خواهی بکنند. این اولین شرط ادامۀ حیات رژیم جمهوری اسلامی است. ثانیاً با استعفای احمدی نژاد باید پست ریاست جمهوری به کسی که بیشرین آرا مردم را بدست آورده است، واگذار شود. این شخص هم میر حسین موسوی است.

س- آیا موسوی برای این پست فرد مناسبی است؟ آیا رئیس جمهور سابق مردی نیست که به گذشته تعلق دارد؟

ج- موسوی هیچوقت ادعا نکرده است که رهبر جنبش است. اگر صحبت از آیندۀ کشور باشد، در آن صورت باید شورائی که به غیر از موسوی متشکل از کسانی مثل روحانی و سیاستمدار مخالف مهدی کروبی و همچنین رئیس جمهور سابق محمد خاتمی – که طرفدار اصلاحات و در بین مردم محبوبیت دارد- باشد، تشکیل شود. من با آنها دوست هستم و نظریاتشان را قبول دارم. همچنین اکبر هاشمی رفسنجانی نیز باید در این شورا عضویت داشته باشد. موسوی و کروبی در مراسم تشییع پدرم شرکت کرده و برای تسلیت گوئی – البته به شکل غیر سیاسی- به خانۀ من آمدند. من نمی توانم (دراین شورا) رل مشورتی بازی بکنم. من می‌خواهم بیشتر یک فعال حقوق بشر باقی بمانم. چونکه نمی‌خواهم بشکل فعال در سیاست شرکت بکنم.

س- آیا در این روزها می‌توان اینگونه فعالیتها را از هم جدا کرد؟

ج- حق با شماست. امروزه با شرائط حاکم در ایران غیر ممکن است. در این روزها هر پلیس دون پایه‌ای، هر بازاری و هر معلمی از نظر سیاسی فعال است. وقتی که تظاهرات به خشونت کشیده می شود، در صفوف مقدم جوانان، دانشجویان و کارگران هستند. ولی در تظاهرات مسالمت آمیز از هر قشری و هر سنی، مردان، زنان، زنان چادری مومن و زنانی که چندان در بند حجاب نیستند، شرکت می کنند. کروبی و موسوی فقط بخشی از اپوزیسیون را نمایندگی می کنند....

س- ... و بعضاً به نظر می‌رسد که آنها بیشتر رهبری سمبلیک جنبش را داشته و در اصل دنباله رو آن هستند. سمت و سوی جنبش را بیشتر کسانی که آمادگی هر نوع عملی را دارند، تعیین می کنند.

ج- موسوی و کروبی خودشان تاکید کرده‌اند که رهبر همۀ کسانی که از این رژیم نامید شده‌اند، نیستند. آنها همچنین طرفدار خشونت نیستند. من و دوستانم همیشه به مردم توصیه می کنیم که در خیابانها آرامش‌شان را حفظ کرده و حوصله و صبر داشته باشند. مشکلاتی از نوعی که ما داریم، یک روزه حل نمی شوند. ولی وقتی که جوانان شاهد کتک خوردن، دستگیر شدن و حتی کشته شدن دوستان خود می شوند، در آن صورت هر گونه توصیه به رعایت اعتدال بی‌فایده خواهد بود. و شرافتمندانه بگویم در آن صورت برایم قابل فهم است. هر چند که من با آن موافق نیستم.

س- خواهرزادۀ موسوی در تظاهرات عاشورا کشته شد. در این باره معلومات تازه‌ای دارید؟

ج- این به هیچ وجه یک تصادف نبود. این یک عمل برنامه ریزی شده بود. ما از کانال های مختلفی شنیدیم که این عمل توسط عوامل معینی طراحی و اجرا شد. می‌توان آن را به عنوان آخرین اخطار به موسوی تلقی کرد. من فاقد پیش بینی پیغمبرانه‌ای هستم. نمی‌دانم که آیا روزی او را دستگیر خواهند کرد و یا حتی خواهند کشت. ولی اگر چنین کاری صورت بگیرد، در آن صورت نتایج آن فاجعه آمیز خواهد بود.

س- چه نتایجی؟

ج- حوادث تاریخی همیشه همراه با قربانی، رنج و درد بوده‌اند. تعداد زیادی دستگیر شده، شکنجه و اعدام می شوند. خیلی ها خانواده هایشان را از دست می دهند. فقط بعد از این پروسۀ خونین است که می توان در بارۀ نتایج آن به داوری نشست. ما می توانیم به سخنان تاریخی رهبر انقلاب اسلامی آیت الله خمینی استناد بکنیم که گفت: " پدران ما قیم ما نیستند. آنها چه حقی داشتند که این سیستم حکومتی را برایمان تعیین بکنند؟"

س- آیا شما احتمال برآمد انقلابی و براه افتادن یک حمام خون را می دهید؟

ج- امیدوارم که چنین نشود. امیدوارم که حاکمین سر عقل آمده، به یک توافق گردن گذاشته و بدین ترتیب راه را برای آشتی ملی باز بکنند. اگر این کار را نکنند، وطن من در یک سال دیگر وضعیت بدتری نسبت به حالا خواهد داشت.

س- یک سال بعد آیا هنوز احمدی نژاد رئیس جمهور و خامنه‌ای رهبر کشور خواهند بود؟

ج- احمدی نژاد برای پست ریاست جمهوری صلاحیت لازم را ندارد. ...

س- ... پس صلاحیت چه سمتی را دارد؟

ج- بیشتر برای شهرداری یک شهر کوچک. در مورد خامنه‌ای نمی‌خواهم نظر بدهم. ولی پدر مرحوم من یقین کامل داشت که خامنه‌ای فاقد صلاحیت لازم برای سمت رهبری است.

س- شما با ابراز بی پردۀ نظریاتتان ریسک دستگیری را به جان می خرید. آیا ترسی از امنیت خودتان و خانواده تان ندارید؟

ج- من بارها زندانی شده‌ام. دفعۀ آخر ۳۲۵ روز در سلول انفرادی بازداشت بودم. من هیچگونه ترسی ندارم. اگر دلشان می خواهد، می توانند مرا دستگیر بکنند.

» ادامه مطلب

اینک، پایان استبداد

اینک، پایان استبداد


. ادامه راه سبز«ارس»: دوستان! کشور ما در مقطع حساسی قرار دارد. مقطعی که می تواند به نوعی دوران گذار تلقی شود. در حال حاضر هنوز مشخص نیست که در آینده چه به سر جنبش سبز و کشور عزیزمان می آید. اما یک چیز مسلم است. روزها و ماه ها و سالهایی که می آیند، هیچ شباهتی به روزها و ماه ها و سال های گذشته نخواهند داشت. یعنی اینکه بازگشت به شرایط گذشته قابل تصور نیست. جنبش سبز یک بارقه نیست که پس از مدتی نابود شود و کشور به شرایط قبل از انتخابات بازگردد. جنبش سبز یک پله است از نردبانی که این کشور و مردم را به سمت جامعه ای بهتر بالا می برد. گامی رو به جلو که در ادامه گام های تاریخی ملت ما همچون ایجاد مشروطه و سپس انقلاب اسلامی، برداشته شده است. بی شک هر یک از این مقاطع حساس در جریان حرکت این ملت، تاثیرات عمیقی بر تمام جنبه های زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مردم ما داشته اند. جنبش سبز هم از این قاعده مستثنی نیست. جمعیت میلیونی معترضین در روز 25 خرداد، به ناگهان ظاهر نشدند. ما همان هایی بودیم که تا یک ماه قبل، سرگرم رتق و فتق امور خود در همین جامعه بیمار بودیم و به گلایه های گاه و بیگاه در مهمانی ها و محل کار و یا در فروشگاه و تاکسی و اتوبوس و مترو قناعت می کردیم. می دانستیم ایرادی در کار است. کشوری که قرار بود با یک جهش رو به جلو پرتاب شود، هر روز بیشتر در منجلاب بی تدبیری و سوئ مدیریت ها غرق میشد. اما انتخابات 88 جرقه ای بود که مردم ما را هشیار کرد. کبریتی که باید در انبار باروت انداخته می شد.

حکومت از آخرین حربه خود یعنی دخالت بی پروا و بدون ظاهر سازی در برگزاری و اعلام نتایج انتخابات، استفاده کرد شاید تا پیش از همه چیز قدرتش را به خودش اثبات کند. کاری که مردم و نخبگان را مبهوت ساخت و پس از مدت کوتاهی این بهت به خشمی فراگیر تبدیل شد. اما در اقدامی منطقی، مردم به تظاهرات میلیونی سکوت قناعت کردند و زبانه خشمشان را کنترل نمودند. چراکه می دانستند گرفتن این حق پایمال شده، فقط از راه تدبیر و استقامت میسر خواهد بود. این همان آغاز درخشان جنبش سبز است. آغازی که با آگاهی همراه است. آگاهی توده مردم. این موضوع بسیار مهم و قابل تاملی است. یعنی اشرف اکثریت مردم به اینکه مشکل چیست و راه حل کدام است. اینکه لازم نیست با هزار رسانه پیدا و پنهان آن ها را متوجه مسیر حرکت نمود. این است که جنبش ما را از سایر مقطع تاریخی متمایز میکند.

اما هم اکنون جنبش سبز با دست اندازهای مهلکی در مسیر رو به جلوی خود مواجه است. هر روز با یک دسیسه روبروست و هر روز در آستانه امتحانی سخت تر از روز قبل قرار می گیرد. غرض از نوشتن این مقدمه نسبتا طولانی، پرداختن به شرایط حال و چاره جویی جهت نحوه ادامه حرکت است. انتخاب مسیر مناسب برای ادامه حرکت، وابستگی مستقیمی به تحلیل درست و جامع شرایط موجود دارد. چیزی که در مقالات و اظهار نظرهای نخبگان و متفکرین هر روز بر روی آن تاکید می شود. امروز ما در شرایط پیچیده ای هستیم که راه حل های ضربتی و مستقیم، بعید است بتوانند بر اوضاع حاکم تاثیر مثبتی بگذارند و ریسک آنها بسیار بالاست. شرایط پیچیده، راه حل های متناسب با خود را می طلبند. همان طور که در گفتار بزرگان هم آمده، حرکت ناگهانی، تاثیرات غیرقابل پیش بینی و جبران ناپذیری بر جامعه میگذارد. پس باید به دنبال راه حل هایی با ریسک کمتر و با تاثیرات قابل پیش بینی تر بود. این روزها همه جا بحث در مورد بیانیه هفدهم مهندس موسوی، داغ است. اکثریت آگاهان آشنا به شرایط داخل ایران و حکومت، از آن استقبال نموده و آنرا هوشمندانه تلقی کرده اند. چراکه با طرح خواسته های حداقلی شکافی را که می رفت در بدنه جنبش سبز ایجاد شود را در داخل حکومت انداخت. خواسته هایی که در نگاه اول شاید بعد از شش ماه و اندی مبارزه مردم برای احقاق حقشان، شاید به نظر کم و توام با عقب نشینی باشد. با نگاه دقیق تر به اوضاع داخلی و موقعیت و مواضع حکومت و جنبش سبز، به نکات زیر بر می خوریم:

مهم ترین نکته ای که برای درک موقعیت باید به آن توجه نمود، هدف بدنه جنبش سبز و به تعبیری طبقه متوسط آن است. یعنی آن هایی که نه بسیار تندند و نه بسیار کند! پاسخ صحیح به این سوال می تواند در یافتن راه حل برون رفت از وضعیت کنونی و احقاق حقوقمان بسیار راه گشا باشد. آیا اساسا ما در درون خود به حداقل های مشترک رسیده ایم؟ بیانیه هفدهم مهندس موسوی از این لحاظ که با طرح خواسته هایی که مورد قبول اکثریت است، هم قابل بررسی است. حداقل هایی که در اردوگاه اصول گرایان هم کم نیستند کسانی که با آنها مخالفت نمی کنند. اولین چیزی که باید بپذیریم این است که جنبش ما یک بدنه متکثر دارد و چند صدایی از ویژگی های آن است. بیاد بیاوریم که همین تکثر گرایی از شعار های انتخاباتی مهندس موسوی بود. پس باید به آن پایبند باشیم تا در درجه اول به بنیان فکری حرکت خود خیانت نکرده باشیم. همین قبول افکار مختلف، پایه و اساس دموکراسی است. دموکراتی که توانایی قبول و هضم نظرات دیگر را ندارد، باید در نامگذاری خود تجدید نظر کند. هم اوست که دیکتاتور آینده خواهد بود. اصلا همین آفت انقلاب ما شد.

دیدگاه غالب در رئوس حکومت توانایی تحمل مخالف را به زودی از دست داد و راه مستقیم، یعنی توسل به استبداد را برگزید. دیکتاتورها هم مانند بسیاری از جنایت کاران بزرگ تاریخ بشر، اغلب با نیت خیر دست به جنایات هولناکشان زده اند. بله اشتباه نشده است. با نیت خیر. قاتلی مافیایی که پس از انجام فجیع ترین قتل ها و دزدی ها، در خانه ای به محاصره پلیس در آمده بود، در لحظات آخر با خون خود مطلبی را برای جاودانه شدن نوشت! اشتباه نکنید. او هیچ گاه به جنایاتش اعتراف نکرد. او با دلی شکسته و سرخورده، انگیزه خیر خود را یادآوری کرده و از رفتار اجتماع با خود متحیر بود. اینها داستان نیست. بلکه واقعیت جاری در جامعه بشری است. پس بهتر است قدم به قدم حرکت کنیم. ابتدا دموکراسی را در میان خود حاکم کنیم، بعد به ساختن ایرانمان بیاندیشیم. در قدم اول یافتن خواسته های حداقلی و التزام به آنها در دستور کار است که مهندس موسوی به بهترین شکل آنها را بیان نمودند. این جا شروع امتیاز گیری از حکومت است. امتیازاتی که بخشی از حقوقمان است و متعلق به دولت غیر قانونی نیست که بخواهد به ما بدهد. اما چه کنیم که شرایط این گونه اقتضا میکند.

دومین مطلب مشکلانی است که بر سر مبارزه رو در رو و ایجاد شرایط انقلابی وجود دارند. بزرگان در مقالات متعددی به آنها اشاره کرده اند که بسیار منطقی و قابل تامل به نظر می آیند. از جمله آنکه هزینه انقلاب و ساختار شکنی ناگهانی بسیار بالاست و بعید نیست که در میانه راه تمام امور به هم ریخته و مشکلات جدید و مهلکی در جامعه ایجاد شود. هر نوع ضعف در حکومت مرکزی، مساوی است با کوهی از مشکلات پیش بینی نشده و ظهور مدعیان جدید و بروز جنگ های داخلی. اتفاقی که جنبش سبز را احتمالا چندپاره و هرج و مرجی واقعی را برقرار خواهد کرد. تازه همه اینها در صورتی اتفاق خواهند افتاد که اکثریت مردم برای براندازی به صحنه بیایند که همین رادیکال شدن، موجب ریزش فراوانی در جنبش خواهد شد.

اما نکته سوم که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، مسئله ایست که مورد غفلت واقع شده است. ساختاری که هم اکنون قدرت را در دست دارد، در تمام این سال ها سعی در ریشه دواندن در سطوح مختلف را داشته است. که البته این تلاش در این چهار سال بسیار شدت گرفته است. در واقع در این چهار سال این جریان انحصار طلب کاشته های گذشته خود را درو می کرد و می کند. مدتها پیش و در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، جریان افراط گرا در تلاش برای ایجاد شبکه ای برای رسیدن به قدرت بود. سال ها با تبلیغات برداشت های تحجرگرایانه و بدعت هایی که در دین می گذاشتند، به پرورش اسلامی جدید و خشونت طلب که در برابر اسلام صلح طلبی که آقای خاتمی به جهان معرفی می کرد، پرداختند. هدف اول آنها قبولاندن باورهای افراطی در دل و مغز جوانانی بود که به سمت آنها می گرویدند. با برگزاری مستمر درس اخلاق آقای مصباح یزدی در بیت آقای خامنه ای در قم (که هنوز ادامه دارد) و تبلیغات گسترده افرادی چون برادران پناهیان و آقا تهرانی (معتقد به نظریه الله سالاری در مقابل نظریه مردم سالاری دینی اصلاح طلبان) پرورش ارتشی جان بر کف و آماده هر گونه فداکاری در راه رهبر را در دستور کار قرار دادند. این فقط بخشی از سناریوی آنان برای مدیریت جامعه در آینده بود. در طی این سال ها موسسه آقای مصباح یزدی مشغول پرورش شاگردانی در همه زمینه ها برای بی نیازی ایشان از استفاده از نیروهای متخصص، بوده است. حتی با تاسیس جایی برای آموزش های هنری، هنرمندان گوش به فرمان و بدون قوه تفکر تولید کرده و می کنند. تا به صورت کاملا مستقل به تبلیغ دیدگاه های خود در جامعه و جهان بپردازند گویا بعد از افراط گرایی گروهی از اهل سنت (القاعده و طالبان) اینک نوبت به ایجاد فرقه ای مشابه در میان شیعیان رسیده است.

با این کار به زعم خودشان هنر را به خدمت خود در آورده اند. فکر می کنید این همه مستند های جعلی و برنامه های مناسبتی و سیاسی بی کیفیت را چه کسانی در صدا و سیما تولید می کنند؟ پس مشاهده می شود که جناح مقابل و افراط گرایان هم دست خالی نیستند. همه اینها در کنار حمایتی که از جانب برخی نظامیان هم احساس می کنند، باعث شده که خود را آنچنان دست و پا بسته در نیابند. همین موارد باعث می شود که درصدی از نیروهای سرکوب گر رژیم که در خیابان به جان مردم بی گناه می افتند، با طیب خاطر و در جهت انجام وظیفه الهی خود دست به این اقدامات بزنند که بسیار خطرناک تر از مزدوران هستند و هر آن امکان دارد به خود و دیگران صدمات جبران ناپذیری بزنند. در واقع حمله آنها به مردم ناشی از جریهه دار شدن احساسات و اعتقاداتشان است و نه دستورات مافوق. اینها همان جوانان خامی هستند که سال هاست در هیات ها و جلسات سخنرانی ذهنشان انباشته شده از خشونت و افراط گری که مطلقا با اساس و فلسفه وجودی دین سازگار نیست. به قول قدیمی ها، مرضی که به تدریج در بدن وارد شده را نمی توان به یکباره دفع کرد. در هر حال این عده هم جزئی از جامعه ما هستند و نمی توانیم نادیده شان بگیریم (آنطور که آنها سعی می کنند ما را نادیده انگارند). پس پاکسازی جامعه از این افکار مخرب و خطرناک و نهادینه کردن قانون گرایی، مبارزه ای فرسایشی و درازمدت و در عین حال به دور از تعصب را طلب می کند.

حالا از همین سه مورد، چه نتایجی می توان گرفت؟ رمز بقا و گسترش جنبش سبز، حفظ و گسترش پایگاه اجتماعی آن در میان توده مردم است. اینک زمان بایکت خبری و سرپوش گذاشتن ها به سر آمده. شاید بهتر باشد اکنون با اطلاع رسانی بدون شایعه سازی و حرکت های مدنی برای اعلام همبستگی بیشتر، در عین حال به اعمال فشار بر حکومت ادامه داد. برای تحقق تئوری فشار از پایین و چانه زنی در بالا. یقینا سد شکسته خواهد شد. اولین عقب نشینی حکومت، به منزله هموارتر شدن راه مذاکره خواهد بود. و این به معنی دستیابی به خواسته های بیشتر است. جنبش سبز نیامده که با ایجاد یک دگرگونی تاریخی، از میان برود. کلید رسیدن به جامعه ای آزاد و با رفاه مناسب، حضور و استمرار فعالیت جنبش مطالبه گر مردمی است. اگر به دگرگونی های احتمالی مقطعی تن در دهیم، دور نباشد زمانی که دوباره سایه شوم استبداد را بر سر خود احساس کنیم. ما آمده ایم که مذاکره کنیم و در عین حال تا احقاق آخرین ذره از حق به یغما رفته مان خواهیم ایستاد.

اما حق ما چیست؟ این موضوعیست که به زودی به آن خواهیم پرداخت.
روزبه صداقت
» ادامه مطلب

فرزند عضو خبرگان رهبری، معضلی به نام احمدی نژاد

فرزند عضو خبرگان رهبری، معضلی به نام احمدی نژاد:
همه نارضایتی ها ناشی از ساختار شخصیتی اوست

. ادامه راه سبز«ارس»: احمد نجمی نویسنده وبسایت "منبر نت" در تازه ترین مطلب خود با عنوان " معضلی به نام احمدی نژاد" به انتقاد ازرفتار و عملکرد احمدی نژاد پرداخت و در بخشی از این مطلب اذعان کرد که آشنایان و اقوام او به خاطر عملکرد و حرفهای احمدی نژاد حامی جریان سبز شده اند و در همین مسیر حرکت می کنند.

به گزارش جرس، نجمی فرزند یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری با اشاره به برنامه "روبه فردا" و مناظره های صورت گرفته می نویسد: عصبانیت بسیاری از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب ( و مخالفان اصولگرای احمدی‌نژاد) از نوع صحبت‌ها و تحرکات عجیب و غریب احمدی‌نژاد در چهره چند مهمان کاملا قابل تشخیص بود و همه این ایرادات هم ناشی از ساختار شخصیتی احمدی‌نژاد، .یک‌د ندگی، عدم توجه به جوانب مختلف سیاسی و اجتماعی هنگام موضعگیری، عزل و نصب‌های عجیب و غریب و ادعاهای ثابت نشده در ارائه آمارهای اقتصادی و سیاسی است.

وی در ادامه مطلب خود احمدی نژاد را دروغگو خواند و نوشت: تا قبل از انتخابات فقط احمدی‌نژاد دروغگو بود، اما پس از آن این دروغگوئی به نام کل نظام تمام شد و هزینه‌های واقعا جبران ناپذیری که نظام باید پرداخت می کرد.

وی در ادامه می نویسد: اصلی‌ترین دلایل مهمانان اصلاح‌طلب برنامه «رو‌به فردا» چند ایراد اساسی و اشتباهات احمدی‌نژاد بود.دلایلی که باعث شد نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از هفت ماه با آن درگیر باشد.

نویسنده در ادامه به از دست رفتن جایگاه رهبر جمهوری اسلامی در میان مردم اذعان می کند و می نویسد: طیف وسیعی از مردم عادی و هزاران نفر از آنهائی که تا همین چند ماه پیش حامی نظام بودند و هم‌اینک کمترین حرمتی برای رهبری قائل نیستند دو چیز است:عصبانیت از احمدی‌نژاد و قرارگرفتن در گرداب تبلیغات دشمن. تعداد زیادی از دوستان و اقوام را می‌شناسم که بخاطر عصبانیت از کارها و حرف‌های احمدی‌نژاد حامی موسوی و جریان سبز شده‌اند و حالا در مسیر همین جریان حرکت می‌کنند.بسیاری از این افراد در دوره قبل به احمدی‌نژاد رای داده بودند و تا همین چند ماه پیش واقعا حامی رهبری و نظام بودند…اما حالا؟

حالا بخش مصیبت ‌بار قضیه این است که بزرگان نظام به این نتیجه برسند که یکی از راه های اصلی حل معضل سیاسی و امنیتی کشور سکوت احمدی‌نژاد است و به او توصیه و حتی بالاتر از توصیه یعنی دستور بدهند که چند ماهی درباره مسائل سیاسی کشور صحبت نکن! جای شرمندگی دارد که برای حل مشکل امنیتی کشور به رئیس شورای عالی امنیت ملی دستور اکید داده شود که خواهشا…..!

بهترین راه ‌حل کم کردن مشکلات فعلی خصوصا نزدیک کردن بسیاری از ناراضیان که تا همین چند ماه‌پیش حامی نظام و رهبری بوده‌اند اعتراف و تشریح یک واقعیت است:احمدی‌نژاد علیرغم همه شعارهایش مساوی با نظام و اصولگرائی نیست و نباید همه کارهایش را به نام نظام و اصولگرائی نوشت.

همه اینها را که کنار هم می گذارم با خودم می‌گویم خدا چه صبر وتحملی به رهبر کشورمان – که جانم فدای او باد – داده است.رهبری باید از فردی که تابلوی اصولگرائی دارد تمام قد دفاع کند و پشت سر او اشتباهاتش را جبران کند و خود را همیشه سپر دفاع از نظام و انقلاب قرار دهد!

» ادامه مطلب

اجرای هدفمند کردن یارانه ها و تورم ۴۰درصدى

اجرای هدفمند کردن یارانه ها و تورم ۴۰درصدى


. ادامه راه سبز«ارس»: بنابر اعتراف كارشناسان، تورم سالانه سال هاى اخير بالاى ۲۰ درصد بوده است ، حدود ۲۰ درصد نيز در اثر اجراى هدفمند كردن يارانه ها تورم خواهيم داشت، بنابراين يك تورم ۴۰ درصدى در سال آينده در انتظار مردم است.

سيد نجيب حسينى، نماينده مينودشت و كلاله در مجلس در گفت وگو با ايلنا با اعلام اينكه قرار بود در قالب لايحه هدفمند كردن يارانه هايى كه به صورت جسته و گريخته پرداخت مى شد، هدف گذارى و در مسير خودش هزينه شود، گفت: اين لايحه از مسير اصلى يعنى حذف يارانه حامل هاى انرژى و كالاهاى اساسى همچون شير، نان و گندم را نشانه گرفت غافل از اينكه تبعات جبران ناپذيرى بر زندگى اقشار محروم خواهد گذاشت.

وى گفت: بايد مراقب باشيم كه در اثر اجراى هدفمندكردن يارانه ها فرصت جديدى براى فرصت طلبان، محتكران و سرمايه داران دوخته نشود تا از ناتوانى مالى مستضعفان سوء استفاده كنند.

قيمت برق با حذف يارانه ها 21/5 برابر مي شود


مسوول واحد مديريت مصرف انرژي شرکت مهندسي آب و فاضلاب کشور گفت: با اجراي طرح هدفمندکردن يارانه ها طي برنامه پنجم توسعه قيمت برق با حذف يارانه ها 21/5 برابر مي شود.
به گزارش ايسنا به نقل از روابط عمومي شرکت آب و فاضلاب استان قم، خانم سيستانا محمدقاسمي در کارگاه آموزشي «نقش انرژي هاي نو در اصلاح الگوي مصرف» که با حضور جمعي از کارشناسان و متخصصان مرتبط در تالار آب شرکت آب و فاضلاب قم برگزار شد، با اشاره به طرح هدفمند کردن يارانه ها، افزايش 21/5 برابري قيمت برق را با حذف يارانه مورد تاکيد قرار داد و تصريح کرد: با توجه به اينکه اين طرح بايد طي برنامه پنجم توسعه در کشور اجرا شود و از ابتداي سال 1389 قيمت برق افزايش خواهد يافت، بايد هر نوع سرمايه گذاري لازم طي دو سال آينده براي کاهش مصرف انرژي صورت گيرد.
او تاکيد کرد: ما اگر بتوانيم از انرژي هاي نو استفاده کنيم، ظرفيت را براي بخش صنعت کشور خالي کرده ايم و در اين صورت صنعت مي تواند توليدش را بالا ببرد و در نهايت باعث پيشرفت در اقتصاد ملي شود.


وى با يادآورى اينكه در حال حاضر در ركود اقتصادى نسبى قرار داريم، گفت: در شرايطى كه درآمدها پايين آمده و بيكارى بالا مى رود افزايش قيمت ها ناشى از هدفمندكردن يارانه ها تبعات خوبى نخواهد داشت.

محمدرضا خباز عضو كميسيون اقتصادى مجلس نیز معتقد است که هدفمند كردن يارانه ها بهتر بود که به صورت آزمايشى اجرا شود.

گفتنی است کارشناسان اقتصادی بارها نسبت به پیامدهای منفی هدفمند کردن یارانه ها هشدار داده اند.
» ادامه مطلب

آیا شنود و کنترل‌ ایمیل‌های کاربران ممکن است؟

آیا شنود و کنترل‌ ایمیل‌های کاربران ممکن است؟

. ادامه راه سبز«ارس»: اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی روز جمعه گفت: اس‌ام‌اس ها و ایمیل‌ها از جایی فرستاده می‌شود که کاملا در کنترل ما قرار دارد!.

او به کاربران اینترنتی هشدار داد: تصور نکنند که آنتی پروکسی جلویش را می‌گیرد و این تصور اشتباه را نداشته باشند که کنترل نمی‌شوند چرا که تاکنون در رابطه با آنها نیز مدارا می‌شده است.

صحبت‌های فرمانده نیروی انتظامی باعث ایجاد نگرانی در میان شهروندان درباره حریم خصوصی خود و مطرح‌شدن این سوال شده است که آیا ایمیل‌های خصوصی افراد قابل رویت و کنترل از سوی فردی دیگر غیر از خود فرد است.

شایان ایرانمنش، از اعضای تیم فنی مردمک، در این باره به برخی از سوالات پاسخ داده است:

«آنتی پروکسی» چیست؟

ما چیزی به اسم آنتی پروکسی نداریم. این یک واژه به اشتباه جا افتاده در ایران است که به جای لغاتی مانند آنتی فیلتر یا به طور کلی روش یا نرم افزاری برای عبور از سد فیلترهای ایجاد شده توسط ISP ها استفاده می‌شود.

آیا کنترل اس‌ام‌اس ها و ایمیل‌ها به نحوی که سردار اسماعیل احمدی مقدم اعلام کردند از لحاظ فنی عملی هست؟

در رابطه با اس‌ام‌اس این مطلب خیلی دور از واقعیت نیست و کنترل اس‌ام‌اس از لحاظ فنی کاملا عملی و قابل اجراست اما در رابطه با ایمیل متاسفانه این جمله تا حدی نامفهوم است. ایشان فرمودند «ایمیل‌ها از جایی که فرستاده میشود که کاملا در کنترل ما قرار دارد» که بنده به بررسی این موضوع خواهم پرداخت.

ایمیل‌ها به طور کلی از جای خاصی فرستاده نمی‌شوند که قابل کنترل باشند یا خیر. هر آدرس ایمیل با توجه به نام دامنه آن ایمیل (Domain) از روی سرور مخصوص به خود ارسال می‌شود. به طور مثال ایمیل‌های یاهو (Yahoo) از طریق سرورهای یاهو و ایمیل‌های جیمیل (GMail) از روی سرورهای جیمیل که متعلق به گوگل است ارسال می‌شود. سرورهای این سایت‌ها در ایران نیستند و طبیعتا در کنترل هیچ نهاد و شخصی در ایران هم نمی‌توانند باشند. مگر آنکه منظور ایشان این باشد که با هک کردن این سرورها کنترل آنها را بدست آورده‌اند که می‌توان گفت این امر هم تقریبا محال و البته غیرقانونی است.

حالت دیگری نیز وجود دارد که ممکن است منظور ایشان این حالت باشد. آن هم برای ایمیل‌هایی که روی دامنه‌های شخصی قرار دارند و نه دامنه‌های عمومی و رایگان مانند یاهو یا جیمیل. در این حالت اگر شخص یا شرکت یا موسسه‌ای برای خود نام دامنه ثبت کرده باشد و ایمیل خود را روی آن نام دامنه ایجاد کند و همچنین سرور مورد استفاده خود را از دیتا سنترهای (Data Center) داخل ایران تهیه کرده باشد، ممکن است نیروی انتظامی یا هر نهاد دیگری به صورت فیزیکی کنترل آن سرور را در اختیار قرار بگیرد و اطلاعات آن را تحت نظر داشته باشند.

نظر شما در رابطه با جمله دیگری از سردار احمدی مقدم مبنی بر تصور اشتباه مردم در مورد کنترل نشدن ایمیل‌ها چیست؟

اجازه بدهید ابتدا توضیحی در رابطه با کنترل ایمیل‌ها و هر استفاده دیگری از اینترنت بدهم. به طور کلی هر استفاده‌ای از اینترنت اعم از ارسال و دریافت ایمیل، چت و محتوای آن، مشاهده صفحات اینترنتی و محتویات آنها همگی در اکثر موارد قابل کنترل و قابل شنود است. اما راه‌هایی هم برای جلوگیری از این کنترل و شنود وجود دارد که در ادامه توضیح خواهم دارد.

برای مثال فرض کنید شما با تلفن صحبت می‌کنید و فردی در اتاق کنار شما و یا در مرکز مخابرات با برداشتن یک گوشی دیگر مکالمات شما را شنود می‌کند. حال برای جلوگیری از این شنود اگر شما را مبدا و طرف دیگر را مقصد در نظر بگیریم، در مبدا شما یک جمله را به طور رمزگذاری شده ارسال می‌کنید و در مقصد هم با همان روش آنرا رمزگشایی می‌کنند. حالا شخصی که در میانه راه مشغول شنود مکالمات است فقط یک جمله رمزگذاری شده دریافت می کند. در این روش احتمال رمزگشایی این جمله نزدیک به صفر است.

در ایران راه‌های مختلفی برای عبور از سد فیلتر وجود دارد که تقریبا تمام آنها در یک نکته مشترک هستند. فیلترشکن‌ها راه عبور اطلاعات را تغییر می‌دهند و از دید نرم‌افزارهای فیلترینگ پنهان می‌کنند. به طور مثال اگر منزل و محل کار شما در یک خیابان است و حالا در بین راه خیابان بسته شده است، شما می‌توانید از خیابان پشتی برای رسیدن به محل کار خود استفاده کنید. خیابان پشتی همان فیلترشکن شماست.

یکی از این فیلترشکن‌ها وی‌پی‌ان (VPN) است. وی‌پی‌ان به طور کلی در تمام دنیا استفاده می‌شود اما نه به منظور عبور از فیلتر. یکی از کاربردی‌ترین امکانات وی‌پی‌ان استفاده از آن برای افزایش امنیت اطلاعات و جلوگیری از شنود است. وی‌پی‌ان علاوه بر اینکه مسیر اینترنت شما را تغییر می‌دهد، تمام اطلاعات ارسالی و دریافتی کامپیوتر شما را رمزگذاری می‌کند و در نتیجه هیچ بسته اطلاعاتی ارسالی یا دریافتی شما قابل شنود نخواهد بود. این بسته‌ها می‌تواند مربوط به یک ایمیل، چت و یا‌ یک صفحه مورد بازدید شما باشد.

در رابطه با ایمیل راه دیگری نیز برای جلوگیری از شنود آن وجود داد. ممکن است کاربران در برخی سایت‌ها مخصوصا محیط ارسال و دریافت ایمیل خود دیده باشند که گاهی در ابتدای آدرس‌های اینترنتی به جای HTTP از HTTPS استفاده می‌شود. حرف «S» در انتهای HTTP به این معنی است که کاربر در صفحه‌ای قرار دارد که از پروتکل SSL استفاده می‌کند و به زبان ساده‌تر به این معنی خواهد بود که تمام اطلاعات ارسال شده و دریافت شده در این صفحه به صورت رمزگذاری شده ارسال و دریافت می‌شود. در نتیجه حتی در صورت استفاده نکردن از VPN اگر کاربران دقت داشته باشند هنگام استفاده از ایمیل خود از HTTPS استفاده کنند ایمیل‌های ارسالی و دریافتی قابل شنود نخواهند بود.

ممکن است برنامه‌های دیگری نیز در دسته فیلترشکن‌ها وجود داشته باشند که اطلاعات دریافتی و ارسالی را رمزگذاری کنند اما استفاده از دو روشی که ذکر شد از جمله مطمئن‌ترین راه‌ها برای جلوگیری از شنود ایمیل‌ها هستند و همچنین این نکته باید در نظر گرفته شود که تمام راه‌های عبور از فیلتر این قابلیت را ندارند و ممکن است اطلاعات مورد شنود قرار بگیرند.

در رابطه با گفت‌وگوی صوتی در اینترنت چطور؟ خیلی‌ها چت صوتی (Voice Chat) انجام می‌دهند و نگران هستند که مکالمه آنها شنود شود.

این ارتباط هم دقیقا مانند چت نوشتاری است. در صورت استفاده از VPN یا سرویس مشابهی که ارتباط را رمزنگاری کند استفاده از وویس چت هم کاملا امن و غیر قابل شنود است. البته با اینکه شنود ویس چت از شنود چت های نوشتاری بسیار مشکل‌تر است اما در صورت رمز نشدن ارتباط و بسته‌های صوتی ارسالی و دریافتی از لحاظ فنی شنود این ارتباط ها ناممکن نیست.

ارس: نتيجه اينكه،

1- امكان رد گيري پيامكها وجود دارد

2- امكان ردگيري ايميل هايي كه از سرويس هاي عمومي استفاده شده غير قابل رهگيري ميباشد

توصيه ايمني1: تا حد امكان سعي شود كه فقط از يك اكانت براي تمامي امكانات سرويسهاي عمومي (مانند گوگل و ياهوو ...) از جمله چت و چت صدا - ايميل - مسنجر و... استفاده نگردد و براي استفادهء هر كدام از خدمات آنها، يك اكانت جداگانه در نظر بگيريد. ( مثلا براي ايميل گوگل يك اكانت - براي مسنجر گوگل يك اكانت ديگر و براي ايجاد وبلاگ در گوگل نيز از يك اكانت مجزا استفاده شود و همينطور در ياهو)

توصيه ايمني2: به هيچ عنوان از سرويس ايميلهاي سرويسدهنده شخصي (غيرعمومي) براي ارسال پيامهاي عمومي خود استفاده ننماييد.

توصيه ايمني3: به لينكهايي كه در ايميلهاي ناشناس برايتان ارسال ميگردد هرگز كليك نكنيد (مگر آنكه فايروال و ويروس يبتان اكتيو باشد كه بازهم توصيه نميشود)

توصيه ايمني4: بدون يك ويروس ياب و فايروال بروزرساني شده، همواره در معرض خطر رخنه كرمها و نرم افزارهاي جاسوسي و هكري در زمان اتصال به اينترنت هستيد.

3- براي عبور از فيلتر و ايمني كامل يك كاربر اينترنتي بهترين روش استفاده از vpn هاي خارجي ميباشد و پس از آن فيلترشكنهاي خارجي.

4- هر چند كنترل چت صدا و تلفن اينترنتي (در كل voice) با اين حجم تبادلات اطلاعاتي كه وجود دارد كاملا غيرممكن مينمايد ولي از لحاظ فني و درصورت تمركز بر روي اكانت خاص كاري دور از دسترس نيست.

5- مطمئن باشيد اگر كنترل در اينترنت به همين سادگي اي بود كه احمدي مقدم ميگويد، آنوقت حكومت هرگز مجبور نبود كه در زمانهاي حساس سرعت اينترنت را چنان كاهش دهند كه تقريبا ارتباط با اينترنت قطع گردد!

6- در آخر شرط عقل اين است كه براي حفظ امنيت خود و دوستانمان همواره نكات ايمني را جدي بگيريم تا بتوانيم در اين راه سبزي كه در پيش گرفته ايم تا آخر در كنار ديگر هموطنانمان ادامه راه را مطمئنتر بپيماييم.


» ادامه مطلب

كشف كیهان: سرنخ ترور دانشمند هسته ای!

كشف كیهان: سرنخ ترور دانشمند هسته ای!



.
ادامه راه سبز«ارس»: با وجود آن كه طبق اطلاعیه انرژی اتمی شهید علیمحمدی دانشمند اتمی نبوده، كیهان با اشاره به توهمات صهیونیستها توصیه كرد سرنخ ترور این دانشمند هسته ای از احمد شیرزاد، نماینده مجلس ششم پیدا شود.


شیرزاد كه همكلاسی دوران دانشگاه علیمحمدی بوده، اخیرا او را فردی متدین توصیف كرده بود كه دیدگاه روشنفكری نداشته، اما گرایش سیاسی به سمت اصلاح طلبان داشته است.

كیهان امروز نوشت:

دكتر مسعود علی محمدی دانشمند هسته ای و استاد دانشگاه ایران (كه به شكل وحشیانه ای در مقابل خانه خود در تهران ترور شد) برای محافل اسرائیلی شناخته شده بود. این اذعان در حالی است كه پیش از این محافل صهیونیستی و ضد انقلابی برای انكار نقش دستگاه های اطلاعاتی صهیونیستی و آمریكا در ترور شهید دكتر علی محمدی ادعا می كردند وی فرد گمنامی بوده و اهمیت ترور را نداشته است.

بنا به گزارش سایت همدمی به نقل از روزنامه هایی چون معاریو و هاآرتص، دكتر علی محمدی به واسطه حضور در همایش های علمی بین المللی برای اسرائیلی ها] كه در پوشش پژوهشگر در این محافل علمی شركت می كنند [شناخته شده بود. این روزنامه ها، از یكسو اذعان كردند كه دكتر علی محمدی در همایش های مذكور كم حرفی پیشه می كرد- كه علی القاعده این رازداری برای صهیونیست ها گران تمام شده- اما از طرف دیگر برای گم كردن رد پای سازمان موساد تلاش كردند به تحریف چهره اسلامی و انقلابی و میهن دوست شهید علی محمدی بپردازند، شیوه ای كه صهیونیست ها برای تخریب وجهه دشمنان تسلیم ناپذیر خود در پیش می گیرند و می كوشند انگ همراهی به وی بچسبانند.

منوشه امیر صهیونیست فراری و در استخدام رادیو اسرائیل در ادامه همین روند مدعی شد ترور دكتر علی محمدی كار دولت ایران بوده است. سایت هایی چون رادیو فردا، رادیو زمانه، جرس و... نیز در مصاحبه های ساختگی ذیل عنوان «یك دانشجوی كلاس علی محمدی» (بدون ذكر نام) تلاش كردند به این ترور، شكل وشمایل درگیری داخلی و انتخاباتی بدهند كه بیش از هر سند و قرینه دیگری اهداف و عاملان ترور مذبوحانه وسبعانه اخیر را نشان می دهد.

در این میان جاودان نفر از همكاران رادیو و وزارت خارجه رژیم صهیونیستی طی مقاله ای در گاردین تصریح كرد «ترور دكتر علی محمدی بخشی از نبرد سرویس های اطلاعاتی غربی با جمهوری اسلامی به ویژه در زمینه برنامه هسته ای و مذاكرات مربوط به آن است.»

نكته جالب در پس همه این تحلیل ها، تقلای چند روز اخیر احمد شیرزاد (عضو بدنام فراكسیون مشاركت در مجلس ششم) است كه با مقالات و مصاحبه های مختلف بارسانه های ضد انقلابی و خارجه تلاش كرده ترور شهید علی محمدی را به اختلافات داخلی ربط دهد و در عین حال خود را دوست این شهید مظلوم جا بزند.

وی همان شخصی است كه از پشت تریبون مجلس ششم به اتهام پراكنی علیه برنامه هسته ای كشورمان پرداخت و مدعی شد جمهوری اسلامی درباره برنامه هسته ای خود 19 سال به دنیا دروغ گفته اما اكنون دم خروس بیرون افتاده است. این اظهارات با اعتراض شدید مهدی كروبی رئیس وقت مجلس مواجه شد. به نظر می رسد تحقیق از این مهره بدنام، سرنخ هایی از ترور شهید علی محمدی را به دست بدهد.
» ادامه مطلب

موضع گیری فاطمه رجبی علیه مراسم ختم پدرش

موضع گیری فاطمه رجبی علیه مراسم ختم پدرش

. ادامه راه سبز«ارس»: فاطمه رجبی با اشاره به برخی اتفاقات رخ داده در مراسم سالگرد درگذشت علامه دوانی گفت:با اطلاع از فعالیتهای صورت گرفته برای سیاسی کردن مراسم بزرگداشت یک عالم دینی و انقلابی و جهتگیری‌هایی که برخی از برگزارکنندگان این مراسم داشتند، از حضور در آن خودداری کرده و یادبودی را در مسجد میدان کاج سعادت آباد برگزار کردیم.

به گزارش فارس همسر غلامحسین الهام گفته است:در این مراسم که به میزبانی فرهنگسرای ابن سینا برگزار شده بود، علاوه بر حمایت از سران فتنه و کودتای مخملی توسط سخنران مراسم، شعارهایی نیز توسط برخی حاضرین علیه مسئولان نظام سرداده شد که با بی تفاوتی دست‌اندرکاران مراسم همراه بود.

وی اضافه کرد: متاسفانه این پیش بینی‌ها محقق شد و سخنران اصلی برنامه، بدون هیچگونه ارتباط و شناختی از پدر مرحومم و یا حتی قرابت فکری با علامه دوانی، مراسم یادبود را تبدیل به یک میتینگ سیاسی کرده و به تبلیغ کودتای سبز که توسط ملت ایران خنثی شد، پرداخته است.

رجبی با یادآوری اعتراض برخی از بستگان و افراد حاضر در این مراسم به اظهارات سخنران گفت: آنها نیز در پاسخ گفته‌اند که ما اینجا را محل خوبی برای بیان افکار خود یافته‌ایم؛ یعنی بزرگداشت یک عالم معتقد به انقلاب تبدیل به میتینگ ضد نظام شده بود.

وی در پایان از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشور خواست تا با پیگیری اهداف برگزاری این مراسم و جهت‌گیری‌های بیان شده در آن، جلوی اینگونه اقدامات مغایر با مصالح ملی در پوشش یادبود یک عالم دینی و انقلابی گرفته شود.

گفتنی است مراسم یادبود مرحوم دوانی از طرف پسر آن مرحوم برگزار شده بود!.


» ادامه مطلب

خانواده دکتر بهشتی: مسئولان از ما انتظار سکوت نداشته باشند

خانواده دکتر بهشتی:
مسئولان از ما انتظار سکوت نداشته باشند

. ادامه راه سبز«ارس»: جمعی از خانواده هاي زندانيان سياسي روز جمعه با خانواده دكتر سيدعليرضا بهشتي، مشاور ارشد مهندس موسوی که برای بار دوم در موج دستگیری های پس از عاشورا بازداشت شد، دیدار كردند.

به گزارش نوروز، همسر دکتر بهشتی در اين ديدار گزارشي از روند دستگيري مجدد فرزند آیت الله بهشتی ارائه كرد و به شدت از این موضوع ابراز تأسف کرد و گفت: حالا كه با وقاحت تمام، فرزند بهشتي را بازداشت كرده اند و چنين شوك بزرگي به خانواده شهيد بهشتي وارد كرده اند، بايد هزينه آن را هم بپردازند و نبايد از ما انتظار سكوت داشته باشند.

مادر همسر دكتربهشتي نيز با تعجب فراوان این اقدام دولت کودتا را "وقيحانه" دانست و گفت: ظاهرا همه خدمات اين خانواده را به نظام و انقلاب فراموش كرده اند!.

خانواده زندانيان سياسي نيز كه عزیزان تعدادي از آنها بيش از 7 ماه است که به طور غیرقانونی در بازداشت هستند، گفتند: بي شك مردم قدردان خدمات شهداي بزرگ انقلاب و دوران جنگ تحميلي و جنبش سبز ايران و همه كساني كه براي پيروزي انقلاب و حفظ دستاوردهاي آن هزينه كرده و مي كنند، هستند و اين نوع اقدامات موجب آگاه شدن قشر عظيمي از مردم شده كه قدرت تمييز حق از باطل را يافته و در مسير حق قرار گيرند.

آنها همچنين خانواده هاي زندانيان سياسي را عليرغم جايگاه سياسي و اجتماعي شان يك خانواده بزرگ دانستند و از اين كه روز به روز بر تعداد زندانيان منتقد دولت و معترضين دربند اعم از زنان، جوانان، دانشجويان، دانشگاهيان، مديران، روزنامه نگاران و فعالان سياسي و مدني افزوده مي شود، به شدت ابراز تأسف كرده و گفتند: انقلاب اسلامي كه با شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي در بيست و دوم بهمن 57 به پيروزي رسيد و قرار است همه با هم سي و يكمين سالگرد پيروزي آن را جشن بگيريم، قرار نبود اوين را كه آن روزها از زنداني سياسي خالي شد، با فرزندان انقلاب و امام و مديران خدوم و خدمتگزاران مومن و مردمي، پر كند.

در پايان خانواده زندانيان سياسي اطلاع رساني وضعيت عزيزانشان را در ميان سانسور خبري شديد رسانه هاي دولتي و حتي غيردولتي، وظيفه خود دانستند و تأكيد كردند تا آزادي همه زندانيان اين مجموعه به فعاليت خود ادامه خواهد داد.

» ادامه مطلب

اصول اجرا نشده یا ناقص اجرا شده در قانون اساسی

اصول اجرا نشده یا ناقص اجرا شده در قانون اساسی

. ادامه راه سبز«ارس»: قانون اساسی میثاق ملی ماست و با رای مردم به عنوان مبنای اداره جامعه مشروعیت یافته و عهدی است دوسویه میان ملت و حاکمیت که به نمایندگی از سوی ملت وظیفه اجرای آنرا به عهده دارد. شهروندان هرچند به لحاظ نظری ممکن است به اصولی از قانون اساسی ایراد داشته باشند اما برای حفظ نظم اجتماعی و تامین منافع همگان باید التزام عملی به قانون داشته و در صورت تخطی با مجازات قانونی تنبیه می شوند اما حاکمیت جز برای اجرای قانون معنا ندارد و هرگونه تخطی یا سستی یا تبعیض از سوی حاکمیت نقض عهد بشمار رفته و آنها را از مشروعیت می اندازد و وای به روزگاری که حاکمیت بخواهد از قانون ابزاری
برای سلطه و اعمال استبدادی بسازد!

متاسفانه مشکلی که در سالهای اخیر دامنگیر کشور ما شده و با کودتای انتخاباتی در انتخابات دهم ریاست جمهوری تشدید و عریان شده است، عدم پایبندی حاکمیت به اجرای کامل قانون اساسی و نقض عهد با ملت است که اعتراض مسالمت آمیز میلیونها ایرانی را در پی داشت که بازهم برخلاف همه موازین قانونی با قوای قهریه و سرکوب مواجه شد و تاکنون ادامه دارد.
از آنجا که خواست اصلی جنبش سبز برآمده از اعتراض به کودتای انتخاباتی اجرای بدون تنازل و تبعیض قانون اساسی جمهوری اسلامی می باشد از این پس در یک ستون اختصاصی به ارائه تدریجی اصول از قانون اساسی می پردازیم که تاکنون و پس از گذشت سی سال از عمر نظام اجرا نشده یا ناقص اجرا شده است و اینکه دریابیم حاکمیت فقط به اجرای آن بخشی از قانون اساسی پرداخته است که تامین کننده اقتدار و منافع حاکمان بوده و هرگز عنایت و بهایی برای اصولی از قانون که متضمن حقوق ملت و شهروندی بوده، نداشته است.

به عنوان نمونه به این اصل قانون اساسی که می توان آنرا قلب این قانون لقب داد، توجه کنید:

اصل ۵۶

" حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می‌آید اعمال می‌کند."

برپایه این اصل "حق حاکمیت" از آن مردم است و این اصل ترجمانی از کلام طلایی معمار انقلاب اسلامی و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران امام خمینی (ره) است و همانگونه که در این اصل تصریح و تاکید شده است این حق حاکمیت مردم از طریق اجرای دیگر اصول این قانون تحقق می یابد و در واقع همه نهادها و قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران مشروعیت خود را از این قانون می گیرند و در چارچوب این قانون باید به وظائف و اختیاراتی که دارند عمل نمایند و پاسخگوی ملت باشند و باز این اصل صراحت و تاکید دارد که:« هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد» و این در حالی است که پس از رحلت امام خمینی و از سال 69 با اعمال " نظارت استصوابی " توسط شورای نگهبان خدشه ای جدی به این اصل وارد شده و در گذر زمان شورای نگهبان قانون اساسی بلایی بر سر انتخاباتها آورده است که دیگر مضمونی از "حق حاکمیت" منظور و منطوق در قانون اساسی نمانده است.

آخرین تجربه در این باره هم به انتخابات ریاست جمهوری دهم برمی گردد که عملکرد جانبدارانه و جابجایی رای مردم در این انتخابات توسط شورای نگهبان روشنتر از روز است و به عبارتی می توان گفت که دیگر از اجرای این اصل که قلب قانون اساسی جمهوری اسلامی است خبری نیست و این شورای نگهبان است که برای اعمال "حق حاکمیت" جایگزین مردم شده و حداکثر رای مردم زینتی بر انتخاب این شورا بشمار می رود! خواست اجرای قانون اساسی یعنی بازگشت به " حق حاکمیت " و اصلاح انحرافی که در مسیر نظام جمهوری اسلامی ایران حادث شده است و قطعا آنچه رخداده نقض عهد حاکمیت بشمار می رود و این حق را برای همه شهروندان ایجاد کرده که در سایه اعتراض قانونی و مدنی حاکمیت را به مسیر اجرای تام و تمام قانون اساسی و گردن نهادن به میزان بودن رای ملت در اداره امور باز گردانند.

بیش از صد سال است که مردم ایران در پی عدالت و قانون اند اما سوگمندانه باید گفت بدلیل عدم آشنایی قاطبه مردم ما با محتوای عدالت و حقوق قانونی شان به رغم پشت سرگذاردن سه جنبش و انقلاب بزرگ و هزینه های گرانسنگی که در اینباره پرداخته اند ملت ما همچنان گرفتار بی عدالتی و ناقانونی و اسیر دست شیوه های استبدادی و اقتدارگرایانه در اداره امور کشورند و رهایی از این وضعیت جز با بازگشت به اجرای کامل قانون و مقید کردن حاکمیت به چارچوب های آن میسر و ممکن نیست.

هدف از ارائه اصول قانون اساسی در یک ستون ویژه، باز آگاهی و بحث در این زمینه است و اینکه همه ما دریابیم برای تحقق نسبی خواست هایمان ظرفیت لازم در این قانون وجود دارد اگر به اجرا درآید و لازم نیست به خواستها و مطالباتی روی آوریم که دستیابی به آنها افق دورتری را می طلبد.

ما از همه علاقمندان به این موضوع درخواست داریم نظرات و دیدگاههای خود را در اینباره و بطور خاص در رابطه با هر اصل که انتشار می یابد جهت استفاده دیگر کاربران و دامن زدن به بحث در عرصه عمومی در اختیار نوروز قرار دهند تا خواسته اجرای بدون تنازل و تبعیض قانون اساسی به عنوان خواست اصلی جنبش سبز از عمق و گستره هرچه بیشتری برخوردار شده و افق روشنی را پیش پای رهروان این راه قرار دهد؛ که این جنبش، هدفی اصلاحی جز این ندارد.

ما اجراي كامل بند بند قانون اساسي ايستاده ايم

نوروز

» ادامه مطلب

شكست ترس

شكست ترس

. ادامه راه سبز«ارس»: بزرگترين پيروزي جنبش سبز در عاشوراي 88 شكستن اقتدار ترس بود. مردمي كه با دست خالي در مقابل سگين ترين حملات و فشارهاي مامورين سراپا مسلح ايستادگي كرده و آنها را در هم شكسته و عقب راندند، قلب اقتدار رژيمي را هدف گرفتند كه شاه بيت اقتدارش يك چيز است : ترس آفريني.

رژيمي كه در هفت ماه اخير سياستي جز باتوم و گاز اشك آور و تهديد و بزن و ببند براي حل مشكلاتش بلد نبوده و اجرا نكرده، پس از ضربه گيج كننده اي كه روز عاشورا از سبزها دريافت كرد، همان سياست هميشگي را ولي اين بار با حد اكثر شدت در پيش گرفت.

محارب ناميدن تمام معترضين و تهديد مخالفان به اشد مجازات پله آخر كنش سياسي كساني است كه از سياست تنها "النصر بالرعب" را آموخته اند.

ولي پشت اين همه تهديد و ارعاب بيش از آنكه قدرت و اقتدار واقعي نهفته باشد، ترس نهفته است. كسي كه بيش از همه تهديد مي كند، بيش از همه مي ترسد و اميد به اين بسته كه طرف مقابل از تهديدهايش بترسد و عقب نشيني كند. ولي واقعيت اينجاست كه حاكميت فعلي امكان و حتي شجاعت اجراي كامل و وسيع تهديداتش را ندارد.

در روزگاري كه تصوير هر تن زخم خورده از گلوله اي كه به آسفالت مي افتد، بلافاصله توسط دهها شاهد در خيابان يا حتي از پشت پنجره خانه ها ضبط شده و چند ساعتي نمي گذرد كه جهانيان شاهد اين صحنه ها باشند ، خشونت وسيع هزينه سنگيني را به حكومت تحميل خواهد كرد. از ريزش و مسئله دار شدن طرفدارانش تا آبروريزي بيشتر جهاني و بن بست كامل در سياست خارجي.

حتي پس از عاشوراي امسال، حاكميت جرات پذيرش مسئوليت اعمالش در آن روز را نداشت و به مسخره ترين شكلي كشته شدن شهداي آنروز را به هر عاملي از ابر و باد گرفته تا مه و خورشيد و فلك نسبت داد تا به زعم خود براي جنبش سبز شهيدسازي نكرده باشد.

حاكميت بنا به دلاليل متعدد، در موقعيتي نيست كه بتواند مسئوليت كشتار وسيع سبزها را بپذيرد. حتي چند نفري كه براي تشديد فضاي رعب پرونده شان تحت عنوان محارب به دادگاه فرستاده شد، به منافقين و بهاييان منتسب شدند.

به نظر مي رسد تصميم گير اصلي در حاكميت، به جاي اعمال خشونت گسترده در يك زمان كوتاه، تصميم گرفته جنگ را فرسايشي كند و با مشغول كردن بخشي از جنبش سبز به وعده هاي سر خرمن و دفع الوقت باعث سرد شدن انگيزه و ريزش نيروي سبزهاي فعال شود.

باطل السحر سياست ارعاب و عوام فريبي حاكميت تنها در يك كلمه خلاصه شده: نترسيدن. نترسيدن و پايداري پايان ناپذير، فرسايش وسيع نيروهاي استبداد را در پي خواهد داشت. به خصوص كه زمان كافي را نيز در اختيار مي گذارد تا با عميق تر شدن بحرانهاي اقتصادي ناشي از عملكرد غلط رژيم، طبقات و لايه هاي اجتماعي جديد تري نيز به بخش فعال جنبش سبز ملحق شوند.

همه وقايع ماههاي اخير تجربيات ژرف و استثنائي اي را در حوزه هاي روانشناسي فردي و جمعي براي سبزها به ارمغان آورده است. هر زن يا مردي كه به قصد شركت در تظاهرات سبز از خانه خارج مي شود، پيش از آن ترسهايش را شكست داده. ترسهايي كه در طول سالها در دهها نقطه روان هر كس جاي گرفته و روحش را زخم مي زند. تجربه در هم شكستن اين ترسهاي دروني، روح سبزها را پالايش مي كند و زيستشان را شفاف و روشن مي سازد.

حال 22 بهمن در پيش است، روزي كه مي توانيم كاخ ديكتاتوري را به لرزه درآوريم. كاخي شيشه اي كه بر زمين ترسهاي ما بنا شده. اگر همه با هم باشيم، استبداد در 22 بهمن روز بسيار سختي در پيش خواهد داشت.

آنروز به دليل سنت سي ساله تظاهرات حكومتي در ميدان آزادي ، نمي توان راه مردم را در مسير رفتن به ميدان آزادي بست يا به بخاطر حركتشان به سمت ميدان به آنها حمله كرد. كافيست سبزها پيش از رسيدن به ميدان و در خيابانهاي اطراف شعار ندهند و آرام به سمت ميدان حركت كنند. وقتي در مقاياس بزرگ در ميدان جمع شدند، يا حتي در لحظه شروع سخنراني رئيس دولت كودتا، مي توان اعتراض را آغاز كرد. در اين فضا با توجه به حضور تشريفاتي نمايندگان سفارتخانه ها و خبرنگاران رسانه هاي خارجي كه نمي توان آنها را از حضور در جشن سالگرد انقلاب منع كرد، اعمال خشونت عريان جهت سركوب سبزهاي معترض بيش از پيش سخت خواهد بود.

بازهم تكرار مي كنم: هر گونه شعار دادن در طول خيابانهاي انقلاب و آزادي پيش از رسيدن به ميدان آزادي يا تجمع اوليه با نشانه هاي سبز در جايي مثل ميدان امام حسين و سپس حركت به سمت ميدان آزادي اشتباه خواهد بود زيرا به سركوبگران اين امكان را مي دهد كه با سبزها قبل از رسيدن شان به ميدان آزادي درگير شده و با مشغول كردنشان به جنگ و گريز در جايي بجز ميدان آزادي مراسم حكومتي را در ميدان برگذار كنند. شبيه كاري كه در 13 آبان انجام دادند و با درگير شدن با سبزها در ميدان هفت تير و خيابانهاي اطراف آن، با فراغ بال مراسم حكومتي را در جلوي سفارت سابق آمريكا برگذار كردند.

پس در 22 بهمن از دهها مسير اصلي و فرعي به سمت ميدان آزادي خواهيم رفت و پس از آنكه ميدان را پر كرديم، اعتراضمان را آغاز مي كنيم. آنروز چون تعطيل عمومي است، حكومت نمي تواند به راحتي 9 دي، كارمندان و كارگران و دانش آموزان را از محل كار و تحصيلشان با اتوبوس به تظاهرات حكومتي بياورد.

22 بهمن روز سرنوشت سازي در مسير جنبش آزادي خواهي ملت ايران است. اگر از آن سربلند بيرون آييم، راه رسيدن به آزادي را بسيار كوتاه تر و كفه قدرت آزادي خواهان را در صحنه قدرت سياسي ايران بسيار سنگين تر كرده ايم.

سبزها يك بار در 25 خرداد كل ميدان آزادي را سبز كرده و با برج وسط ميدان يك عكس يادگاري به ياد ماندني و تاريخي انداخته اند. اين كار را باز هم مي توانيم در 22 بهمن انجام دهيم، كافيست ترس را زير گامهاي مان يكبار ديگر در هم بشكنيم. دست در دست هم.

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

من ريشه هاي تو را دريافته ام

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان

و در گورستان تاريك با تو خوانده ام

زيباترين سرودها را

و دست هايت با دستان من آشناست.
حسين موسوي
» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۱۰/۲۵

اطلاعیه دفتر آیت‌الله دستغیب در اعتراض به ادامه یافتن پلمپ مسجد قبا

اطلاعیه دفتر آیت‌الله دستغیب در اعتراض به ادامه یافتن پلمپ مسجد قبا

. ادامه راه سبز«ارس»: در پی عدم فک پلمپ از مسجد قبا، دفتر آیت الله دستغیب اطلاعیه‌ای را منتشر کرد. به گزارش «پارلمان‌نیوز»، متن کامل اطلاعیه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

پیرو تماس‌های مکرّر مؤمنین و محترمین، به اطّلاع مردم مؤمن، شریف و انقلابی می‌رساند:

۱ ـ علی رغم این که حکم شورای تأمین استان مبنی بر تخلیه و پلمب مسجد قبا (آتشیها) و حوزه‌ی علمیه ابوصالح(عج) به جای برخورد با اغتشاشگران و تأمین امنیت، خلاف قانون و خلاف شرع بوده و این دفتر، موضوع را از طریق تمامی مراجع قانونی پیگیری نموده است، لکن کماکان حصر ادامه داشته و پلمب برداشته نشده است.

۲ ـ حضرت آیت‌الله دستغیب همچنان از مردم متدیّن می‌خواهند که آرامش خود را حفظ کرده و از هر گونه تجمّع و درگیری خودداری نمایند.

۳ ـ حسب فرموده‌ی معظّم له هیچ‌کدام از شاگردان و وابستگان ایشان، با رسانه‌های خارج از کشور مصاحبه نداشته و اگر کسی مصاحبه‌ای داشته باشد، مربوط به ایشان نیست.

دفتر حضرت آیت‌الله سیّدعلی محمّد دستغیب

» ادامه مطلب

بیانیه مشترک انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی دانشکده فیزیک دانشگاه تهران

بیانیه مشترک انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی دانشکده فیزیک دانشگاه تهران

. ادامه راه سبز«ارس»: قدامات شرم آور برخی مهمانان ناخوانده در مراسم تشییع دكتر مسعود علی‌محمدی، استاد دانشكده فیزیك دانشگاه تهران به حدی بود كه در یك رخداد كم سابقه انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی این دانشكده، با ارائه توضیحاتی آنها را محكوم كردند.

متن این بیانیه كه توسط یكی از دانشجویان دانشكده فیزیك دانشگاه تهران منتشر شده به شرح زیر است:


بیانیه مشترک انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی دانشکده فیزیک دانشگاه تهران
پیرامون مراسم تشییع پیکر مطهر استاد عالیقدر شهید دکتر مسعود علیمحمدی



بسم الله الرحمن الرحیم

«انّا لله و انّا الیه راجعون»

در پی ترور جاهلانه و بی­رحمانه شهید دکتر مسعود علیمحمدی، مراسم تشییع و تدفین این دانشمند برجسته­ فیزیک ایران در کمال ناباوری به گونه ای برگزار شد که مراتب تأسف جامعه دانشگاهی را بر انگیخت. اساتید، دانشجویان و دوست­داران ایشان تنها ندای صلوات و «لااله ­الا الله» سر می­دادند و با غم و اندوه فراوان در پی پاسداشتِ مقام استاد شهید خود بودند، اما متأسفانه عده­ ای که به­ دنبال سوءاستفاده از نام این شهید والامقام در راستای پیشبرد اهداف خاص خود بودند، سعی کردند با ایجاد تنش فضا را متشنج کنند. که با سکوت دانشجویان و متانت اساتید به اهداف خود نرسیدند.

بر خود لازم می دانیم نکاتی را متذکر شویم:

1- جای بسی تاسف است که تشییع پیکر آن شهید در فضای رعب و وحشت و حضور نیروهای انتظامی و لباس­ شخصی و در فضایی امنیتی برگزار شد.

2- حمله و ضرب و شتم عده ای معلوم الحال (لباس شخصی) به دانشجویان و حتی اساتید محترم که به صورت آرام در حال تشیع بودند به شدت محکوم است. به رغم رعایت سکوت و خویشتنداری دانشجویان و اساتید، متأسفانه شاهد بازداشت 4 تن از دوستانمان بودیم که البته با پیگیری های مسئولانه­ حجة­الاسلام ابوترابی نایب­ رئیس مجلس، آقای دکتر رهبر ریاست دانشگاه تهران و آقای دکتر مشفق ریاست دانشکده فیزیک، آزاد گردیدند که کمال تشکر را از این عزیزان می نماییم.

3- از دید ما توهین به اساتید و دانشجویان عزادار، توسط هر شخص و گروهی و در هر سطحی که باشد، فعلی بسیار زشت و قبیح است. مع الاسف در این روز ما شاهد فحاشی به اساتید و دانشجویان و منافق خوانده شدن این عزیزان بودیم.

4- نابخردی گروهی باعث تحت­ الشعاع قرار دادنِ مراسم شد، به­ طوری­که اساتید و دانشجویان از تشییع پیکر مطهر آن شهید بر دستانشان و اقامه­ نماز و خاک­سپاری پیکر عزیزش محروم شدند.

با رخ دادن این وقایع تلخ، مظلومیت آن شهید، در روز تدفین بیش از همیشه نمایان شد. انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی در کنار دانشجویان دانشکده و دل­سوزان جامعه­ دانشگاهی، اسلام و نظام، این اتفاقات ناگوار را محکوم می­کنند.

انجمن اسلامی دانشجویان - بسیج دانشجویی
دانشکده فیزیک دانشگاه تهران

» ادامه مطلب

طائب: آنهاكه می‌گویند آقا ازعدالت خارج شده،معنی عدالت رانمی‌فهمند!

طائب: آنهاكه می‌گویند آقا ازعدالت خارج شده،معنی عدالت رانمی‌فهمند!

. ادامه راه سبز«ارس»: طائب استاد حوزه و دانشگاه گفت: مردم اگر در مسیر ولی فقیه حرکت کنند به بهشت خواهند رفت و کسانی که می‌گویند آقا از مسیر عدالت خارج شده است، معنی عدالت را نمی‌فهمند، اینها فکر کرده‌اند که با قرارداد مجلس خبرگان رهبر انتخاب شده است.

وی گفت: اگر کسی کسالت را کنار بگذارد و پرده‌هایی که دشمن کشیده است را کنار بگذارد، می‌بیند که رهبر معظم انقلاب با دیگران فرق می‌کند، او جور کش آقای منتظری در زمان امام خمینی(ره) بود و با آن همه اهانت‌ها ولی در زمان فوت این آقا رهبر آن پیام لطیف و زیبا را دادند و اعلام کردند که اجازه دهید خانواده وی پدرشان را هر کجا که می‌خواهند دفن کنند.

به گزارش فارس طائب پنجشنبه شب در هفتمین نشست سالیانه موسسه ولاء منتظر که در سالن همایش‌های موسسه امام خمینی(ره) برگزار شد، در سخنانی افزود : ویژگی‌های مقام معظم رهبری باعث شد تا ما بعد از رحلت امام خمینی(ره) هیچگاه سرگردانی نداشته باشیم.

وی با بیان اینکه راه سرگردان‌سازی در عملیات نرم این است که جامعه‌ای که امام دارد، امام را از او بگیرند، اظهار داشت: مردم اگر در مسیر ولی فقیه حرکت کنند به بهشت خواهند رفت و کسانی که می‌گویند آقا از مسیر عدالت خارج شده است، معنی عدالت را نمی‌فهمند، اینها فکر کرده‌اند که با قرارداد مجلس خبرگان رهبر انتخاب شده است.

وی با بیان اینکه دشمن ما بسیار احمق است، بیان داشت: مقام معظم رهبری فرمودند که به مردم بصیرت دهید و تمام مبلغان ما در تبلیغ خود به ایجاد بصیرت پرداختند و موضوع محرم امسال بصیرت بود.

استاد دانشگاه با بیان اینکه حق هیچ‌گاه باطل را دچار نابودی نخواهد کرد، گفت : هرگز جامعه حق امنیت جامعه باطل را به خطر نمی‌اندازد مگر اینکه بتواند مدیریت حق را جایگزین کند.

وی با بیان اینکه جانشین امام زمان(عج) و ولی در دنیا باید نمونه و تک باشد، تصریح کرد: کسی که در زمان غیبت می‌خواهد جانشینی را قبول کند در تاریخ نمونه و تک است.

طائب با بیان اینکه اینگونه نیست که خبرگان رهبری بتوانند رهبر انتخاب کنند، یادآور شد: خبرگان رهبری کشفی انجام دادند و نمی‌توانند اعطای قابلیت کنند و قابلیت را خداوند می‌دهد.


» ادامه مطلب

تابوت مسروقه مسعود

تابوت مسروقه

. جنازه مسعود تشییع شد، اما معرکه ای بود در جای خودش. برادران حزب الله از صبح بسیج شده بودند و یک لحظه دور جنازه را رها نکردند. بلندگو و موتور برق و مداح و باند های بسیار قوی استریو بر فراز وانت های سازمان دهی شده همه در اختیار آنان بود. خانواده و اطرافیان عملاً اختیاری نداشتند و همه ی برنامه دست برادران بود. از همان روز ترور دکتر علیمحمدی سران آمدند و رفتند و اصرار به خانواده مسعود که او را در نماز جمعه تهران تشییع کنیم. تنها جایی که تیغ خانواده اش برید همین بود که بر برگزاری مراسم تشیع در روز پنجشنبه ایستادگی کنند.

از صبح زود اطراف منزل مسعود مملو از جمعیت بود. پلیس همه معابر را بسته بود. محیط پر بود از نیروهای ضد شورش با لباس های رسمی و جمعی که تا دیروز اسمی هم از علیمحمدی نشنیده بودند با لباس های غیر رسمی. خانواده مسعود علاقه مند بودند که مراسم خاکسپاری سیاسی نشود و البته هر چه آبرومندتر برگزار شود. به تدریج دوستان و آشنایان جمع شدند. منزل جا نداشت. همه در کوچه های اطراف ایستاده بودند. جمع کثیری هم دوربین به دست دور و کنار دنبال جایی می گشتند که از ارتفاع بالاتری صحنه ها را فیلم برداری کنند. اغلب آن ها از شبکه های رسمی خودمان بودند و ظاهراً شبکه های خارجی که در تهران نمایندگی دارند از ترس تکرار تجربه های گذشته احتیاط داشتند و کمتر آمده بودند. البته تک و توکی خبرنگارهای خارجی یا نمایندگان آنها را می شد دید ولی نه زیاد.

برادران دولتی که در این یکی دو روزه حضور دائمی در منزل مسعود داشتند تدارک گروه موزیک نظامی، اتوبوس برای جا به جایی تشییع کنندگان، مداح و قبرکن و آمبولانس و خلاصه هر چیزی را خودشان دیده بودند. طفلکی مسعود چقدر برای آقایان عزیز شده بود. فکر همه جور مردنی را می کرد غیر از این. به مخیله کسی خطور نمی کرد که فرماندار و وزیر و رئیس دانشگاه و دهها مسئول ریز و درشت دیگر از لحظه ی ترور در خانه آنها به خط شوند تا برنامه های شهید همه به خوبی اجرا شود و چیزی از خط خارج نشود!

حدود هشت و نیم صبح بود که آقایی میانسال رفت بالای وانت و میکروفن را به دست گرفت. اولش ملایم صحبت کرد و شعاری نمی داد. ظاهراً آقایان به خانواده مسعود قول داده بودند که بهره برداری سیاسی خاصی از مراسم نکنند. ولی در هر حال ریش و قیچی و همه ی امکانات قابل تصور از همان لحظه ی نخست در اختیار آنان بود و هر چه خواستند کردند. اول کار آقای میکروفن به دست از شهدای دانشگاهی تجلیل کرد. از شهید مطهری و شهید نجات اللهی (استاد مبارزی که در جریان اعتراض و تحصن دانشگاهیان در سال 57 در ساختمان وزارت علوم به شهادت رسید) صحبت کرد و مسعود علی محمدی را در کنار آنها قرار داد. بعد از دقایقی از پشت میکروفن اعلام کرد برادرانی که آماده مراسم تشییع هستند دستشان را بلند کنند، عده ای در حدود 150 تا 200 نفر که لابه لای جمعیت بودند دستهاشان را به حالت آمادگی بلند کردند و آن جناب از بالا ظاهراً به این نتیجه رسید که همه چیز هماهنگ است و عدّه ی کافی آماده برنامه هستند. تابوت را از آمبولانس پیاده کردند و به داخل منزل بردند و شعار های مخصوص را آغاز کردند. به شدت اطراف تابوت را در کنترل داشتند و اجازه نمی دادند از فامیل و آشنایان کسی زیر تابوت برود.

معمولاً در تشییع جنازه ها در ایران رسم است که شعارهای عام مذهبی از قبیل لا اله الا الله و محمدا رسول الله می دهند. شعارهای غالب اما در این برنامه شعارهایی از قبیل مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق، این گل پرپر شده هدیه به رهبر شده، و امثال این ها بود. به جرأت می توانم بگویم که در تمام طول چند ساعت برنامه که از بلندگو شعار می دادند حتی یکی دو دقیقه هم از شعارهای مرسوم لا اله الا الله و محمد رسول الله استفاده نکردند. یکی دو بار هم که آمد بگوید لا اله الا الله و جمعیت حاضر خواستند دنبالش تکرار کنند، اضافه کرد "امریکا عدو الله" و دوباره رفت روی خط خودش.

سنت است در اغلب مراسم تشییع که موقع آوردن میت به خانه اش و نیز قبل از دفن، دقایقی را سکوت می کنند تا اهل خانه و به خصوص خانم ها با عزیزشان وداع کنند و سخن دلشان را به زبان گریه و عزا با خدای خویش باز گویند و عقده های دل را بر سر پیکر عزیز از دست رفته باز کنند. اما در این برنامه ظاهراً آن چنان برادران نگران جزییات بودند که حتی لحظه ای بلندگوها ساکت نشدند و مداحان و شعارگویان حرفه ای به مدد استریوهای قوی آن چنان یک نفس برنامه اجرا کردند که هیچ کس حتی نتواند صدای گریه بستگان مسعود را به گوش بشنود. شنیده شد که حتی یک بار یکی از آقایان به خانم علیمحمدی نیز تشر رفته بود!

ظاهراً دوستان و فامیل مسعود چاره ای جز تسلیم نداشتند. خانواده ی او نگران به هم خوردن مراسم و ایجاد مانع برای برگزاری برنامه های بعدی نظیر ختم و هفته و غیره بودند. آن ها که مسعود را دوست داشتند کاری جز نثار اشک و طلب علو و مغفرت برای روح پاکش نمی توانستند انجام دهند. به ناچار این ها خود را کنار کشیدند و جنازه ی مسعود را به غریبه ها سپردند تا هر چه می خواهند انجام دهند. تابوت مسعود را کسانی با خود بردند که تمام آشنایی شان با او از زمانی بود که از او جسدی در خون غلتیده مانده بود.

این سوتر اما چهل پنجاه نفری از استادان و محققان فیزیک کشور با چشمانی اشک آلود نظاره می کردند و آرام آرام جمعیت را دنبال می کردند و جمع کثیری از مردم عادی، اهالی محل و فامیل و اطرافیان مسعود که بیش از یکی دو هزار نفر تخمین زده می شدند. تشییع کنندگان بر سر دو راهی مانده بودند. از سویی همه دوست داشتند به احترام روح علیمحمدی و بنا به سنت رایج پیکر او را مشایعت کنند و از سوی دیگر در آن جلو نمایشی در جریان بود از شعار های خاص و شرکت کنندگان خاص، که کمتر کسی راغب بود در تصویرها به شکل سیاهی لشکر آن ها دیده شود. دوربین های رسانه های رسمی همه پیرامون وانت رهبری کننده در حرکت بودند و به دنبال ثبت چهره های شاخص و نشان دادن فضای ویژه ای که در آن جلو حکمفرما بود.

دقایقی بعد اتفاق جالبی افتاد. جمع چند صد نفره ای از دانشجویان دانشگاه تهران، به خصوص بچه های گروه فیزیک، عکسی از دکتر علیمحمدی را در جلو گرفته بودند و با سکوت به دنبال آن حرکت می کردند. تنها گاهگاهی صلوات می فرستادند . آن ها به تدریج بین خودشان با گروه تشییع کنندگان حکومتی فاصله ایجاد کردند و صف خودشان را از برنامه از پیش تعیین شده جدا کردند. به تدریج که تشییع کنندگان متوجه این جمع شدند به آن ها پیوستند و از صف برنامه رسمی برادران جدا شدند. صحنه جالبی بود. آقایان در آن جلو یکدفعه دورشان را خلوت دیدند. خودشان بودند و خودشان. یکی دو نفرشان با خشونت آمدند تا پوستری را که در جلوی صف دانشجویان در دست آنان بود از آنان بگیرند که با مقاومت جمع مواجه شدند.

به تدریج شعارهای لا اله الا الله و محمدٌ رسول الله از بین جمعیت بالا گرفت و فضای خیابان را پر کرد، آنچنان که حتی صدای بلندگوهای بسیار قوی برادران دیگر شنیده نمی شد. به قول نقاشان کنتراست جالبی ایجاد شده بود. در این سو اشک بود و لا اله الا الله . در آن سو بانگ مهیب بلندگوها بود و مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه. در این سو آه حسرت بود در از دست دادن استاد محبوبی که بچه ها فرزندوار دوستش داشتند و اکنون از وداع با پیکر بیجان او نیز محروم بودند، و در آن سو خشم مضطربانه کسانی که نگران بودند جنازه ی مسعود به دست دیگران بیفتد و آن را مثل غنیمتی جنگی برای خویش محافظت می کردند. این سو محبت خالصانه بود و ماتم صادقانه کسانی که مسعود را از دست رفته می دیدند و آن سو دوربین بود و سیطره قاهرانه کسانی که احساس می کردند مسعود را به دست آورده اند. این سو سکوت مظلومانه ای که تنها پناهگاهش شعار جاودان لا اله الا الله است و آن سو یک دوجین از شعارهای مرگ و تکفیر که در عمل برای حذف دیگران به کار می روند.

یک بار برادران که دیدند دارد سه می شود عقبگرد کردند تا فاصله شان با جمعیت سبز از بین برود و دوباره کنترل را به دست گیرند. آنها برای این کار حتی وانت هدایت کننده را به عقب کشیدند که یکی از خانمها فریاد زد اگر کسی را زیر گرفتید نگویید وانت دزدی بود!

پیرامون این تابلوی متضاد قاب سیاه رنگی بود از مأموران سیاهپوش ضد شورش با انواع تجهیزات که دور گرفته بودند جمعیت را و موتورسوارانی که به بالا و پایین می رفتند و می آمدند. فضایی از ترس و نگرانی حکمفرما بود و کسی نمی دانست که آیا مراسم تا پایان به سلامت طی خواهد شد یا نه. شمار نفرات ضد شورش را دوستان بالای هزار مأمور برآورد می کردند. در طی مسیر در یک ورزشگاه جمع کثیر چند صد نفره ای از آنان به حالت آماده باش بودند.

پس از ساعتی از این مراسم تشییع دوگانه، خبردار شدیم که آقایان جنازه را با آمبولانس به محل دفن، یعنی امامزاده علی اکبر چیذر برده اند. شرکت کنندگان به تدریج پراکنده شدند و هر کدام تلاش کردند تا با وسیله ای خود را به محل تدفین برسانند.

حوالی ساعت 11 صبح تمام خیابان های اطراف محله ی چیذر مملو از جمعیت و نیروهای ضدشورش بود. جنازه مسعود کماکان مثال غنیمتی جنگی در دست آقایان بود. حتی امکان نزدیک شدن به تجمع آنان به سادگی وجود نداشت و در عین حال افراد از برخورد خشن احتمالی آقایان نگران بودند و نمی خواستند با آنان تداخل و همراهی داشته باشند.

دوستان و دانشجویان مسعود از خواندن نماز بر پیکر او و شرکت در مراسم خاکسپاری عملاً محروم بودند. آنها همه این مراسم را آن طور که میلشان بود انجام دادند. هنگام خاکسپاری در ورودی امامزاده بسته بود و ما از پشت شبکه آجری دیوارهای اطراف امامزاده گوشه هایی از مراسم را می دیدیم. امیر می گفت این صحنه مرا یاد قبرستان بقیع انداخته بود که تنها از پشت دیوارهای مشبک می توان به داخل نگاه کرد.

هنگام خاکسپاری نیز همان طور که گفتم بلندگو لاینقطع به کار بود و شعارهایی پی در پی گوینده شنیده می شد. صدای ماتم عزاداران محدودی از بستگان مسعود که توانسته بودند به محل خاکسپاری نزدیک شوند را هیچکس نمی توانست بشنود. گویی آقایان نگران بودند که نکند برخی صحنه های قبلی در هنگام خاکسپاری تکرار شود و عزاداران در میان گریه هاشان چیزهایی بگویند که خوشایند نباشد.

ظهر نشده بود که مسعود به خاک رفت و همه چیز تمام شد. دانشجویان ماتم زده به اقامت گاه هایشان برگشتند و مشایعت کنندگان هر کدام به راه خویش رفتند. اذان ظهر را که می گفتند دیگر از آن سینه چاکانی که نگران بودند جنازه مسعود دست دیگری بیفتد خبری نبود. نگرانی هایشان تمام شده بود و بار دیگر نفسی راحت کشیدند و رفتند. کاش می شد چشم نامریی می داشتیم و می دیدیم از فردا چند نفر آن ها که این طور جنازه مسعود را به خود چسبانده بودند بر سر خاک او هم حاضر می شوند تا فاتحه ای بخوانند. مسعود از لحظه شهادت تنها همین دو روز را نزد ما نبود. از این پس آن چه اثر معنوی از او به جای مانده است سنخیت و تعلقی به برخی از کسانی که تنها پشت جنازه اش حاضر بودند نخواهد داشت. مسعود پنجاه سال مال ما بود، و بعد از این نیز مال ماست. تنها یک امروزی تابوت او به سرقت رفت و تمام شد.

گروه فیزیک دانشگاه تهران از فردا جای خالی مسعود را شاهد خواهد بود و دانشجویان، علیرغم اشک و حسرت با عزم و جدیت تلاش خواهند کرد تا مشعل علم را در سرزمین ایران فروزان نگه دارند. خانواده مسعود نیز باید به زندگی بی او عادت کنند، چه کار سختی. مگر می شود کسی را فراموش کرد که در تمام لحظات حضور، بودنش را حس می کردی و فضای پیرامونش سرشار از نشاط بود و تحرک. اما به هر تقدیر چاره ای نیست. زندگی باید کرد. خدا یاری شان دهد.

احمد شیرزاد

» ادامه مطلب

عبدالکریم سروش: علوم انسانی، خونین ترین شهید پس از انقلاب بوده است

عبدالکریم سروش:
علوم انسانی، خونین ترین شهید پس از انقلاب بوده است


. ادامه راه سبز«ارس»: دکتر عبدالکریم سروش در ایران و جهان به عنوان یک روشنفکر دینی و متفکری نو اندیش شناحته می شود که سهم انکار ناپذیری در تدوین و ترویج اندیشه اصلاح طلبی و نو اندیشی دینی در ایران بعد از انقلاب اسلامی داشته است. دکتر سروش که از امضا کنندگان بیانیه پنج روشنفکر دینی - خواسته های بهینه جنبش سبز- است در گفت و گو با جرس اعلام کرد که موضعگیری های مشترک آنان، در آینده نیز تداوم خواهد یافت او طی سی سال گذشته ، بیست وشش کتاب، تالیف و دو کتاب ترجمه کرده است .از جمله آثار او می توان به "اوصاف پارسایان"، "اخلاق خدایان"، "آئین شهریاری و دینداری"، "فربه تر از ایدئولوژی" ، "رازدانی و روشنفکری" و" قبض و بسط تئوریک شریعت" اشاره کرد. آثاراو، غالبا، واکنشهای تند متولیان فرهنگ و اندیشه ی رسمی در جمهوری اسلامی را به دنبال داشت و نهایتا تقابل آرا و اندیشه های او با حکومت منجربه محرومیت او از تدریس،تحقیق و سخنرانی در کشورش و خروج از ایران شد.

اوکه درحال حاضر در واشنگتن به تحقیق و تدریس مشغول است، "علوم انسانی" را خونین ترین شهید دوران پس از انقلاب اسلامی می داند. دکتر سروش در باره اظهارات اخیر رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر ضرورت استخراج مبانی علوم انسانی از قرآن می گوید:"همین ندانستن هاست که به او جرات چنین داوری های سهمگینی را می دهد که پشت انسان از آنها می لرزد. اگرمتاسفانه به توصیه ی رهبری عمل بشود، دوران تاریکی در عرصه علم و فرهنگ ایران آغاز خواهد شد". دکتر سروش بر این باور است که آقای خامنه ای به دنبال آن است تا ایران را "به ارتفاع و قد خودش برساند و نهایتا ایرانی خواهد ساخت که در آن، افراد مثل او فکر می کنند، مثل او می اندیشند، اسلام را به اندازه او می شناسند و دنیا را مثل او می فهمند. اگر چنین بشود البته مایه تاسف است. زیراعملکرد بیست ساله اخیر آقای خامنه ای نشان داده است که ایشان از بینش بسیار ناهموار و نادرستی برخوردار است".

دکتر سروش در این گفت و گو با تاکید بر اینکه آقای خامنه ای درک درستی از فلسفه غرب و فلسفه شرق ندارد گفت:" اشکالی ندارد که آدم اینها را نداند ولی اگر کسی که نمی داند به اظهار نظر و داوری بپردازد، مخالفان را تعذیب بکند و علوم را محاکمه کند،اشکال اساسی بر او وارد است چرا که یک ملت باید تاوان آن کژبینی ها را برای سالها بپردازد".

دکتر سروش در باره دخالت دین در سیاست می گوید:" اینکه دین متعلق به عرصه خصوصی است، یک تعبیر غلط انداز و مغالطه انگیزاست. دینی که در جامعه نهادینه می گردد دیگر نمی تواند یک امر خصوصی باشد بلکه صد درصد یک امر اجتماعی است. جهان جدید نشان داده که ما ارتباط حقیقی دین و سیاست را باید به رسمیت بشناسیم اما ارتباط حقوقی را خوبست قطع کنیم یعنی قایل به پلورالیسم دینی باشیم وبه همه شهروندان فرصت های سیاسی برابر بدهیم ". او در این گفت و گو همچنین با تاکید بر ضرورت تقویت جنبه اخلاقی دین در برابرجنبه فقهی آن گفت: "من به یک دین اخلاقی قائلم ومعتقدم که مهمترین کالایی که از مغازه دین می توان خرید، کالای اخلاق است". مشروح گفت و گو با دکتر سروش را در ادامه می خوانید:
اجازه دهید مصاحبه را با اشاره به انتخاب شما به عنوان یکی از صد متفکر بزرگ جهان از سوی مجله ی فارین پالیسی(سیاست خارجی) چاپ امریکا آغاز کنم. شما به اتفاق خانم دکتر رهنورد و خانم عبادی به عنوان سه ایرانی بین یکصد متفکر برتر جهان در سال 2009 معرفی شدید. این چندمین مورد پیاپی است که شما باعث اعتبار ایران در جهان می شوید.از اینکه در چنین جایگاهی قرار گرفته اید چه احساسی دارید؟

اگر به شما بگویم که در این زمینه تقریبا هیچ احساسی نداشتم، از من خواهید پذیرفت؟ نه به معنای اینکه برای من هیچ معنایی نداشت، بلکه به این معنا که می دیدم افراد بسیاری هستند که احتمالا بسی فراتر از من هستند اما از کارهایشان اطلاعی در دست نیست. لذا در پاره ای از موارد آن گزینند گان به صرف شهرت عمل کرده و تصمیم گرفته اند. اما اگر به تعبیر شما، انتخاب حقیری چون بنده یا دوستان بزرگواری مانند خانم رهنورد وخانم عبادی موجب اعتباری برای ایران شده باشد، البته من خوشنودم. ولی حقیقتا چیزی بیش از این در این خصوص برای گفتن ندارم.


روشنفکر غیر دینی – روشنفکر دینی؛ روشنفکری دینداران

سوال بعدی من در باره مفهوم یا صفت روشنفکری دینی است. شما خودتان را روشنفکر دینی یا نواندیش دینی خطاب می کنید. شما چه حرف تازه ای در حوزه دین برای جهان معاصر دارید؟و چرا تا به این حد روی واژه "دینی" تاکید می کنید. این سوال را از این جهت می پرسم که شما، هم از سوی دینداران سنتی و هم از سوی غیر دین باوران مورد هجوم و انتقادید؟

من سوال شما را به دو بخش تقسیم می کنم؛ یکی اینکه چرا تعبیر روشنفکر دینی را بکار می برم و دیگر اینکه من چه حرف تازه ای در این حوزه آورده ام. تعبیر روشنفکر دینی به نظر من تعبیر مجاز و مقبولی است. من در موارد دیگر هم اشاره کرده ام که اگر ما روشنفکر غیر دینی می توانیم داشته باشیم، روشنفکر دینی هم می توانیم داشته باشیم. هیچ کدام اینها به این معنا نیست که صفت روشنفکری مولد نوع روشنفکری است. به تعبیر دیگر، نه می توان گفت که بی دینی مولد روشنفکری غیر دینی است و نه می توان گفت که دین مولد روشنفکری دینی است. روشنفکری دینی، روشنفکری دینداران است. یعنی دیندارانی که می خواهند تفکر کنند. من روشنفکری را نوعی تفکر و تعقل می دانم آنهم تعقل نقادانه. من در نوشته های پیشین خودم چند مولفه برای روشنفکری ذکر کرده ام که یکی از آنها، بلکه مهمترین آنها، تفکر نقادانه است. به نظر من اگر شخص دینداری متفکر باشد و در مقام تفکر هم به نقد اهمیت بیشتری بدهد و راه و روش نقادی را هم بداند و به کار ببرد، او را می توان به درستی روشنفکر دینی نامید. همانطور که اگر یک فرد غیر دیندار، متفکر باشد و در مقام تفکر، نقادی پیشه کند ، او را هم می توان روشنفکر غیر دینی نامید. اینکه گفته اند روشنفکری فرزند تجدد است، حرف درستی است. اما من تجدد را اینگونه می فهمم که یکی از مهمترین مولفه ها و عناصر تجدد، برخورداری از "نگاه درجه دوم(ثانویه)"است. تمام آنچه که تحت عنوان معرفت شناسی، دین شناسی، اخلاق شناسی و فلسفه شناسی در جهان جدید بکار می رود، همگی به معنای همان نگاه درجه دوم است که تقریبا در جهان گذشته - و در نگاه درجه اول(اولیه)- وجود نداشته است.

از مشخصات دوران مدرن، همین نگاه متعالی است. همان نگاهی است که در "فلسفه کانت" به آن Transcendental می گویند. بعضی ها آن را "استعلایی" یا "متعالی" ترجمه کرده اند اما من ترجیح می دهم که آن را نگاه درجه دوم ترجمه کنم. فلسفه کانت به طور کلی یک فلسفه درجه دوم است. یعنی متافیزیک نیست، فلسفه به معنای فلسفه های گذشته نیست، بلکه به معنای "فلسفه شناسی" است. به همین دلیل است که به آن "فلسفه نقدی" می گویند. ما بر قیاس فلسفه نقدی کانت اصناف معرفتهای نقدی داریم که همه آنها را معرفتهای درجه دوم می نامیم. عین همین اتفاق در عالم دین نبزافتاده است. مفاهیمی چون نقد فلسفه دین، نقد اجتماعی دین و نقد روانشناختی دین، همه متعلق به دوران مدرن است و در واقع اینها همگی فرزندان تجدد هستند. بر همین قیاس، کار روشنفکری - به مفهوم عام آن- کاری از جنس کار درجه دوم است. من در یکی از نوشته هایم تعبیر "رازدانی" را برای تعریف روشنفکری بکار بردم. در آنجا گفتم که روشنفکران، "رازدانان" هستند. یعنی از موضعی در مسائل نظر می کنند که عالمان درجه اول، از آن موضع نظر نمی کنند. به همین سبب ما می توانیم هم "روشنفکری دینی" داشته باشیم و هم " روشنفکری غیر دینی" و از این حیث من کمترین مشکلی در کاربرد این تعبیر ندارم و معتقدم که روشنفکران دیندار هم می توانند وجود داشته باشند.


اما کسانی می گویند که در مفهوم روشنفکری دینی نوعی تعارض و تناقض دیده می شود؟

به گمان من اینکه عده ای می گویند که در این تعبیر تعارض و تناقض وجود دارد ، از سر کم لطفی وگاه بیخبری وگاه عناد است. با توجه به توضیحاتی که دادم نه تنها هیچ تعارض و تناقضی نیست، بلکه نهایت تلائم و تفاهم هم وجود دارد. ثانیا ما که نمی توانیم از ذهن شروع کنیم و به عالم خارج برسیم! صحیح آن است که از عالم خارج شروع کنیم و به ذهن برسیم. ما باید نگاه کنیم ببینیم آیا روشنفکران دیندار وجود دارند یا خیر؟ اگروجود دارند پس معلوم است که چنین چیزی ممکن است و در آن تناقضی نیست و می تواند رخ بدهد و وجود داشته باشد. من در یکی از نوشته هایم تحت عنوان "شیر و شکر" آوردم که یک نفر ممکن است در عالم ذهن، بگوید شیر، شیر است و شکر، شکر است. نه این، آن می شود و نه آن، این. این دو هیچگاه هم با هم مخلوط نمی شوند. چنین کسی فقط باید نظر کند به عالم خارج و ببیند شیر و شکر با هم می آمیزند یا خیر. اینکه ما پیشاپیش بگوییم روشنفکری چیزی است و دین چیز دیگری است و لذا چون در ذهن ما و به خیال ما اینها نیامیختنی اند پس در عالم خارج هم آمیزشی پیدا نمی کنند. به گمان من این گفته ها از همان نوع ایدآلیسم و ذهنی گرایی و تصور بافی است که توجه به عالم خارج، خوابش را آشفته خواهد کرد.

اما بخش دوم سوال شما که مهمتر است، این است که من چه نوآوری ای کرده ام؟ پاسخ به این سوال برای من آسان نیست.این می شود از خود گفتن که همیشه برای من بسیار دشوار است. من می توانم اشاره کنم که من به یک رشته دایکوتومیDichotomy) ( به قول فرنگی ها، یا انقسامات دوشاخه ای دست پیدا کرده ام. محققان و علاقه مندان می توانند عمده ی کارهای من را حول این دایکوتومی ها و دوشاخه ها سامان بدهند. من تفکیک قائل شده ام بین "دین" و "معرفت دینی" و تفاوت قائل شده ام بین "دین حداقلی" و "دین حداکثری". من توجه خاصی کرده ام به مساله ی "دلیل" و "علت" در معرفت شناسی و همچنین تفکیک قاتل شده ام میان "اسلام هویت" و "اسلام حقیقت". وهمچنین میان انسان ودوران" تکلیف مدار" وانسان ودوران "حق مدار" وامثال آن. من علی الاصول به این تقسیمها و تفکیکها خیلی ملتزم و علاقه مند بوده و هستم.

هر یک از این تفکیکها که من ذکر کردم محصول تفکراتی طولانی بوده و خصوصا محصول توجه به اصناف مغالطاتی است که در گفتگوها و نوشته ها می دیدم و می اندیشیدم که چگونه ما می توانیم از شر این مغالطات خلاصی پیدا کنیم . بر اساس آنها به این تفکیکها و انقسامات رسیدم و گمان می کنم که انقسامات روشنگری هستند.در توضیح تفکیک بین دین و معرفت دینی می توانم بگویم که ما در یک طرف دین را داریم و در طرف دیگر،معرفت دینی قرار گرفته است. بنا به نظر مومنان، دین یک مجموعه ی کامل و غیر قابل خطاست. اما معرفت دینی، هم خطاپذیر است ،هم تناقض آلود است و هم تکامل پذیر است. این سرآغازی شد برای کثیری از اندیشه ها و احکام دیگری که در باب تفسیر آوردم ونوعی هرمنوتیکس اپیستمولوژیک وسوسیولوژیک عرضه کردم و نشان دادم که دین تفسیرهای مختلف بر می دارد و قرائت های بسیار از آن می توان ارائه کرد. به این ترتیب کوشیدم که رابطه دین را با علوم بشری از طریق معرفت دینی مشخص کنم . مثال دیگر، مساله " مدیریت فقهی" و "مدیریت علمی" است که من روی آن انگشت نهادم. من از طریق این انقسامات کوشیدم هم مسائل نظری را حل کنم و هم مسائل عملی را و امیدوارم که در حدی موفق شده باشم.


علوم انسانی؛خونین ترین شهید دوران پس از انقلاب

اجازه دهید برگردیم به شرایط امروز جامعه. ظاهرا دادگاههای جمهوری اسلامی داشتند علوم انسانی همچون جامعه شناسی ، فلسفه و علوم سیاسی را محاکمه می کردند. شما که هم در ایران و هم در امریکا به تدریس علوم اجتماعی اشتغال داشتید و دارید موقعیت علوم انسانی در ایران را چگونه می بینید؟ با کوته بینی حاکم بر رهبران جمهوری اسلامی به کجا داریم می رویم؟

قصه پر غصه و تراژیکی است. من 30 سال است که با این مساله مواجه ام و 30 سال است که در این باب، هم تدریس کرده ام ، هم نوشته ام ، هم اندیشه کرده ام و اکنون علاوه بر همه اینها، غصه می خورم و خون می گریم.به اعتقاد من یکی از بزرگترین و خونین ترین شهیدان دوران پس از انقلاب، علوم انسانی بوده و هست. وقتی که شنیدم آقای خامنه ای در یکی از سخنرانی های اخیر خود برای خانمهای خانه دار،گفت که مبانی علوم انسانی باید از قرآن استخراج شود،آه از نهاد من برآمد. می دانستم که آقای خامنه ای علوم انسانی را نمی شناسد ولی نمی دانستم که قرآن را هم نمی شناسد. فهمیدم که ما با رهبری روبرو هستیم که علاوه برظلم، نادانی هایش را هم بر ملت تحمیل می کند. ایشان سخنانی می گوید که کمترین بارقه اندیشه ای در آنها نیست. من می دانم که آقای خامنه ای از فلسفه و علم کلام بهره ای ندارد، اگر چیزی از علوم انسانی بداند یکی ادبیات است و دیگری تاریخ. ولی می دانم در عرصه تاریخ هم فلسفه تاریخ نخوانده است و چیزی در این مورد نمی داند. همین ندانستن هاست که به او جرات چنین داوری های سهمگینی را می دهد که پشت انسان از آنها می لرزد. ایشان می گوید که مبانی علوم انسانی باید از قرآن استخراج شود و بدیهی است که مداحانی مانند حداد عادل و کچوییان و دیگران هم که دور او را گرفته اند لابد او را تائید می کنند، مداحانی که تکثیر شده اند و اکنون در شورای عالی انقلاب فرهنگی به سی و چند نفر رسیده اند. اینها از سر جهل یا غرض این سخنان را تائید می کنند و قند در دل رهبری آب می کنند. اما زهرش را ملت باید بچشد وعقب ماندگی علوم انسانی را تحمل کند.

آیا درک این مساله دشوار است که رهبر جمهوری اسلامی که "ولی فقیه" است و بنابر تئوری ولایت فقیه صرفا حق دارد که در مسائل فقهی وسیاسی اظهار نظر کند و فتوا و حکم بدهد،نمی تواند وارد این مباحث شود.؟ آقای خامنه ای یا هر کس دیگری که در مقام او باشد حق ندارد بگوید که فلان نظریه در فلسفه درست است و فلان نظریه باطل است؛مثلا از فردا همه باید اصالت وجودی شوند واصالت ماهیت را بدور افکنند، فلان علم باید چنین باشد و فلان علم دیگر چنان باید باشد. این نه در حوزه تخصص اوست و نه در حوزه مسئولیت او. خدا می داند که اینگونه سخنان ناوارد و ناروا با منزلت علم و عالمان درکشور ما چه خواهد کرد. یعنی از نظر من اینکه گفته شود که مبانی علوم انسانی باید از قرآن استخراج شود هیچ فرقی با این ندارد که کسی بگوید مبانی علم طب را باید از قرآن استخراج کرد یا مبانی ریاضی و شیمی و فیزیک و نجوم و زمین شناسی را (و من می دانم که کسانی چنین هوسهایی دارند) .هیچ تفاوتی بین اینها نیست. همانقدر که یکی غریب است و جاهلانه، دیگری هم هست. اینها خیال کرده اند این علوم یک رشته اخلاقیات یا از جنس فلسفه بافی است وبه خصلت تجربی آنها توجهی ندارند.فکر می کنند این علوم نقلی اند نه تجربی. یادم می آید یکبار آقای جوادی آملی گفته بود که کشتی سازی را از آیات سوره نوح در می آوریم وعلم کشاورزی را از فلان روایت ،که بی شباهت نبود با کوشش آن کشیش انگلیسی که به دنبال مقالات ریاضی مریم باکره می گشت !!باری، این نکته اول در پاسخ به سئوال شما که بیشتر "درد دل" بود.

اما نکته بدیهی دوم آن است که کسانی می توانند این کار را انجام دهند که با علوم انسانی آشنایی نیکو دارند و از پیشرفتهای عظیم آن آگاهند و رخنه های نقادی در این علوم را می شناسند. یعنی کسانی که به فلسفه علوم انسانی واقفند، همانها که نگاه درجه دوم دارند . نکته بعدی این است که این کارهم اکنون دارد انجام می شود. یعنی دقیقا در کنار علوم انسانی، رشته هایی وجود دارد که به فلسفه علوم انسانی مشهورند و کارشان نقادی علوم انسانی است. این رشته ها ، علوم انسانی را - از روش ها و دیدگاهها تا مبانی و تئوری هایش - زیر ذره بین گذاشته اند و بر آنها نگاه نقادانه می کنند. اگر آقای خامنه ای اطلاع درستی داشت و اگر مشاورانش به او کمک درستی می کردند، در می یافت که فلسفه علوم انسانی در کشور باید تقویت شود که این سخن نیکویی است و باید هم انجام شود. من یکی از کسانی هستم که ظرف این سی سال، در این راه به جد کوشیده ام و از همان ابتدا فلسفه علوم طبیعی و فلسفه علوم اجتماعی را در دانشگاههای ایران تدریس کرده ام. فلسفه تاریخ را دردوره های متعدد تدریس کرده ام و خیلی خوشنودم که نسلی را پرورانده ام که با این اندیشه ها آشنا شده اند.

کار علوم انسانی و فلسفه علوم انسانی باید به دست خود دانشگاهیان انجام شود. اما وهزار اما که علم، جامه ای نیست که خیاطان ویژه ای در گوشه ای به شیوه ای مرموز بدوزند و به تن مردم کنند. دانشگا ههای ما همان خیاطخانه است. عالمان ما باید بدون ترس و هراس بتوانند به نقد علوم وتولید علوم بپردازند.این نقد، می تواند علوم را فربه تر و پیراسته تر کند. ما نمی توانیم علوم انسانی را از مغرب زمین نگیریم بدین بهانه که غربی وغربزده اند زیرا علم و فکر، وقف هیچ قومی وعصر و نسلی نیست. همه بندگان خدا قدرت تفکر دارند.باید میوه های فکرشان را گرفت و مورد استفاده قرار داد. اما نگاه نقادانه داشتن هم حق ماست. اگر درهای دانشگاه را باز بگذاریم و یک محیط فارغ از رعب و وحشت برای استادانمان فراهم کنیم آنگاه می توانیم براین علوم چیزی بیافزاییم. نفی دستاوردهای بشری در حوزه علوم انسانی چند قرن اخیر، حقیقتا بی باکی می خواهد و این بی باکی هم فقط از نادان ها برمی آید. پیشنهاد مشخص من این است که عالمان علوم انسانی آزادانه این علوم را تدریس کنند و فیلسوفان علوم انسانی هم آزادانه فلسفه نقدی آن را تدریس کنند. و در این نقد فلسفی ازهمکاری دین شناسان هم استفاده کنند و قرآن، حدیث، تاریخ و سنت راهم به منزله منبع مورد استفاده قرار دهند.

نکته قابل ذکر دیگر در این باره این سئوال است که چرا امروز آقایان به فکر علوم انسانی افتاده اند. سی سال از انقلاب گذشته و دست علمای قم ونجف و...سی سال(بلکه صد ها سال) باز بوده که درقرآن نظر کنند و نظریه علمی استخراج کنند. مگر تا امروز کسی مانع این کار بوده که امروز توصیه می شود مبانی علوم از قرآن استخراج شود؟ مگر علمای ما، که از سهم امام و سایر منابع دولتی و غیر دولتی ارتزاق می کنند وظیفه دیگری غیر از این داشته ودارند؟ چرا محصولی تا به حال عرضه نکرده اند؟ اگر محصول نیکووعلم پسندی عرضه کرده بودند، قطعا جای خودش را باز می کرد وقدر می یافت و بر صدر می نشست . برای من مثل روز روشن است که اگر متاسفانه به آن توصیه رهبری عمل بشود، دوران تاریکی در عرصه علم و فرهنگ ایران آغاز خواهد شد. یک عده جاهل که فقط عربی بلدند و چند تا حدیث می دانند- طلبه های صفر کیلومتر- وارد عمل خواهند شد و دهان استادان را خواهند بست و در مقابل هر نکته آنها، یک حدیث ناقص و نا مربوط خواهند آورد و فخر می فروشند که"امروز همه ملک جهان زیر پر ماست".

در کشور ما چند سالی است جریانی به دلالت و اشارت آقای خامنه ای راه افتاده تحت عنوان "جنبش نرم افزاری و کرسی های نظریه پردازی". اینهم از غرائب دوران ما است. من نمی دانم که مگر برای نظریه پردازی هم می توان کرسی درست کرد؟! اصلا مگر نظریه را می توان به عمد وزور از ذهن خود بیرون کشید؟ دانشمندان وقتی که آزادانه تحقیق و تفکر می کنند پس از سالها کار و ورزیدگی، ناگهان نکته ای به ذهن شان خطور می کند که جامعه علمی آن را به منزله نظریه ای نو می شناسد و معرفی می کند. اما اینکه یک عده ای به قصد پرداختن نظریه های نو دور هم بنشینند و زور بزنند، درست شبیه این است که یک عده ای دور هم بنشینند و بخواهند شعر بسرایند. شعرعالی، کار شاعر است آنهم نه شاعری که زور می زند تا شعر بگوید. بلکه شعری که از درون او می جوشد که این خود نیازمند مدتها شاعری کردن و پخته شدن و ورزیده شدن است. آقایان تاریخ علم و نحوه تکون وتولد نظریات علمی را نمی دانند واز این نکته غافلند که با علم نمی توان شوخی کرد. نمی توان با علم در افتاد. نمی توان در علم میانبر زد.در مقابل علم باید متواضع بود. اگر لیاقتی هست، سهم کوچک خود را باید به جهان علم ادا کرد و کاروان علم را در راه پیشرفتش مدد رساند.

حالا کار بجایی رسیده که به طلبه هیچ ندانی بنام صادقی رشاد جایزه نظریه پردازی می دهند وبه کتاب فلسفه فارابی که چهل سال پیش توسط دکتر داوری نوشته شده جایزه فارابی .وبا این کارها رسما بی علمی وبی عملی را تایید وترویج می کنند.



ویرانگری نهفته در اندیشه فوکو

من مایلم در اینجا نکته دیگری را هم مورد اشاره قرار دهم و آن اینکه عده ای در کشور ما پاره ای از تئوریهای علوم انسانی غربی ،مثلا افکارمیشل فوکو، را می گیرند واز طریق آن می خواهند علوم انسانی غربی را محکوم کنند که این علوم بی طرف نیستند و همه، قدرت آلودند. به تعبیر فوکو، همه حقیقتشان زیر سایه قدرت ودر نسبت با آن پدید آمده و تصور می کنند که از این طریق قلم بطلانی بر دست آوردهای علوم انسانی درغرب می کشند. آنگاه ظفرمندانه به میدان می جهند و می گویند حالا که دیگران مردود شده اند نوبت اظهار وجود ماست. به عقیده من متاسفانه این راه آسان و ارزان، راهی نیست که ما را به حقیقت برساند.دلخوشی موقتی است برای افراد نادان و یا سودجو.

گذشته از اینکه نباید تئوری فوکو را چندان جدی گرفت.زیرا نه تنها من، که ناقدان او می گویند که نسبیت گرایی بسیار ویرانگری در آن نهفته است. ولی اگر بخواهیم مسامحهٌ آنرا جدی بگیریم آنوقت باید بپذیریم که تئوری فوکو تنهاعلوم غربی را شامل نمی شود ،بلکه در مورد فقه اسلامی هم صادق خواهد بود، راجع به فلسفه اسلامی وکلام اسلامی هم صدق خواهد کرد وهمه آنها را از اعتبار خواهد انداخت. این آقایان حقیقتا تقلب می کنند.( من واژه تقلب را به دقت و با عنایت بکار می برم) تقلب می کنند که از تئوریهای فوکو برای تقبیح و بلکه برای ابطال علوم انسانی غربی استفاده می کنند. اگر آن تئوری ها درست باشد، آن وقت تیشه ی ویرانگرش به ریشه علوم اسلامی هم خواهد خورد. نه فقط علومی که تاکنون پدید آمده، بلکه علومی را که بعد از این هم پدید خواهد آمد در بر خواهد گرفت. و هیچ علمی معتبرباقی نخواهد ماند،از جمله علومی که این آقایان به خیال خود می خواهند خلق کنند .

اندکی پیش تو گفتم غم دل ، ترسیدم که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیاراست

آقای خامنه ای خواهان ایرانی است که مثل او بیاندیشد و دنیا را مثل او بفهمد


اجازه دهید به نامه ای اشاره کنم که شما دو ماه پیش به آقای خامنه ای نوشتید. از آن زمان تابه حال اتفاقاتی بسیار پر معنا و پر دامنه در جامعه ایران اتفاق افتاده است. ایشان ایران را به کجا می برد؟

چون می پرسید ایشان ایران را به کجا می برد ناچارم تا با استفاده از فیزیک این سئوال شما را پاسخ دهم. در فیزیک و زمین شناسی پدیده ای داریم به نام چاههای آرتزین. آرتزین به چاههایی گفته می شود که منابعشان بالاتر از سطح زمین است و آب به هنگام خروج از این چاهها به هوا فوران می کند. زمین شناسان به ما گفته اند که این آب فقط تا ارتفاع همان منبع فوران می کند و محال است که بالاتر از آن برود. حالا حکایت آقای خامنه ای ست.او واقعا ایران را می خواهد به ارتفاع و قد خودش برساند. بنابراین در پاسخ به این سئوال که ایشان ایران را به کجا می خواهد ببرد، باید به افکار آقای خامنه ای، به جهان بینی او و به وسعت یا ضیق دانش و بینش او توجه کرد.

اینها اموری است که می تواند به ما بگوید که اگر کارکاملا به دست آقای خامنه ای بیافتد و او بتواند آزادانه عمل کند- البته همیشه گلایه دارند که دشمنان نمی گذارند – نهایتا ایرانی خواهد ساخت که در آن، افراد مثل او می اندیشند، اسلام را به اندازه او می شناسند و دنیا را مثل او می فهمند. اگر چنین بشود البته مایه تاسف است. زیراعملکرد بیست ساله اخیر آقای خامنه ای نشان داده است که ایشان از بینش بسیار ناهموار و نادرستی برخوردار است. اگر آقای خامنه ای در حوزه علمیه بود و یا در مسجدی پیشنمازی می کرد، هیچ مشکلی وجود نداشت. اما این بینش، در مقامی که ایشان نشسته و با اراده ای که می خواهد ایران را بر قیاس خود بسازد، بینش ویرانگری است. علت آن نیز این است که دیدگاه آقای خامنه ای در مورد اسلام تقریبا دیدگاهی است شبیه به سید قطب. آقای خامنه ای اساسا بینش خود را از او ستانده است. آقای خامنه ای تالیفات چندانی ندارد ولی یکی از کارهای او ترجمه یک کتاب سید قطب است. خدا سید قطب را رحمت کند،مردی بود وسر پر شوری داشت، مفسر قرآن هم بود و از جهاتی بر آقای خامنه ای برتری داشت. بینش او این بود که تمدن غرب، جاهلیبت عصر جدید است و این جاهلیت ذره ای ارزش بقا، و پیروی ندارد و باید نفی شود. آقای خامنه ای البته اظهار ارادت به اقبال لاهوری هم می کند، ولی چندان بهره ای از بینش و دانش اقبال نبرده است.

اگر آقای خامنه ای مثل اقبال لاهوری فلسفه غرب و شرق را می شناخت آنوقت سرنوشت مملکت ما به گونه دیگری رقم زده می شد. ولی متاسفانه اینچنین نیست و اسلامی که آقای خامنه ای می شناسد و درکی که ایشان از جهان دارد، تماما ساخته شده و مطابق اندیشه های سید قطب است. میزان اطلاعات عرفانی آقای خامنه ای هم اندک است. آن جهان وسیعی که عارفان می دیدند و آن قرابت روحی که با پیامبران داشتند هم در او نیست.و متاسفانه به دلیل اینکه می خواهد بر مسند ولایت فقیه بنشیند، در پوستین فقیهان هم رفته و از فقه هم صرفا نوعی قشری گری انسان سوزرا برگرفته است. مجموعه ی این امور گویای آنست که آقای خامنه ای اگر دستش برسد- که تاکنون هم رسیده است- اولا ما را با تمام جهان به جدال خواهد انداخت، که انداخته است. ثانیا یک دید و عمل قشری از اسلام را در ایران مستقر خواهد کرد، که کرده است. وثالثا، به دلیل درکی که ازتاریخ صفویه دارد معتقد است که یک رشته خواص را به دور خودش باید جمع کند و با این مجموعه بر ایران حکومت کند. این افراد خاص را هم پدید آورده است.

تعدادی از این افراد خاص سخنگو هستند که همگی افراد مداح و کم معلوماتی هستند (مثل رحیم پور ازغدی، حداد عادل، صادقی رشاد، حائری شیرازی) اینها دقیقا همان کسانی هستند که آقای خامنه ای لازم دارد و می تواند به آنها اعتماد کند. یک عده هم افرادی هستند که حاملان زور برهنه هستند یعنی لباس شخصی ها و بسیجی ها واخیرا سپاهیان. این ها متفکران را ( یا از نظر آنها، فتنه گران را) بر جای خود می نشانند و ساکت و سرکوب می کنند. این شیوه ای که آقای خامنه ای در پیش گرفته صد در صد فرزند اندیشه و بینش اوست.عیب وزیان این بینش وروش تا مدتی که جامعه هنوز حرارت انقلاب را با خود داشت و با عشق و شور انقلابی پیش می رفت، دیده نمی شد. متاسفانه کسانی هم بودند در جامه ی فیلسوف (مثل دکتر داوری و مصباح یزدی و غیره )که این گونه کارهای ناروای رهبری را توجیه می کردند. ولی به تدریج ترکها و شکافها آشکار شد و مردم، خصوصا جوانان تحصیل کرده ما دانستند که این بینش راه به جایی نمی برد. من مطمئنم که آقای خامنه ای نه درک درستی از لیبرالیسم دارد،نه درک درستی از مارکسیسم. نه فلسفه غرب را خوب می داند نه فلسفه شرق را. اشکالی ندارد که آدم اینها را نداند، بسیارند رهبران کشورهای غربی وشرقی که این چیزها را نمی دانند، ولی اگر کسی که نمی داند ،به اظهار نظربپردازد و داوری کند و کشوری را به دنبال خود بکشاند و مخالفان را تعذیب کند و علوم را محاکمه کند،اشکال اساسی بر او وارد است چرا که یک ملت باید تاوان آن کژبینی هارا برای سالها بپردازد.


دخالت حقیقی و حقوقی دین در سیاست

سوال بعدی من در باره نقش دین به طور کلی و اسلام به طور اخص در سیاست ، دولت و حکومت است. شما در دهه 70 نظریه حکومت دموکراتیک دینی را مطرح کردید، در نامه اخیرتان به رهبری از حکومت فرادینی سخن به میان آورده اید، در بیانیه مشترکتان به ولایت جائرمطلقه حمله کرده اید. حکومت مطلوب شما کدام است؛ دینی است یا فرادینی؟ سکولار به معنای آمریکایی است یا لائیک به مدل فرانسه؟ می دانم که شما از منتقدان سکولاریسم فلسفی هستید اما با سکولاریسم سیاسی و جامعه شناختی تا چه حد موافقید؟

من دخالت دین را در سیاست به دو گونه تقسیم می کنم. دخالت حقیقی و دخالت حقوقی. من معتقدم که دخالت حقیقی،غیر قابل اجتناب است. یعنی حقیقتا دین همیشه و در همه جای دنیا در سیاست دخالت داشته و امروز هم دخالت دارد. دخالت حقیقی یعنی اینکه اگر دینی به معنای واقعی و طبیعی کلمه ، در جامعه ای جاری باشد، در سیاست لا جرم ایفا ی نقش خواهد کرد.یعنی مردم را به سویی خواهد برد ،اندیشه هایی را در ذهنشان خواهد نهاد و دستشان را درعملهای خاصی بازخواهد کرد. اینکه دین متعلق به عرصه ی خصوصی است به گمان من یک تعبیر غلط انداز و مغالطه انگیز است.بله، اعتقاد و ایمان متعلق به قلب است و هیچ کسی از آن خبری ندارد، ولی دین که بر اعتقاد بنا می شود ودر جامعه نهادینه می گردد و بر مبنای آن کتابها نوشته می شود، موسسات و نهادهایی بنا می شوند، و معتقدان و مومنانی گرد آن پدید می آیند، این دیگر نمی تواند یک امر خصوصی باشد بلکه صد در صد یک امر اجتماعی است و آثار اجتماعی خودش را هم ظاهر می کند. این همه جنگ و جدال دینی در جهان کنونی آیا یک امر خصوصی است؟.

اگر امر خصوصی بود شرایط اینگونه نبود. الآن کسی به نام دین آدم می کشد، کس دیگری به نام دین مسجد می سازد، کسی دیگری به نام دین بنگاه خیریه بنا می کند، مردم بر اساس ادیانشان دوستی و دشمنی می ورزند. اینها آثار اجتماعی دین است که در سیاست هم تاثیر بی شبهه دارد. بنابراین دخالت و ارتباط حقیقی بین دین و سیاست وجود دارد و همیشه هم وجود داشته و خواهد داشت. مورد سوئیس ونزاع بر سر مناره مسجدها که همین امروز هم جاری است، مثال خوبی از اجتماعی بودن دین است. این نزاع، خود بر سر عملکرد اجتماعی دین است. یعنی همان کسانی هم که معتقدند که دین یعنی نماز و روزه و ....به اجتماعی بودن دین معترفند چون نمازودعا هم به مسجدوکلیسا نیاز دارد که نهادی اجتماعی هستند.جرج بوش از همین کلیساها رای جمع کرد وبه ریاست وسیاست رسید.به همین دلیل است که من می گویم ارتباط حقیقی غیر قابل اجتناب است.

اما ارتباط حقوقی دین و سیاست یک مساله دیگر است. یعنی اینکه آیا ما دین را در مقام تشریع و قانون گذاری اولویت بدهیم یا ندهیم؟ آیا دین مبنای مشروعیت حکومت باشد یا نباشد؟ اینها مواردی است که ارتباط حقوقی بین دین و حکومت را رقم می زند و من آن را سکولاریسم سیاسی نامیده ام. سکولاریسم سیاسی به گمان من، چیز خوبی است. یعنی جهان جدید نشان داده است که ما ارتباط حقیقی را باید به رسمیت بشناسیم وآزاد بگذاریم یعنی نمی توانیم آن را به رسمیت نشناسیم. اما ارتباط حقوقی را خوبست قطع کنیم یعنی قایل به پلورالیسم دینی باشیم وبه همه شهروندان فرصت های سیاسی برابر بدهیم واز همه ادیان در قانونگذاری بهره بجوییم.اما حکومت فرادینی که من می گویم یعنی بیاییم وظرفی وهویتی فراتر وفراختر از دینها بجوییم وحکومت را به آن ملتزم نماییم.آن ظرف فراختر به گمان من اخلاق است.

این نکته راهم اضافه کنم که ارتباط حقوقی یک ارتباط استواری نیست. واقعا اگر در یک جامعه دین قدرت بسیاری بگیرد وانحصار طلب باشد، می تواند آن عدم ارتباط حقوقی را بشوید و از میان ببرد.همچنین سکولاریسم ونا سکولاریسم هم امور مطلقی نیستند وغلظت ورقت می پذیرند.انگلستان سکولارست ودین رسمی ندارد ودر عین حال ملکه در راس کلیسا و بر حسب وظیفه، حامی مسیحیت است.


حکومت فرادینی، به معنای فرافقهی و استقرار یک حکومت اخلاقی است

اجازه دهید اشاره ای هم به روشنفکری دینی و فقه سنتی داشته باشم. شما یکی از منتقدان روحانیت و قرائت سنتی از اسلام بوده اید و در عین حال با روحانیونی مانند مرحوم آیت الله منتظری و آقای کدیور هم مناسبات حسنه دارید، همدیگر را نقد می کنید اما با هم رفاقت هم دارید. روشنفکری دینی و فقه چه نسبتی با هم دارند و آیا اخلاق می تواند جای شریعت و قانون بنشیند؟

بنده دوستان روحانی زیادی دارم، مردمان بسیار شریفی هستند و من هیچ مشکلی با آنان ندارم. روحانیان هم مانند بقیه صنفها افراد نیکو و دوست داشتنی دارند وافراد خطاکار هم دارند. من از این جهت هیچ تفاوتی بین صنف روحانیت و صنف پزشک و صنف نجار و مهندس و... نمی بینم. اینها اصنافی هستند و منافعی هم برای خود دارند. اما روحانیت از یک جهت تفاوت مهمی با دیگر اصناف دارد و آن این است که روحانیت، کالایی به نام دین می فروشد که در یک جامعه دینی اهمیت ویژه ای دارد. حال اگر کالای دیگر اصناف معیوب باشد، مردم عیبش را در همین جهان می فهمند. اگر یک پزشکی، حاذق نباشد پس از دیدن چند مریض و مداواهای نادرست رفته رفته مریضها از دور او پراکنده می شوند. برعکس اگر طبیبی درمانگر ماهرباشد، مشتری ها بر او می جوشند.

این مساله در مورد سایر اصناف هم صدق می کند.یعنی عملکردشان تست تجربی دارد. اما روحانیون که کالای دین می فروشند، معیوب بودن کالایشان به آسانی قابل تشخیص نیست. برای اینکه می گویند فلان کاررا بکنید تابه سعادت برسید ولی نتیجه آن روز قیامت معلوم خواهد شد که به سعادت رسیده ا ید یا نه . از این نظر، روحانیت یک تفاوت عظیم بااصناف دیگر دارد. به همین دلیل بود که من گفتم روحانیون به خاطر کاری که می کنند نباید اجرتی بگیرند و سقف معیشت را بر ستون شریعت نزنند . چون معلوم نیست چه می فروشند.

نکته دوم اینکه این روحانیت، با همین مبنایی که دارد، اگر به سیاست برسد خرابی های بسیار به بار خواهد آورد. برای اینکه در سیاست هم به مردم می گوید آنچه ما می گوییم و عمل می کنیم گفته خداست پس شما چشم و گوشتان را ببندید و بپذیرید.یعنی در آنجا هم حاضر نیست به تست تجربی تن دهد.فی المثل اگر عمل به قوانین جزایی نتیجه معکوس بدهد باز هم حاضر نیستند ازآن دست بکشند. اینست که اگر صنف روحانیت به قدرت برسد، زیانش بیش از سود ش خواهد بود. بله، تک تک روحانیون می توانند در یک رقابت آزاد شرکت کنند و رقیب را از میدان به در ببرند. اما قائل بودن امتیاز ویژه برای آنان، به نتایج ناگواری خواهد انجامید.

من بارها در نوشته هایم خطاب به آنان آورده ام که ای روحانیون! حالا که قدرت در دست شما ست، مراقب باشید که نقصان حجت را با رشته قدرت رفو نکنید. یعنی چنان نباشد که وقتی از دلیل کم می آورید از زور استفاده کنید و مخاطب را خاموش کنید. این به زیان شما و دین و مملکت است.

اما اینکه راجع به فقه چه می اندیشم باید بگویم که نوشته های من پر است ازتوضیحاتی که در باب فقه داده ام.البته از یک جهت من فقه را بسیار ستوده ام و آن این است که ذهنیت فقهی که مردم و روحانیان ما دارند آنها را به قانون گرایی نزدیک می کند. این نه تنها مطلب کوچکی نیست، بلکه بسیار پر بهاست وبه سود دموکراسی است. اما نکته مهم این است که فقه یک مجموعه ی تکلیف گرا ست. تکلیف گرا بودن محض، ما را از حق مداری و حق گرایی دور می کند. این از همان دو شاخه هایی است که من روی آنها خیلی تاکید کرده ام؛ دو شاخه "حق"و"تکلیف". و بر مبنای آن توضیح داده ام که جهان جدید، جهان حق مدار است. در حالی که جهان سنتی، جهانی تکلیف مدار بود. من نکته های بسیاری در این انقسام می بینم. فقه، قانون گرا است اما قوانین مورد توجه آن تکلیفی است نه حقوقی. منظورم این نیست که از حقوق در آن هیچ اثری نیست، ولی میزان و مقدار آن کم است. ما برای اینکه فقه را تکامل بخشیم باید مبانی حق مداری را به ان تزریق کنیم. ازاین جهت یک نقصان جدی در فقه وجود دارد.

اما نقصان دوم فقه این است که دین مجموعه ای از "اخلاق" و "فقه" است. تکیه کردن یکجانبه بر فقه و نادیده گرفتن اخلاق زیان بسیاری دارد. به نظر من، یکی از نقیصه های جدی در ایران پس از انقلاب این است که اخلاق بسیار سرکوب شده است. معمولا اخلاق در اجتماع ، لگدمال خیلی چیزها می شود؛ از جمله لگدمال سودجویی و خودخواهی های مردم و...می شود. اما نباید اجازه داد که لگدمال فقه هم بشود. کما اینکه الآن شده است .اکنون اصناف بی اخلاقی ها و رذیلت ها در جامعه ما به نام فقه و به نام عمل به فقه جاری است. باید جلوی این گرفته شود. بنده به یک دین اخلاقی قائلم و معتقدم که مهمترین کالایی که از مغازه ی دین می توان خرید، کالای اخلاق است. و پیامبراکرم هم فرموده اند که من آمده ام اخلاق را تکمیل کنم،نگفته اند که آمده اند تا فقه را تکمیل کنند. "اخلاق" در یک منظومه فقه گرا، مظلوم واقع می شود و داد آن باید ستانده شود. به همین سبب است که وقتی من می گویم حکومت فرا دینی، یعنی یک حکومت اخلاقی. یعنی حکومتی که بیش از آنکه بر فقه تکیه کند، بر اخلاق تکیه می کند. اصلا وقتی در جامعه ما می گویند "حکومت دینی" منظورشان "حکومت فقهی" است و معنای دیگری از آن نمی توان برداشت کرد. لذا اگر من از "حکومت فرادینی" می گویم، منظورم "حکومت فرافقهی" است و منظورم از "فرافقهی"، اخلاقی است. در جامعه ما دین را باید منبع و مخزن اخلاق معرفی کرد. منظورم یک اخلاق نقادی شده و شستشو شده است نه اخلاقی که مبتنی بر روانشناسی کهن است وگاهی بر منبرهای ما از آن سخن گفته می شود و هزار تناقض درآن وجود دارد. به اعتقاد من باید جنبه اخلاقی دین را تقویت کرد و مردم را از اخلاقیات دینی بهره مند نمود .اگر چنین شود، کار ما به سامان خواهد رسید.


موضعگیری های مشترک پنج نواندیش دینی تداوم خواهد داشت

سوال آخر من در باره بیانیه "خواسته های بهینه جنبش سبز" است که به امضای شما و چهار نو اندیش دینی دیگر منتشر شد. به اعتقاد من خود بیانیه، محتوا و زمان انتشارش خیلی غیر مترقبه بود. کسانی پای آن امضا گذاشتند که مواضع و خط مشی قبلی شان با هم تفاوت داشت. چه ضرورتی شما را به امضای مشترک این بیانیه ودر آن زمان خاص – دو روز بعد از انتشار بیانیه مهندس موسوی– رساند؟ آیا قراراست این موضع گیریها ادامه داشته باشد؟ آیا ما شاهد تولد یک هسته فعالیت سبز در خارج از کشوریم یا یک "اتاق فکر" تازه ای برای جنبش سبز شکل گرفته است؟

ما مثل آخوندهایی می مانیم که همگی قبلا رساله هایمان را نوشته ایم و اکنون نمی توانیم آنها را پس بگیریم. کسانی که این بیانیه را امضا کرده اند، آرای متفاوتی در زمینه های دیگر دارند.اما همگی در حداقل هایی که در این بیانیه آمده متفقند. آنچه که ما را برانگیخت تا این بیانیه را تنظیم ومنتشر کنیم این بود که احساس می کردیم جنبش سبز، جنبشی در خیابان و درعمل بوده است، اما هنوز چارچوبهای نظری آن جایی تبیین نشده است. ما زمانی برای نوشتن بیانیه دور هم جمع شدیم که هنوز بیانیه آقای موسوی منتشر نشده بود .لذا بعد ازآنکه بیانیه ایشان هم منتشر شد ما کارمان را فرو ننهادیم و بعضی ناگفته های نوشته ایشان را هم بر آن افزودیم. گمان می کنیم که هم نسبت به بیانیه آقای موسوی کمال وفاداری را بجا آورده ایم و هم خطوط جنبش سبز را تا حدود زیادی در این مرحله روشن کرده ایم. در مورد اینکه آیا این موضعگیری ها ی مشترک ادامه خواهد یافت یا نه ، پاسخ من این است که بله، بنابراین است که ادامه پیدا بکند و جایگاه خود را با ادامه یافتن پیدا خواهد کرد. من اکنون هیچ نامی روی این مجموعه نمی گذارم، نه آن را اتاق فکر می خوانم و نه رهبری جنبش در بیرون از ایران.من هیچ یک از این نامها را برای آن انتخاب نمی کنم. این مجموعه وقتی کارهای دیگر وموضع گیریهای دیگری کرد و بیانیه های دیگری داد، رفته رفته معلوم می شود که چیست و چه کاره است و از چه جایگاهی در این جنبش برخوردار است و چه نامی در خور اوست.

از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید متشکرم
فرید ادیب هاشمی

» ادامه مطلب
آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator