۱۳۸۸/۰۶/۲۸

دستپاچگی کودتاگران در اعتراف به قتل شهید محمدجواد پرنداخ

ایرنا از ترس لو رفتن حقیقت خودکشی کرد!
دستپاچگی کودتاگران در اعتراف به قتل شهید محمدجواد پرنداخ

خبرگزاری ایرنا بالاخره اعتراف کرد که کشته شدن محمدجواد پرنداخ بر اثر فشارهای وارده بر وی در زندان حقیقت دارد.


این ارگان خبری وابسته به دولت کودتا، خبر کشته شدن این شهید مظلوم را تحت عنوان یکی از افرادی که در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شده و سپس خودکشی کرده بود منتشر کرد. این در حالی‌ست که جسد این جوان چندی پیش با این شرط به خانواده‌اش تحویل داده شد که از آنان خواسته بودند علت مرگ فرزندشان را سانحه رانندگی عنوان کنند. اما اکنون با دستپاچگی تمام و اعلام خودکشی این جوان و زدن انگ اغتشاشگر به وی، دست شکنجه‌گران و قاتلان این شهید به وسیله تریبون خبرگزاری خودشان رو شد! ایرنا با سانسور اخبار مربوط به شکنجه‌ها و فشارهای وارده بر این شهید مظلوم در دوران بازداشت، او را که چندی پیش فیلمی مربوط به لحظاتی پس از خودکشی‌اش در زیر یکی از پلهای عابرپیاده اصفهان در اینترنت منتشر شده بود، یکی از عوامل اصلی اغتشاش‏ها در اصفهان معرفی کرده است.

ایرنا نوشت: «یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان به نام «محمدجواد-پ» اهل گیلانغرب کرمانشاه و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته پتروشیمی با پرت کردن خود از پل عابر پیاده واقع دربلوار کشاورز اصفهان اقدام به خودکشی کرد. گفته می شود وی یکی از عوامل اصلی درگیری ها و ناآرامی های خردادماه گذشته دانشگاه صنعتی اصفهان بوده است. شاهدان عینی اعلام کرده اند که نامبرده که به اتفاق پدرش در منزل یکی از بستگانشان در شهر اصفهان مهمان بوده اند، پس از درگیری و مشاجره با پدرش، در حالتی جنون آمیز به بالای پل عابر پیاده رفته و اقدام به خودکشی می کند.»

خبر ایرنا در حالی منتشر شده که پیشتر وب‎سایت جرس در مورد این فرد نوشته بود: محمدجواد پرنداخ دانشجوی شهیدی که پیکر او روز پنج شنبه در گیلانغرب به خاک سپرده شد، پس از چندبار احضار و بازجویی در آخرین احضار به اداره کل اطلاعات اصفهان ناپدید و جسدش بی جانش به خانواده اش تحویل داده شده است.

ظاهرا پزشکی قانونی علت کشته شدن این دانشجو را«برخورد جسم سخت به جمجمه» اعلام کرده بود ولی نهادهای امنیتی ضمن فشار برخانواده این دانشجوی کرد به آن ها گفته بودند که باید علت کشته شدن فرزندشان را«سانحه رانندگی» عنوان کنند.به دنبال انتشار خبر تشیع پیکر محمد جواد پرنداخ در زادگاهش گیلانغرب، سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان جزئیات بیشتری از نحوه کشته شدن این شهید جنبش سبز را اعلام کرده بود.

بر طبق این گزارش محمد جواد پرنداخ متولد 1365 در شهر گيلان غرب استان كرمانشاه و دانشجوی مهندسی پتروشيمی دانشگاه صنعتی اصفهان پس از شركت در تجمعات دانشجويان دانشگاه اصفهان در اعتراض به تقلب گسترده در انتخابات به منزل خود در گيلان غرب باز می‌‌گردد اما پس از چند روز از طرف اداره اطلاعات اين شهر احضار و به تأمين وثيقه‌ 30 ميليون تومانی تا زمان بازگشت به اصفهان و مراجعه به اداره اطلاعات اين شهر مكلف می شود.

محمد جواد پرنداخ در وقت تعیین شده از سوی اداره اطلاعات به همراه يكی از اعضای خانواده خود به اصفهان رفته و طی دو روز متوالی در اداره اطلاعات اصفهان حاضر و مورد بازجويی قرار می‌گيرد.

او پس از دو روز بازجويی در اداره اطلاعات اصفهان، صبح روز سوم نیز بنابر احضار اداره اطلاعات برای تداوم بازجویی ها و اعزام به دادگاه،برای حضور مجدد در اداره اطلاعات اصفهان منزل را ترك کرد اما حوالی ظهر همان روز جسد محمدجواد پرنداخ در زير يكی ‌از پل‌های شهر اصفهان يافته شد.

همچنین خانواده محمد جواد پرنداخ خانواده گفته اند که كشته شدن محمد جواد پرنداخ، با توجه به عدم معرفی قاتل و مشكوك بودن نحوه قتل برای آن ها مشکوک و مبهم است، و کشته شدن این دانشجو هم‌ زمان با احضار مكرر او به نهادهای امنیتی برابهام ها افزوده است.
گفته می ‏شود که این دانشجو در زمان بازداشت مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته ومتعاقب آن به خاطر مسائل روحی دست به خودکشی زده است. این خبرها هنوز تایید و یا رد نشده‏اند.

اقدام شتابزده ایرنا برای معرفی پرنداخ به عنوان یکی از عوامل اصلی اغتشاشات در اصفهان و سپس خودکشی بی‏ربط و مشکوک او چنین گمان‏های را تقویت کرد که شبکه مافیایی امنیتی سعی در حذف شاهدان چنین شکنجه‏ها و تجاوزاتی در زندان‏های جمهوری اسلامی هستند.

» ادامه مطلب

نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای

نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای:
به یاری خدا، دین و آزادی می‌مانند و استبداد می‌رود

ادامه راه سبز (ارس): دکتر عبدالکریم سروش در نامه‌ای شدیداللحن به آیت‌الله خامنه‌ای، ضمن انتقاد از عملکرد وی در جایگاه رهبری، تاکید کرد که: ما آزادی و دیانت را ارج خواهیم نهاد، و وعده داد که این نسل، زوال استبداد دینی را جشن خواهد گرفت و به جامعه‌ای اخلاقی و حکومتی فرادینی دست خواهد یافت. متن کامل نامه دکتر سروش را بخوانید:


لینک PDF همین نامه ( دانلود )

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.

آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.

"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،

می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!

از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

«ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا»
(خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش و برای ما یاوری بفرست)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است. "زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا

آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،

می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی و سپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای،

بارها حافظان، حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء - سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.

ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.

*************

با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون
(آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد - سوره اعراف 164)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.

ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر.

باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود

تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور

رمضان مبارک 1430 قمری
شهریور 1388 شمسی
عبدالکریم سروش
» ادامه مطلب

به دلیل اعمال فشارهای کودتاچیان، آیت‌الله منتظری نماز عید فطر را اقامه نخواهند کرد

آیت الله منتظری به دلیل فشارهای وارده از سوی کودتاگران از اقامه نماز عید فطر باز ماند

‏بسمه تعالى ‏

پس از سالها برگزاری نماز عید فطر به امامت حضرت آیت الله العظمی منتظری و با حضور خیل مشتاقان و مؤمنانی که از فیوضات ربانی این ماه بهره می بردند امسال به دلیل محدود بودن مکان، پلمپ بودن حسینیه معظم له و شرایط سنی ایشان اقامه نخواهد شد.

لازم به ذکر است نماز عید فطر به امامت آیت الله العظمی منتظری سالها در دفتر معظم له در قم برگزار می شد ولی هر سال به خاطر کثرت جمعیت و ضیق مکان، نمازگزاران دوچار مشکل می شدند و بیشتر جمعیت موفق به حضور در نماز عید نمی شدند و در کوچه های اطراف دفتر مستمع خطبه های ایشان بودند.

‏ دفتر آيت الله العظمى منتظرى ‏
‏‏1388/5/5
» ادامه مطلب

آیت الله صانعی میزان فطریه و کفاره و استفتائات مرتبط به سال 1388 را اعلام نمودند

باسمه تعالي

محضر مبارک حضرت آيت الله العظمی صانعی (مد ظله العالي) 

با آرزوی سلامتی و قبولی طاعات و عبادات؛

احتراماً با توجه به فرارسيدن عيد سعيد فطر، فتوای مبارک را در خصوص سوالات ذيل جهت روشن شدن وظيفه مقلدان بيان فرماييد:


سؤال1: در صورت رؤيت هلال و ثبوت آن در ايران با نظر به اينکه ممکن است هلال در بعضی از مناطق ايران رؤيت شده باشد، آيا ما می توانيم در کشورهای ديگر، حكم به ثبوت اوّل ماه نماييم؟
پاسخ: حسب مبنای اخير اين جانب رؤيت هلال بر فرض ثبوت شرعی آن در هر مملكت برای مملكت ديگر، در صورتی كه در شب مشترك باشند اگر چه اشتراكشان در شب، در کلّ شب نباشد و به مقدار كمی باشد، كفايت می كند.

سؤال2: مقدار زكات فطره را بيان فرماييد.
پاسخ: مقدار زکات فطره تقريباً سه کيلوگرم گندم، جو، خرما، کشمش و هم چنين برنج می باشد که امروزه جزء قوت غالب است، و پرداختن قيمت هرکدام از آن ها به قيمت بازار همان محل هم کافی است و در حال حاضر قيمت سه کيلوگرم گندم در اکثر شهرهای ايران تقريباً 1500 تومان می باشد که پرداخت آن مجزی و برائت ذمه با آن حاصل می شود.

سؤال3: آيا مصرف زکات فطره همان مصارف هشت گانه زکات مال است يا خير؟
پاسخ: مصارفش همان مصارف است، لکن رعايت احتياط مستحب در آن است که به فقرای مؤمنين و شيعيان داده شود؛ کما اين که رعايت جهات افضليت يعنی ترجيح خويشان بر غير آن ها و همسايگان فقير و سپس اهل علم فقير، مطلوب و موجب ثواب زيادتر می باشد.

سؤال4: آيا پرداخت فطريه به مراکز و جاهايی که اطمينان به مصرف آن در مصارف معين شده توسط شرع نداريم، جايز است يا خير؟
پاسخ: مبرء ذمه نمی باشد و وثوق به مصرف در مصارف معينه شرعيه، لازم و شرط جواز و برائت ذمه است.

سؤال 5: يک مد طعام که بايد به عنوان کفاره يا فديه به فقير داده شود، چه مقدار است؟
پاسخ: تقريباً هفتصد و پنجاه گرم، معادل پانصد تومان است که در كفّاره يا فديه منحصراً بايد به فقرا نان، گندم و امثال اين دو از اطعمه داده شود و قيمت كفايت نمی كند; مگر آنكه پول را به او بدهد كه او وكالتاً، طعام تهيّه كند و وثوق به تهيّه آن نيز داشته باشد.

سؤال 6: ما در تهران زندگی می كنيم، آيا می توانيم زكات فطره را به جای ديگری غير از محل زندگى، مثل محل اولی كه در آن زندگی می كرديم يا جای ديگر بفرستيم؟
پاسخ: در هر مکانی که به مصارف معينه شرعيه برسد مانعی ندارد.

شماره حساب جهت واريز فطريه
سيبا بانک ملي:
0103784965001
شماره کارت ملی جهت واريز کارت به کارت:
6037991039032606
به نام حضرت آيت الله العظمی صانعي
مبلغ فطريه : 1500 تومان (1388)

خواهشمند است پس از واريز وجه، سيادت پرداخت کننده وجه را از طريق پست الکترونيکی یا سامانه پيام کوتاه اعلام فرمایید.
پست الکترونیکی: Istifta[@]saanei.org
سامانه پیام کوتاه: 30007960

شماره حساب جهت واريز کفارات
بانک ملی ـ سيبا: 0105983593005
صاحب حساب: دفتر حضرت آيت الله العظمی صانعي
مبلغ کفاره غيرعمد: 500 تومان (1388)

» ادامه مطلب

گزارش تصویری روز سبز قدس - حضور خاتمی و کروبی در راهپیمایی سبز

گزارش تصویری - حضور خاتمی و کروبی در راهپیمایی سبز
مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی در میان مردم سبزاندیش تهران حضور یافته و راهپیمایی کردند. در میانه مسیر رئیس‏جمهور سابق کشورمان مورد حمله برنامه‏ریزی شده عده‏ای از اراذل و اوباش، به سرکردگی ابوالفضل شریعتمداری، فرزند مدیرمسئول هتاک کیهان قرار گرفت.

» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۶/۲۷

گزارش تصویری، از راهپیمایی سبز روز قدس در خیابان‏های تهران

گزارش تصویری، از راهپیمایی سبز روز قدس در خیابان‏های تهران
برای آن‏ها که خواب نیستند










» ادامه مطلب

از روز قدس / ایجاد فضای رعب و وحشت در اصقهان و حمله به راهپیمایان سبز روز قدس

از روز قدس / ایجاد فضای رعب و وحشت در اصقهان و حمله به راهپیمایان سبز روز قدس


فضای شهر اصفهان به شدت امنیتی است و موبایل‏ها برای مقاطع زمانی مختلف قطع شده است.

به گزارش موج سبز آزادی، حدود ساعت 11 مردم سبزاندیش اصفهان در میدان امام حسین(دروازه دولت) این شهر به صورت گروهی تجمع کرده بودند. هواداران دولت کودتا به صورت سازماندهی شده با پرچم‏ها و پلاکاردها از مردم متمایز بودند. نیروهای امنیتی اعم از پلیس, نیروهای ضد شورش، بسیج و نیروهای لباس شخصی به صورت دسته‏های بیست الی سی نفره در سطح میدان پراکنده بودند که هر از گاه مانورهایی برای ایجاد رعب و وحشت انجام می‏دادند که در چند مورد باعث متواری شدن عده‏ای از هواداران دولت کودتا نیز شدند.
همینطور به محض شکل‏گیری گروه‏های پر جمعیت مردمی نیروهای بسیج و لباس شخصی به سمت مردم حمله‏ور شده و با چوب و باتوم مورد ضرب و شتم قرار می‏دادند. جمعیتی حدود دو‏هزار نفر نیز در ایوان وسیع ساختمان جهان‏نما تجمع کرده بودند و شعارهای الله‏اکبر و مرگ بر دیکتاتور سر می‏دادند که پس مدتی نیروهای لباس شخصی به طرز وحشیانه‏ای به آن‏ها حمله‏ور شدند که متاسفانه صحنه‏های دلخراشی به وجود آمد.

جمعیت به مرور به سمت چهارباغ عباسی حرکت کرد.

از روز قدس / نیروهای بسیجی، راهپیمایی آرام سبزها در تبریز را به خشونت کشیدند


مردم تبریز که پس از فراخوان احزاب و گروه‏های حامی جنبش سبز تصمیم به حضور در راهپیمایی روز قدس گرفته بودند، صبح امروز پس از تجمع در میدان آبرسان و حرکت به سمت میدان ساعت، پس از رسیدن به چهارراه منصور توسط نیروهای بسیجی و لباس شخصی مورد حمله قرار گرفتند.

به گزارش موج سبز آزادی به نقل از پایگاه خبری یولداش، در این راهپیمایی که شعارهایی همچون مرگ بر روسیه، موسوی می‏رزمد، کروبی می‏رزمد، الله اکبر، روسیه در چه فکریه، ایران پر از موسویه و ... سر داده شد.
بر اساس گزارشات مردمی پس از درگیری نیروهای لباس شخصی با راهپیمایان سبز روز قدس، چندین نفر نیز در تبریز دستگیر و بازداشت شدند.

از روز قدس / تراکم جمعیت در میدان ولی‏عصر تهران و قطع شبکه موبایل در این منطقه


جمعیت متراکم مردم سبزاندیش و فهیم تهران در میدان ولی‏عصر به شعار بر علیه دولت کودتا پرداختند.
به گزارش موج سبز آزادی، در حالی که گروه‏های مردمی در نقاط مختلف شهر به راهپیمایی پرداختند، حضور جمعیت در میدان ولی‏عصر تهران هنوز ادامه دارد. بر اساس گزارش‏های رسیده تلاش‏های برای متفرق کردن مردم توسط گروه‏های موتور سوار صورت می‏گیرد و شبکه تلفن همراه نیز در این منطقه قطع شده است.
» ادامه مطلب

موج سبز مانع از حمله گروهک فشار به سید محمد خاتمی شد

پارلمان‌نیوز: گروهک فشار در برنامه‌ای از قبل تعیین شده به سوی سیدمحمد خاتمی حمله ور شدند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، از ساعتی پیش رئیس جمهور همیشه محبوب کشورمان، سید محمد خاتمی در میان هزاران نفر از مردم حامی جنبش سبز در مسیر خیابان حجاب به سمت میدان فلسطین حاضر شد.

در حالی‌که حضور سیدمحمد خاتمی با استقبال بسیار گسترده مردم روبرو شده بود «گروهک فشار» به رهبری ابوالفضل شریعتمداری، «آقازاده» حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه تندروی کیهان با اطلاع قبلی از مسیر عبور خاتمی ناگهان به او حمله کردند، در لحظات ابتدایی آنها عمامه فرزند فاضل و باتقوای امام راحل را بر زمین انداختند و قصد ضرب و شتم رئیس دولت اصلاحات را داشتند.

با توجه به جمعیت انبوه مردم، بلافاصله مردم در برابر این گروهک تندرو ایستادند و جواب این تعرض را به خوبی به آنها دادند.
هچنین پلیس ضدشورش با حضور به موقع مانع از ادامه تحرکات غیراخلاقی و ضد انسانی این گروهک شد.

بعد از این حمله، خاتمی مجبور به ترک راهپمایی روز قدس شد.

نکته جالب آنکه مردم حامی جنبش سبز در پاسخ به بلندگوها که مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا را سر می‌دادند یکصدا و با صدایی بسیار بلند شعار مرگ بر روسیه را سر می‌دادند.

گفتنی است از ساعت 9 صبح امروز حضور نیروهای پلیس در خیابان‌های منتهی به میدان انقلاب بسیار چشمگیر بود و تا این لحظه این نیروها توانسته‌اند مانع از اخلال عده‌ای «گروهکی» در راهپمیایی امروز شوند.

چهارراه حجاب نیز از ساعت 10صبح امروز در تسخیر موج سبز قرار دارد اما برخی نیروهای حاضر در محل این موج را به سمت خیابان کریمخان هدایت می‌کند و مانع از ادامه مسیر آنها به سمت دانشگاه تهران می‌شود.

خبرهای رسیده از راهپمایی امروز تهران حاکی از آن است که مهدی کروبی نیز در میان استقبال پرشور مردم و در میان حلقه‌ای که مردم برای جلوگیری از هرگونه تعرضی به دور او زده‌اند از میدان هفت‌تیر به سمت دانشگاه تهران در حال حرکت است.
» ادامه مطلب

ده نکته برای خروشان ساختن موج سبز در روز قدس

فردا مسیر سبز قدس از تهران می‌گذرد:

ده نکته برای خروشان ساختن موج سبز در روز قدس



روز قدس در راه است. روزی که برخی آن را نقطه عطفی در چگونگی تداوم راه و مسیر جنبش سبز قلمداد کرده‌اند. بعد از نزدیک به سه دهه حمایت همه جانبه و پشتیبانی مردم ایران از مردم مظلوم فلسطین و اعتراض به آدم‌کشی‌ها و بی‌عدالتی‌های غاصبان صهیونیست، اینک بلایی مشابه با آنچه ۵۰ سال است فلسطینیان با آن دست به گریبانند در سه ماه اخیر بر سر مردم ایران نازل شده است.


سرکوب صهیونیست وار مردم ایران به دست کارگزاران دولت کودتا و کشتار، تجاوز، شکنجه، ممنوعیت در برگزاری مجالس عزاداری برای شهدای جنبش و حبس مردمی که گناهی جز پس گرفتن رای‌شان نداشتند بر این شباهت صحه می‌گذارد. اینک روزی تاریخ‌ساز در پیش است. روزی که گرچه به نام قدس و فلسطین رقم خورده است اما به گفته بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی، روز متحد شدن همه فرودستان جهان بر علیه ستگمران و ظالمان و مستکبران است.


بر اساس اخبار رسیده، کودتاگران از ترس تکرار حماسه نمازجمعه سبز با فشارهای پی در پی مانع حضور علی اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان خطیب نمازجمعه در روز قدس شده‌اند. احمد خاتمی، روحانی عبوس و ترشروی وابسته به دولت کودتا با همان صدای گوشخراشش مامور خواندن خطبه‌های روز قدس شده است و رئیس دولت کودتا، محمود احمدی‌نژاد، بعد از سرکوب گسترده مردم و نیز پس از آن که دستش به خون ده‌ها جوان بی‌گناه آلوده شد، قرار است به عنوان سخنران قبل از خطبه‌های نماز جمعه با مردمی که هیچ یک، او را نماینده قانونی خود نمی‌پندارند سخن بگوید.




تدابیر امنیتی شدیدی که در دانشگاه تهران صورت گرفته نشان از وحشت کودتاگران از حضور گسترده سبزها در مراسم روز قدس دارد. و درست به همین دلایل است که حضور سبزها به شدت موثر خواهد افتاد. اما برای این حضور موثر در نظر داشتن نکاتی ضروری است. آنچه نباید از نظر دور نگاه داشته شود این است که نماز جمعه بعد از تظاهرات برگزار خواهد شد و بنابراین باید همه تلاشمان را بکنیم که این تظاهرات هر چه با شکوه‌تر برگزار شود. به همین منظور توصیه‌هایی که برای سبز کردن روز قدس لازم به یادآوری است را به صورت تیتروار در این نوشتار می‌آوریم. انتشار و اطلاع‌رسانی به عهده همه شما خوانندگان عزیز موج سبز آزادی که از هر رسانه‌ای موثرترید.


۱: ملت شریف و عدالتخواه ایران نزدیک به سه دهه است که در حمایت از فلسطینیان و در اعتراض به ظلم تمام عیار صهیونیست‌ها، هر سال روز قدس را به خیابان آمده و به تداوم این ظلم اعتراض کرده است. اما امسال در کنار مردم ایران، نوبت فلسطینیان هم هست که ندای عدالتخواهی را در حمایت از مردم ایران و در اعتراض به سرکوب‌های سه ماه اخیر دولت کودتا بلند کنند. ما سبزها باید صدای این درخواست خودمان از مردم فلسطین و لبنان و غزه را با سر دادن شعارهایی نظیر: «فلسطین با غیرت/ حمایت حمایت»، «چه غزه چه ایران/ بپاخیزید دلیران»، «امان از این جنایت/ غزه بیا حمایت»، «هم غزه، هم لبنان/ همدردند با ايران»، «چه غزه، چه لبنان/ مرگ بر ظالمان»، به گوش مردم فلسطین و لبنان و غزه برسانیم.




۲: حضور زودهنگام شما در مسیرهای راهپیمایی از ساعات اولیه ضروری است و باعث خواهد شد که از همان ابتدای شروع مراسم، فضا در کنترل سبزها باشد، راحت‌تر همرنگان خود را پیدا کنید و سازماندهی شعارها هم راحت‌تر خواهد شد.




۳: اعتراضات خیابانی جنبش سبز تاکنون مبتنی بر سه اصل سکوت و صلح و عدم خشونت بوده است. روز قدس هم این سه اصل را باید همواره به خاطر داشته باشیم و مدام آن را به معترضانی که در صفوف راهپیمایی هم‌دوش ما قرار گرفته‌اند گوشزد کنیم. آنچه تا به حال خشونت‌ها و سرکوبگری‌های کودتاگران را بیش از هر چیزی رسوا کرده همین ارامش و سکوت تظاهرات‌کنندگان بوده است.




۴: اعلام هر گونه خبری مبنی برخشونت‌های احتمالی مانند بمب‌گذاری یا مسائلی از این دست ساخته و پرداخته دست خود کودتاچیان است. مراقب باشید این قبیل شوک‌های آنی، آرامش و همبستگی میان صفوف راهپیمایان را به هم نریزد.




۵: سعی کنید در صفوف به هم فشرده و در حالیکه بازوانتان را در یکدیگر زنجیر کرده‌اید راه بروید و شعارها را تکرار کنید تا در صورت حمله احتمالی گروه‌های لباس شخصی و پلیس ضد شورش امکان واکنش دفعی گروهی داشته باشید. حرکت جمعی و زنجیروار به صورت دیوار انسانی، امکان اعمال خشونت فیزیکی از سرکوبگران را می‌گیرد. حتی‌الامکان فاصله خود را با نیروهای لباس شخصی موتورسوار و پیاده حفظ کنید و در صورت تلاش آنان برای ایجاد درگیری‌ لفظی سکوت کنید و به راه خود ادامه دهید.




۶: نیازی به تذکر نیست که همراه داشتن نمادی سبز به عنوان عضوی از این جنبش مردمی ضروری است. سعی کنید از پیراهن، چادر نماز، سجاده، تسبیح، روسری، مقنعه و در کل نمادهایی سبزرنگ که جدا ساختنشان از بدن کمتر ممکن است را در زمان حضور در نمازجمعه به همراه داشته باشید. اما قبل از نماز از آنجایی که در راهپیمایی‌های هر ساله روز قدس مرسوم است می‌توانید از پلاکاردها و پرچم‌هایی با پس زمینه سبز و نیز از عکس شهدا و اسرای جنبش سبز استفاده کنید. این امر بالاخص برای قبضه کردن دوربین‌های صدا و سیما با رنگ و آرم‌های سبز ضروری به نظر می‌رسد. نحوه استفاده از نمادهای سبز در راهپیمایی بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که هر گونه نماد سبز آشکاری ممکن است مورد تهاجم نیروهای فشار واقع شود. به همین دلیل هم توصیه می‌کنیم که تکه پارچه‌های سبز و یا نمادهای کوچک سبزی را در جیب خود پنهان کنید تا در صورت گم کردن نمادهای سبز، بتوانید در وقت مبادا و به خصوص در مقابل دوربین‌ها از آنان استفاده کنید.




۷: اینکه در این مراسم چگونه سبز پوشان قرار است حلقه‌های اولیه خود را تشکیل دهند یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هاست. به یاد داشته باشید که اگر در ابتدای مراسم سبزها در جمع های 2 یا 3 نفره سعی داشته باشند شعارهای خویش را سر دهند کار سرکوبگران برای ایجاد رعب آسان‌تر خواهد شد. بهتر است که ابتدا حلقه‌های کوچک تشکیل شود و ترجیحا با شعار الله اکبر که بهانه به دست سرکوبگران نمی دهد، با سبزهای دیگر که در میان صفوف تظاهرات‌کنندگان پراکنده‌اند متحد شوید و پس از گسترده شدن جمع شعارهای مرتبط که در آن به شباهت وضع و حال مردم فلسطین و مردم ایران و سرکوبگران تاکید می‌شود را سر دهید. برخی از این شعارها عبارتند از:




فلسطین، ایران است، استبداد، ویران است / مرگ بر استکبار، چه در ایران، چه لبنان / رای ما خون شده، ایران فلسطین شده / کودتا، کودتا، ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما، می‌چکد از چنگ تو




۷: ترس بزرگترین آفتی است که اتحاد و همدلی را خنثی می‌کند و به پراکندگی و دلسردی و یاس می‌انجامد. نیروهای سرکوبگر از هر حربه‌ای برای ترساندن شما استفاده می‌کنند. از یورش‌های آنی گرفته تا سر دادن شعارهای تحریک آمیز و ضرب و شتم فیزیکی. مهم‌ترین و موثرترین روش غلبه بر ترس دست در دست یکدیگر و آرام حرکت کردن است. از واکنش‌های عاطفی دفعی بپرهیزید.




۸: یادتان باشد روز قدس روز آخر مبارزه جنبش سبز نخواهد بود و تنها فرصتی است برای اینکه نشان دهیم معترضان سبزپوش هنوز در صحنه‌اند و آرام نخواهند نشست. برای نشان دادن این حضور، صرف اینکه در سکوت به خیابان بیایید و نمادهای سبز را در همه جا به نوعی بپراکنید که دوربین‌های رسانه ضدملی امکان سانسور حضور سبزها را نداشته باشند، کافیست. همین‌که رنگ سبز بر میلیون‌ها نفر جمعیت در روز راهپیمایی غلبه کند و موجی سبز چون بیست و پنجم خرداد خیابان‌های تهران و ایران را فرابگیرد کفایت می‌کند تا صدای اعتراض این جنبش دوباره بلند شود و خونی تازه در رگ‌ مقاومت ملت بدود.




۹: خطیب جمعه فردا از شرط عدالت ساقط است و در واقع نماز گزاردن پشت سر او جایز نیست. فردا سبزها قدرت حضورشان را با شرکت در راهپیمایی به نمایش خواهند گذاشت و پس از اتمام راهپیمایی، آرام به سمت خانه‌های خود حرکت خواهند کرد. وقتی صفوف نمازجمعه از حضور شما سبزها خالی باشد، میلیون‌ها چشم دوخته شده به صفحه تلویزیون تفاوت حضور یا عدم حضور سبزها در راهپیمایی روز قدس و نمازجمعه که فردا تبدیل به محفل کودتاگران خواهد شد را می‌فهمند و رسانه ضد ملی هم امکان مصادره راهپیمایی روز قدس را نخواهد داشت. پس با حضور سبزتان در صفوف راهپیمایی به روز قدس معنایی جدید ببخشید!




۱۰: روز قدس امسال، تجلی واقعی اتحاد عدالت‌خواهان بر علیه عدالت‌ستیزان خواهد بود و برای اولین بار در تاریخ انقلاب مرزهای کرانه باختری تا ایران با حضور و شعارهای سبز شما درنوردیده خواهد شد. فلسطین همین ایران ماست. پس برای آزادی‌اش از دست اشغالگران و تجاوزگران رای و آبرو و جان ملت به پیش!
» ادامه مطلب

تصنیف "شادی آزادی" با صدای استاد شجریان


ای شادی !
آزادی !
ای شادی آزادی !
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ؟


غم هامان سنگین است
دل هامان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد

ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل ِ عاشق را
در راه ِ تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت

حتی ، حتی حافظه از وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نامِ تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت می کندیم
وقتی که در آن کوچه ی تاریکی
شب از پی شب می رفت
و هول سکوتش را

بر پنجره ی بسته فرو می ریخت
ما بانگ تو را با فورانِ خون
چون سنگی در مرداب
بر بام و در افکندیم
وقتی که فریبِ دیو
در رخت سلیمانی
انگشتر رایک جا با انگشتان می برد

ما رمز تو را چون اسم اعظم
در قول و غزل قافیه می بستی
ماز می از گل از صبح
از آینه از پرواز از سیمرغ
از خورشید می گفتیم
از روشنی از خوبی
از دانایی از عشق

از ایمان از امید
می گفتیم
آن مرغ که در ابر سفر می کرد
آن بذر که در خاک چمن می شد
آن نور که در آینه می رقصید
در خلوت دل با ما نجوا داشت
با هر نفسی مژده ی دیدار ِ تو می آورد

در مدرسه در بازار
در مسجد در میدان
در زندان در زنجیر
ما نام ِ تو را زمزمه می کردیم
آزادی!
آزادی !
آزادی !
آن شب ها، آن شب ها ، آن شب ها
آن شب های ظلمت ِ وحشت زا

آن شب های کابوس
آن ش های بیداد
آن شب های ایمان
آن شب های فریاد
آن شب های طاقت و بیداری
در کوچه تو را جُستیم
بر بام تو را خواندیم
آزادی !
آزادی !

آزادی !
می گفتم :
روزی که تو بازآیی
من قلب ِ جوانم را
چون پرچم ِ پیروزی
برخواهم داشت
وین بیرق ِ خونین را
بر بام ِ بلند ِ تو
خواهم افراشت
می گفتم :

روزی که تو باز آیی
این خون ِ شکوفان را
چون دسته گل ِ سرخی
در پای تو خواهم ریخت
وین حلقه ی بازو را
در گردن ِ مغرورت
خواهم آویخت
ای آزادی !
بنگر !

آزادی !
این فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
این حلقه ی گل خون است
گل خون است ...
ای آزادی !
از ره ِ خون می آیی
اما
می آیی و من در دل می لرزم :

این چیست که در دست ِ تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی !
آیا با زنجیر
می آیی ؟ ...
» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۶/۲۶

اخبار گذشته

* مهدی میردامادی، فرزند محسن میردامادی بازداشت شد

ادامه راه سبز «ارس»: مهدی میردادمادی فرزد دکتر محسن میردامادی دبیر کل در بند حزب مشارکت در نخستین ساعات بامداد روز پنج شنبه در منزلش بازداشت شد. گروهی از ماموران که خود را ماموران دادستانی تهران معرفی کردند ساعت 2 و 45 دقیقه بامداد پنج شنبه با هجوم به منزل مهدی میردادمادی به تفتیش و بازرسی از منزل وی پرداخته و سپس او را بازداشت کرده و به مکان نامعلومی منتقل کردند.
این بازداشت حالی صورت گرفت که ساعاتی قبل خبر دستگیری حسین نورانی‌نژاد، رئیس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت ایران اسلامی را نیز «موج سبز آزادی» اطلاع داده بود. به گزارش موج سبز آزادی، نورانی‌نژاد در منزل شخصی یکی از رفقایش بازداشت شده است و هنوز معلوم نیست که توسط چه ارگانی و به چه اتهامی این بازداشت صورت گرفته است. گفتنی است که حسین نورانی نژاد نقش فعالی در برگزاری مراسم های مذهبی اصلاح‌طلبان به خصوص در لیالی قدر در دارالزهرای تهران ایفا می‌کرد.
* مجید مجیدی خطاب به رهبر: به کجا داریم می‌رویم؟

اظهارات مجید مجیدی در مراسم دیدار هنرمندان با رهبر انقلاب منتشر شد. وبلاگ محمود گبرلو، مشروح سخنان مجید مجیدی رابه این شرح منتشر کرد:
" تبرکا اینجا آمدم... طعم روزهای زیبای دفاع مقدس همه ما را دلتنگ می‌کند... حال آن روزها من را دچار افسردگی می‌کند.. هم اکنون بر ما چه می‌گذرد... دورانی که پر از شور و شعف بود. دورانی که کسی زور نمی‌زد صف اول باشد، نامش در تیتر اول باشد، همه تلاش می‌کردند مخفیانه کار بکنند، کسی نبیند که چه کسی کفش‌شان را واکس می‌زند، مردمی که نداشته‌شان را تقسیم می‌کردند... براستی چه شد آن روزها... آن روزهای زیبایی که اسم‌شان را بگذاریم رویاهای سرزمین من، سرزمین ایران... انگار جنگ واقعی که پر از کینه است الان دارد اتفاق می‌افتد... کسی آن موقع به کسی تهمت نمی‌زد ، همدیگر را متهم نمی‌کرد. حال چرا اینجوری است... "
مجیدی در این لحظه ناگهان بغض کرد و با صدایی اشک آلود خطاب به آقا گفت:
"آقا ما دلتنگ‌ایم . آقا من حالم خوب نیست... کجا داریم می‌رویم ...چرا به چنین روزیی افتادیم ... چکار می‌کنیم..."
و سپس در آرامش ادامه داد:
"همه چی را داریم قطعه قطعه می‌کنیم ... آن رشادت‌ها کجا رفتند... غرور ما را گرفته ... ما چیزی از خودمون نداریم هر چه داریم متعلق به شهداست و مردانی که پایمردی کردند تا ما در عرصه‌های مختلف قدم برداریم . قهرمان واقعی ما آنها هستند... "
و سپس دوباره با حالت بغض گفت:
"آقا، من حالم خوب نیست ... حال خیلی از فیلمسازها خوب نیست ... خیلی از فیلمسازها امروز نیامدند و البته دلیلش بی‌حرمتی نبود بلکه مایل بودند در موقعیتی مناسب‌ترحضورتان بیایند و حرف‌هاشان را با آقا بزنند ... همه دارد از دست می‌رود... داشته و نداشته‌های ما دارد از بین می‌رود... چرا همدیگر را متهم می‌کنیم ... همه چی یکطرفه است... من همین جا اعلام می‌کنم تلویزیون حق ندارد اصلا تصویر من را پخش کند. برای اینکه مجیدی را می‌برد در لیست سیاه... من هیچی ندارم . هرچی دارم از مردم و انقلاب است... اگر درایت و تدبیرخردمندانه شما نبود هر کاری می‌خواستند می‌کردند... من آن لیست را دیدم... تلویزیون حق ندارد حتی در مدیریت جدید هم حق ندارد تصویر من را پخش کند... همه ضررها به‌خاطر این است که عصر خودمان را فراموش کردیم... به یک وضع نامتعادلی رسیدیم، به یک وضع بی‌اخلاقی، فضای دروغ، تهمت... فیلمی که من ساخته بودم سه بار اعلام کردم این خانم هنرپیشه نیست اما سه بار در رسانه‌های رسمی اعلام کردند هنرپیشه است... چرا به اینجا رسیدیم. به‌خاطر اینکه از ریشه ها جدا شدیم ، تهی شدیم ریشه هایی که متعلق به ائمه معصومین است ... روز به روز از معنویت فاصله گرفتیم، به شعارزدگی محض رسیدیم، در آن دوران زیبا ما این‌جوری نبودیم. امیدوارم به لطف پروردگار و خون شهدا و عزیزانی که پشتوانه انقلاب بودند ما برگردیم به عصر خودمان، به باورهای عصر خودمان که ایران سربلند و پر از امید داشته باشیم."

* نامه سرگشاده جمعی از اساتيد دانشگاه و پزشكان به رئيس قوه‏قضاييه

همگان شاهد بوديم كه در ماه‌های اخير برخی با استفاده از شيوه‌های غيرقانونی تلاش خود را در حذف بخش عمده‌ای از نيروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی قرار داده و بر اين روش اصرار و مداومت دارند.
خبرگزاری ایلنا با انتشار بخش‏هایی از این نامه آورده است:
اكنون كه در جایگاه رفیع ریاست قوه قضائیه قرار گرفته‌اید، بالتبع مسئولیت خیر و شر كلیه اقدامات و اتفاقات ناشی از عملكرد سازمان تحت پوشش بر عهده جنابعالی قرار میگیرد. با عنایت به فرمایش حضرتعالی در هنگام معارفه كه: « هیچ‌كس نباید جرئت كند و به خود حق دهد كه خلاف قانون حكم كند و حقوق شهروندان را ضایع كند و من در این راستا نسبت به احدی گذشت نخواهم كرد و خاطیان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد؛ این امید در دل‌ها زنده گردید كه روش سوء تضییع و نادیده گرفتن حقوق قانونی شهروندان به تدریج از جامعه رخت خواهد بست.
متاسفانه همگان شاهد بودیم كه در ماه‌های اخیر برخی با استفاده از شیوه‌های غیرقانونی تلاش خود را در حذف بخش عمده‌ای از نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی قرار داده و بر این روش اصرار و مداومت دارد لذا ما جمعی از اساتید دانشگاه‌ها و پزشكان این مرز و بوم از آن مقام مسئول انتظار داریم با توجه به شرایط سیاسی كشور، قوه قضائیه تحت نظارت مستقیم حضرتعالی با ایجاد روند فوق‌العاده برای رسیدگی به حقوق فردی شهروندانی كه دچار مصائب سیاسی، حقوقی شده‌اند، پیگیری ویژه‌ای را اعمال كرده و به كلیه مسائل و مشكلات ناشی از آن رسیدگی نماید كه به عنوان نمونه مواردی در زیر ذكر میگردد:
1ـ رسیدگی به مسائلی از قبلی بازداشت افراد توسط مراجعی غیراز قوه قضائیه.
2ـ رسیدگی سریع به وضعیت بازداشت‌شدگان و ایجاد امكان حق استفاده از وكیل.
3ـ برخورد سریع و قاطع با دایركنندگان بازداشتگاه‌های غیرقانونی كهریزك و عاملان برخوردهای غیرانسانی با بازداشت‌شدگان در هر مقام و رده‌ای كه باشند.
4ـ جلوگیری از ادامه تضییع حقوق افراد در رسیدگی قضائی.
5ـ ممانعت از پخش محاكمات و اعترافات متهمان از رسانه ملی.
۶ـ توقف روند بازداشت‌های غیرقانونی بدون داشتن دلیل موجهی علیه متهم.
7ـ رسیدگی به برخوردهای غیرقانونی با مطبوعات و رفع منع انتشار آنها.
8ـ رفع مصنویت‌های پولادین برای عاملان ایجاد جو التهاب در جامعه كه از امكانات عمومی نیز برخوردارند.
9ـ رسیدگی و جلوگیری از دخالت غیرمجاز نظامیان در امور سیاسی.
در بخش پایانی این نامه آمده است: بدیهی است اقدام موثر در این زمینه‌ها میتواند نگرانیهای ایجاد شده از برخوردهای غیرقانونی و غیراصولی با فعالین سیاسی و مطبوعاتی و دیگر شهروندان را از بین ببرد.



» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۶/۲۳

بیانیه مهم مهدی کروبی: قبای آقایان لای در مانده است!

بیانیه مهم مهدی کروبی خطاب به ملت ایران و افشاگری دوباره
قبای آقایان لای در مانده است!

ادامه راه سبز «ارس»: شیخ اصلاحات با انتشار بیانیه‌ی مهمی خطاب به ملت ایران، شرح برخی از موارد مطرح شده در جلسات وی با کمیته‌ی سه نفره‌ی قوه‌ی قضاییه را فاش کرد و ابراز امیدواری کرد که در فرصتی دیگر، به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارد.

متن کامل این نامه را در ادامه می‌خوانید:


بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف و تاریخ ساز ایران

آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.

سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟

خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر، هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟

طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.

نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.

بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.

آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی - رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.

گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.

و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.

بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.

سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!

سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!

اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم". گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!

سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.

دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.

این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.

در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.

بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.

درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:

در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخناني كه فاعل در هنگام تجاوز برزبان مي آورده، نیز نشده است.

نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعي شده اند كه اينجانب هيچ مدرك و سندي مبني بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب كه آقايان از زبان ما سخن مي گويند و براي خود مي برند و مي دوزند. مهدي كروبي آنگاهي نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت كه بسياري چهره هاي موجه به او مراجعه كرده و برخي بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند كه در سيلاب تهديدها و فحاشي ها و در ميانه ارعاب هاي گسترده حاضر شدند نزد فرد بي پناهي همچون مهدي كروبي بيايند و من همينجا شجاعت آنها را مي ستايم.

در حالی که در اين گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.

البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.

کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.

مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.

وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.

هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاري هاي خود در اين خصوص را در همينجا پايان مي دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.

والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
23/6/1388
» ادامه مطلب

محمد نوری‌زاد در نامه‏ای سرگشاده به رهبر نظام: از مردم عذرخواهی کنید

محمد نوری‌زاد در نامه‏ای سرگشاده به رهبر نظام:
از مردم عذرخواهی کنید

ادامه راه سبز«ارس»: "عمده سخنان شما دراین سال‏ها، یا نقد بوده است یا ارشاد، که البته این رویه درستی نیز هست. اما یک غفلت دراین میان خود می‏نمایاند، پوزش مرا بپذیرید که ناگزیرم از اینجای سخن به محاکاتی بپردازم که مستقیم به شما مربوط است و این مستقیم‏گویی، نه که تمرین ما دراین سال‏ها نبوده است، چه بسا برای شما و همطریقان دیرین من بسی نامتحمل باشد و برمن سخت بگیرند که تو کی هستی که برای ولی‏فقیه تعیین تکلیف می‏کنی و اساسا چرا می‏پرسی چرا؟"
می دانم که باهرسخن این فرزندتان، از او نا امیدتر و نا امیدتر می شوید. اما سخن فرزند با پدر، هیچگاه به تلخی و گزندگی سخن یک فرد فحاش و معاند نیست. در سخن یک معاند، هیچ مفری از امید نیست اما درسخن این فرزندتان هنوز امید هست. خواهم گفت :


به نام خالق زیبایی‏ها

محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‏الله خامنه ‏ای

من همیشه، چه در نوشته هایم و چه در گفتگوی حضوری، شما را با واژگانی چون: آقا جان، مولای من، خامنه ای ما، مخاطب قرار داده ام. اما دراین رقعه، مصرم که حضرتعالی را "پدر" خطاب کنم. علتش را نمی دانم. شاید بخاطر این که با این واژه، الفت عاطفی فراوانتری برقرار می کنم. اگرچه واژگان پیشین، بلحاظ معرفتی کاربرد ویژه ای طلب می کنند. من در نوشته هایم به یاد ندارم مقام معظم رهبری، یا مقام عظمای ولایت، آورده باشم. دراین دو واژه اخیر، رسمیت و تشخصی می بینم که شما را بسیار دورتر از مردم می نشاند. و حال آنکه ما دوست داریم شما را درکنار خود ببینیم.

پدرگرامی،

من شاید بیش از هرنویسنده و فیلمسازی، در سالهای رهبری شما ، درجانبداری از شما مطلب نوشته ام و فیلم های مستند ساخته ام. وآنچنان غلیظ و ناگشودنی با شما و جایگاه شما گره خورده بودم که احساس می کردم : یاوری امام زمان، نسبت موکد و انفکاک ناپذیری با یاوری شخص شما دارد. احساس می کردم شما تمثیل و نماینده ای از همه غربت های تشیع محضید. احساس و باورم به این بود که شما، تنها فرصت تشیع برای به تجلی درآوردن معارف خفیه شیعه هستید. معارفی که می بایست یک به یک به صحنه آورده می شدند و امکان جولان می یافتند.

من و دوستان همفکرمن، همه آرزوها و آرمانهای متعالی شیعه را در برافراختن و هویت بخشی انسان زخم خورده و تکیده از اندیشه ها و رویه های ناسالم بشری، و این همه را در کلام شما و سیره شما و مواضع شما می جستیم. وقتی به آمریکا نهیب می زدید و او را از عواقب جهانخواری اش برحذر می داشتید، ما غرق شعف می شدیم. چرا که سالهای سال، در دوران ستمشاهی، حسرت یک مرگ برآمریکا به دلمان مانده بود.

وقتی از فقر و فساد و تبعیض می فرمودید، در پوست نمی گنجیدیم. چرا که بخود نوید می دادیم از پی این خروش های فهیمانه، حتما افق های مبارکی درجهت زدودن این رذیله های اجتماعی در پیش خواهد بود. وقتی فراتر از چارچوب های دیپلماسی، برسر طراحان دادگاه میکونوس فریاد برآوردید و بساط خدعه و نیرنگشان را برسرخودشان آوار کردید، ما به همدیگر تبریک می گفتیم.

بعد از واقعه هولناک یازده سپتامبر، آنجا که برجستگان سیاسی ما - آنان که درادعای برتر بینی شان تردیدی تحمل نمی کردند - با شنیدن عربده های خشمناک بوش به حاشیه های سکوت و ترس پناه بردند ، شما یک تنه سربرآوردید و آوار دیگری از شهامت و حق طلبی را برسر هیات حاکمه آمریکا فرو ریختید، ما قامت راست کردیم و به خود بالیدیم.

وقتی به زندگی شخصی شما نگاه می کردیم که چگونه فرزندان خود را از ورود به کارهای اقتصادی و مسئولیت های درشت و ریز نهی فرموده اید و همگان خود را از اشرافیت متداول مسئولین کنار زده اید و به بهره مندی از یک زندگی بسیار ساده بسنده کرده اید، سرافرازی می کردیم و به خدای خوب خود سپاس می گفتیم.

با هر ادله و احتجاج شما، برج بلند "چرا" های ما فرو می ریخت. طوری که تحقیق و مجادله را شایسته تداوم سخن شما نمی دیدیم. از این که گذشته و سابقه سالم و پاک و آکنده از رنج و مقاومت داشته اید، و در سالهای پس از انقلاب نیز در کنار سایر مردم ایران عزیز، به مقابله با دشمن شتافتید و عرصه دفاع مقدس را باحضور وهمراهی خود سامان دادید، شما را بیواسطه از جنس خود می دیدیم و با شما و سخن و سیره شما همذات پنداری می کردیم.

بعد از امام عزیز، آنگاه که ستون محکم عاطفی و احساسی و بینشی ما لرزید، به زیر سایه شما خزیدیم و کاستی های فردی و اجتماعی خود را به یمن روزهایی که شما نوید بهبود می دادید، در خیال، ترمیم می کردیم.

هرچه برحجم کاستی ها و بدکاری ها و تلخ گویی ها و عقب ماندگی های کشورمان افزوده می شد، به یک سخن و نهیب شما، همه را بحساب دشمن بدکردار می گذاردیم. دشمنی که در سخن شما، درهمین نزدیکی ها بود و جزبه نابودی ما راضی نمی شد و لحظه ای درنگ را نیز درحذف ما جایز نمی دانست. که در جای خود، تشخیص درستی نیز بود. رفتار هزار فتنه آمریکایی ها و تجربه های خود انقلاب، برهمین تیز بینی تاکید می ورزید.

با اشاره و تایید و نصب جنابعالی، شیفتگان و سربازان و اطرافیان و ماموران شما برمنصب های فراوان کشور قرار گرفتند تا این کشتی طوفان زده را به ساحل امن و آسایش و رشد برسانند. از شورای نگهبان تا قوه قضاییه. از فرماندهان سپاه تا فرماندهان ارتش. از امامان جمعه تا مجمع تشخیص مصلحت. از شورای انقلاب فرهنگی تا صداو سیما. هیچ منصب کلیدی ای نبود که منتصبین شما در آن حضور نداشته باشند. حتی نمایندگان مجلس خبرگان که به صورت ظاهر از جانب مردم انتخاب می شوند، پیشاپیش از فیلتر شورای نگهبان شما گذر می کردند.

این همه حضور حضرتعالی در مواقف چند و چون نظام، ما را به درک و لمس یک مدینه فاضله این زمانی بشارت می داد. مرتب خود را به پایکوبی و تناول لذت حضور درآن مدینه قشنگ امید می دادیم. اگر امسال رونقی در نمی یافتیم، به سال دیگر چنگ می بردیم.

ما با شما آنچنان آمیخته بودیم که خود را نمی دیدیم. به خود می نگریستیم که غبار آلود از جنگ و کار و زحمت آمده بودیم. به شما می نگریستیم که مرتب برتایید و تقدیر ازمسئولین اصرار می ورزید. به زیرک هایی می نگریستیم که در زیر چتر امن نظام فارغ از درد و داغ مردم به تکمیل سفره سیری ناپذیر خویش همت می کردند . و می دیدیم هیچ روزنامه ای و هیچ برنامه تلویزیونی و هیچ خبری و هیچ محکمه ای، از نابکاری آنانی که به اسم مسئول، کیسه بهره مندی خود و اقوامشان را پرکرده بودند و رسوا نیز شده بودند، اجازه نشت یک "چرا" نمی یافت.

در طول سالیان دراز، ما هرگز لذت یک روزنامه مستقل و صداوسیمای مردمی را که بی واهمه دربرابر کاستی ها و زد وبندها و مراودات پشت پرده افشاگری کند و سلامت جامعه را با این رویه درست تضمین کند نچشیدیم. به شوق بساط علوی و مهدوی، و افق های روشنی که شما نشانمان می دادید، و بخاطر دشمنی که صدای زنگ خطرش از داخل و خارج قطع نمی شد، از مطالبات امروزمان می گذشتیم و به فردا موکولش می کردیم.

و شما، پدرگرامی، مرتب بر شعله های درون ما آب می افشاندید و التهاب و گداختگی ما را فرو می نشاندید. که : مبادا دشمن شاد شوید. مباد آب به آسیاب دشمن بریزید. مبادا زبان وقلمتان به تضعیف نظام منجر شود. مبادا همانی را بگویید و بنویسید که دشمنان می خواهند. دشمن شناس باشید. موجبات اغتشاش فکری مردم را فراهم نکنید. مشکلات داخلی ما یک امر خانوادگی است، به همسایگان مربوط نیست. مبادا بار دیگرپای اجنبی بمیان آید.

با مدیریت و خواست شما، روحانیان برتمامی مقدرات محوری ما حاکم شدند. ازنهادها و نمایندگی های ولی فقیه، تا ادارات عقیدتی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی. چه درداخل و چه درخارج. و ما تا می آمدیم به این همه حضور و سرک کشیدن روحانیان در زیروبالای کشور بیاندیشیم، خود را سراسیمه با خواست شما مجاب می کردیم. که یعنی : لابد این درایتی است ازجانب شما و ما از تبعات آن غافلیم.

به عنوان نمونه، در وزارت جهاد کشاورزی، نماینده ولی فقیه حضورداشته ودارد وصاحب نفوذ است. جایی که تناسبی با حضور یک روحانی ندارد و این حضور کم تناسب، مقدرات خاصی را بربدنه این وزارتخانه بار می کند. این روحانیان، درکل، ودرطول این سالیان هدرشده، به دلیل نداشتن سواد و آگاهی درباره بدنه ای که درآن حضورداشته اند و گاه برسرآن نیز ایستاده اند، مخاطرات فراوانی را برساحت های متعدد کشور تحمیل کرده اند. هم بجهت دخالت های گاه و بی گاهشان، وهم بخاطر تحمیل آدمهای همجوارشان.

این روحانیان، ظاهرا حضورداشته اند تا چشم شما باشند در بدنه کشور. اما نه که هرکدام مختصاتی و علائقی خاص بخود داشته و دارند، به رد یابی همان تعلقات مشغولند و مرتب از نام و وجهه ونفوذ شما بهره برده اند و سنگی از پیش پای نظام نیز برنداشته اند.

به عنوان مثالی دیگر: ما دکترعلی شریعتی و تفکرات او را می ستودیم، اما نظام، او را بخاطر این که روحانی نبود و فراتر از چارچوب های حوزه می اندیشید، کنار گذارد تا مبادا دربرابر روحانی، یک غیرروحانی سربرآورد و در حوزه دین، ابراز وجود کند و سخنانش پراکنده شود و مردم را از اطراف روحانیان و منابرشان متفرق کند. شریعتی، برای برپایی این نظام سوخت، اما این نظام او را بخاطر روحانی نبودنش و تفکرات تازه اش سوزاند و حق او را در نهضتی که بوجود آورده بود ادا نکرد. این روزها، می بینیم برای فلان روحانی دورتاریخ و گاه جامانده درتاریخ مراسم یاد بود بپا می کنند اما سالگرد وفات و شهادت شریعتی باید با ترس و لرز برگزار شود.

تبعات این حضور همه جانبه شما و روحانیان برمقدرات محوری کشور، و دوختن همه مخاطرات به هیمنه نظام، این شد که از هر سخن مخالف بهراسیم و از هرنوشته و اشاره مخالف بلرزیم. که نکند خوابی برای واژگونی نظام دیده باشند. که نکند چشم دیدن ما را نداشته باشند.

بر صداو سیما و مطبوعات سخت گرفتیم و هیچ لحنی ونقدی را به کیان کشور تحمل نکردیم. در یک وعده، دهها نشریه را به جرم نقد خودمان بستیم و آدمهای منتقد را به محفظه زندان درانداختیم. از این می ترسیدیم که نقد از ما، به کاسته شدن محبوبیت نظام و کیان آن منجر شود. و ما به این محبوبیت همیشگی نیاز داشتیم.

وما، عزیز گرامی، درتمامی این سالها، از شما و حضور همه جانبه شما درترسیم مقدرات کشور، حمایت کردیم و نوشتیم و نوشتیم و سخن گفتیم و مخاطبین خود را به همراهی با شما و نظام فراخواندیم. و گاه دراین فراخوانی بزرگ، عبوس نیز شدیم و اهل خود را به رنج انداختیم و دوستان خود را از دست دادیم و حلقه نظام را تنگ تر و تنگ تر دیدیم.

یک سئوال. ما برای چه دراطراف شما گرد آمده بودیم؟ که نفعی و سفره ای نصیبمان شود؟ آنهم با شهدایی که داده بودیم و دوستانی که جلوی چشم ما پرپر زده بودند ؟ که اگر این گونه بود، ما کاسبکاران خفیفی بودیم که. ما برای این در پشت سر شما صف بسته بودیم که از جانب شما، نسیم علوی برما وزیده بود و دوست داشتیم مردمان ما و جهان از این فرصت تاریخی بهره مند شوند.

به همه می گفتیم صبرکنید تا عدالت علوی را درمحاکم قضایی کشور نشانتان بدهیم. تا خوب اندیشیدن و خوب بودن را، و جهانی شدن و جهانی بودن را نشانتان دهیم. هرمعترضی را به روزهای عنقریبی از خوبی ها وعده می دادیم و هرمنتقد را به دیدن چیزی دلنشین درآینده متقاعد می کردیم. اما زمان که می گذشت، دیدیم از آن مدینه فاضله که خبری نیست، از ابتدائیات یک رشد متداول نیز جا مانده ایم.

دیگران، کشورهای همجوارما، فارغ از چند و چونی که ما گرفتارش بودیم، با شتاب به راه خود رفتند و بجایی رسیدند که ما امروز به التماس از آنان تخصص و تکنولوژی و برنامه و مدیریت خرید می کنیم. و ما، با همان تاروپودی که برخود تنیده بودیم، جاماندیم. چرا؟ چون از سنت های الهی دور افتادیم.

گفتم : از سنت های الهی دورافتادیم و به روزی درافتادیم که امروز برفرصت های هدررفته خویش افسوس می خوریم. ببخشید از این که وارد حوزه ای شدم که درتخصص شماست. بله، سنت های الهی! چیزی که شما خود مرتب به آن تاکید داشته اید. مرتب.

شما درهر سخنرانی، همه را به یکی از این سنت ها فرا خوانده اید. عمده سخنان شما دراین سالها، یا نقد بوده یا ارشاد. که البته این رویه درستی نیز هست. اما یک غفلت دراین میان خود می نمایاند. پوزش مرا بپذیرید که ناگزیرم از اینجای سخن، به محاکاتی بپردازم که مستقیم به خود شما مربوط است. و این مستقیم گویی، نه که تمرین ما دراین سالها نبوده، چه بسا برای حضرت شما و همطریقان دیرین من بسی نامتحمل باشد و برمن سخت بگیرند که : تو کی هستی که برای ولی فقیه ما تعیین تکلیف می کنی و اساسا چرا می پرسی: چرا؟

عزیز ما، درهمه این سالها، من ندیدم یا نشنیدم که شما، درمقام شخص اول این کشور پرمخاطره و پرآوازه، یک بار، حتی یک بار، مسئولیت یک خطا و خبط و عقب ماندگی و درجا زدن را شخصا بپذیرید. امید دارم بسیار بوده باشد اما من که یکی از آحاد این مردمم، شخصا ندیده یا نشنیده ام.

همیشه درمقام نقد، جانب مردم را گرفته اید و حتی به مسئولین پرخاش کرده اید، اما نبوده که به مردم بفرمایید : ای مردم، تا اینجای عقب ماندگی های کشور متعلق به دیگران است و این مختصر متعلق به خطاهای انسانی من رهبر است. همیشه خود را برکنار از آسیب ها دیده اید و همراه و همصدا با مردم ، بر مسئولین و مجریان برافروخته اید که: چرا فقر و فساد و تبعیض؟ چرا بدکاری؟ چرا بی برنامگی؟ چرا عقب ماندگی؟ چرا بی کیاستی و بی مدیرتی و بی خردی؟

وحال آنکه شاید پسندیده این بود به همان روحانیان منصوب خودتان نیزمی نگریستید و خرابکاری و نقش احتمالی آنان را در این چراهای تمام نشدنی رصد می فرمودید. باز به عنوان نمونه، به امام جمعه بندرعباس که مثل امام جمعه تهران آقای سیداحمد خاتمی وامام جمعه مشهد آقای علم الهدی، چهره ای عبوس و زبانی تلخ دارد اشاره می کنم که به زور، بله به زور زمینی از دانشگاه علوم پزشکی را برای ساخت مصلای بندرعباس تصاحب کرد و آنگاه که رییس این دانشگاه اعتراض کرد که: این یک تصاحب است، اینجا باید دانشگاه می شد، این غیرشرعی است، از تریبون نمازجمعه پرخاش می کند: تو برو آمپولت را بزن. ما خودمان شرعی وغیرشرعی بودنش را حل می کنیم.

پدرگرامی

هرکجا از سخن من دل آزرده شدید، با یادآوری این نکته خود را مجاب کنید که گوینده این سخنان، کسی است که دوست بودنش نه برهمگان، که برخود شما ثابت است. پس، سخن دوست را باید تاب آورد و از او نرنجید. شاید برخی از دوستان من بگویند: ای منافق بریده، اگر سخنی هم با رهبر داشته ای و داری، آن را خصوصی برای خود ایشان می فرستادی. نه این که آن را دربوق کنی و جار بزنی. که می گویم: هرآنچه من با استناد به آنها سخن می گویم، از واضحات و امور آشکار کشورمان است. من مسئله ای محرمانه را که برملا نکرده ام. درضمن، تاثیر و بردی که یک نامه آشکار دارد، هرگز یک نوشته محرمانه ندارد. وباز این که: روح این نوشته، نه از جانب یک دشمن تابلودار و منافق درکمین، که خیرخواهی کسی است که هنوز چشم به اصلاح امور دارد و همان مدینه فاضله را از جانب این نظام طالب است.

یک اشتباه دیگر نیزمرتکب شدیم. هم ما هم شما. شاید این اشتباه به دلیل انباشت معارف شیعی دردرون تک تک ما صورت پذیرفت. و شاید از این جهت که از انقلابی که کرده بودیم زیادی خرسند بودیم و اجرش راهم فورا به حساب خودمان واریز کردیم و بلافاصله هم دریافتش کردیم. اجراین که ما و انقلابمان، ادامه خواست و تمایل پیامبراعظم (ص) و ائمه معصومین(ع) است. که یعنی رهبران ما همانانند و جانشینان همانان و مردم هم لابد مردم و مخاطبین همانان.

این مهم را مرتب از سخنان شما و سایر مسئولان نیوشیدیم و پذیرفتیم که می توانیم تاریخ این روزگارخود را با تاریخ دوران امام علی و امام حسین (ع) مشابهت دهیم. و اصلا دراین مشابهت سازی به سراغ سایرامامان نرفتیم. مثلا امام باقر و امام صادق و امام رضا و امام جواد(ع). شاید بیشتر به این دلیل که ازمیان همه امامان، امام علی (ع) فرصت حکومت یافته بود و کربلای امام حسین هم بیشتربا درون ما همراهی داشت و مثلا به سیره و نحوه مدارای شخص پیامبراکرم (ص) با مخالفین هیچ توجهی نکردیم. و حتی نحوه مدارای حضرت علی با مخالفینشان. خودمان دراین وسط یک فرمولی برای جمهوری اسلامی خلق کردیم که هر سمتش را بشود به امامی مربوط کرد. شعار: مااهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، یاشعار: خامنه ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدراست، و شعارهایی از این دست، محصول این نگرش تطبیقی است.

آنقدر در تشبیه و تطبیق انقلاب و حادثه های آن، با حکومت حضرت امیر و حادثه های آن افراط ورزیدیم که خودمان درتحلیل هر ماجرای انقلاب، حتی مراودات اجتماعی اش، با شتاب، حضرت شما را درجایگاه حضرت امیرمی نشاندیم و دوستان و مخالفین شما و نظام را با دوستان و مخالفین حضرت امیر می سنجیدیم.

این افراط، کار را به جاهای باریک کشاند. به جایی که مثلا خود شما بحث مفصلی از نقش خواص و عوام را درظهور ماجرای کربلا به میان آوردید و عبرت تاریخ را به دوستان و دشمنان هشدار دادید. غافل از این نکته که: این عبرت تاریخی، از همان ابتدا، فرضیه ای تثبیت شده با خود داشت و نیازی به اثبات نداشت. این که دراین عبرت: حسین، ما هستیم ،و انقلاب می تواند با خیانت خواص و پیروی عوام، به کربلایی درجهت حذف حسین ومرام حسین که ماهستیم منجر شود.

وباز غافل از این که ما تنها به یک دلیل وشرط، وتنها به یک دلیل وشرط می توانستیم خود را و نظام و مسئولین نظام را با علی و اولاد او و نظاممان را با ولایت و حکومت آنان بسنجیم که : شیوه مردمداری و حکومت ما، و رفتار شخصی ما، همانند آنان باشد یا متاثراز آنان.

نمی شود که ما دربسیاری از امور مخالف آنان رفتار کنیم اما همچنان جایگاه آنان را برای خود بلوکه کنیم و به هرمخالفی و منتقدی بگوییم : حواست باشد که چه کسی و چه نظام و حکومتی را داری نقد می کنی.
وقتی امام علی، مرگ را بر خود و یاران خود روا می داند آنگاه که خبر ربوده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی را می شنود، چگونه است که علی دوستان امروز ما، از شنیدن خبر کشته شدن مردم، بله، مردم، به دست عوامل حکومت، مرگ را از خدا تقاضا نمی کنند ؟ ما اگر از خبرتجاوز به یک دختر، مثل علی گریبان چاک زدیم و زمین وزمان را متوجه این رفتار شوم خودی ها کردیم، می توانیم از خواص و عوام انتظار مشابهت رفتاری داشته باشیم. یا اگر مثل علی، دست منتسبین خود را از بیت‏المال کوتاه کردیم وحال آنکه درکشور ما این مسئله بیشتربه یک شوخی می ماند می توانستیم به مردم بگوییم : ما نیزعلوی هستیم.
می دانم که باهرسخن این فرزندتان، از او نا امیدتر و نا امیدتر می شوید. اما سخن فرزند با پدر، هیچگاه به تلخی و گزندگی سخن یک فرد فحاش و معاند نیست. در سخن یک معاند، هیچ مفری از امید نیست اما درسخن این فرزندتان هنوز امید هست. خواهم گفت :

حضرت شما، دراین سالهای رهبری، آنقدر که به دشمن و دشمن ستیزی بها دادید، به دوست و دوستی و دوستیابی بها ندادید. شاید از این باب که باران دشمنی های پی درپی و فراوانی که برسراین نظام می بارید، عمده نگرانی شما را بدانسو گسیل نمود. و شما و ما، بیش از آن که به دوست متمایل شویم، دشمن را درمدار توجه خود قرار دادیم. و دراین گردونه دشمن شناسی، از شناسایی دوست غفلت ورزیدیم. و حیف که باز دراین گردونه غفلت، مرتب با تحریکات و تحرکات و شیوه های مختص به خود، از شمار دوستان خود کاستیم و برشمار دشمنانمان افزودیم.

یک مثال دیگر: اگر سخنان شما پیش از این، نگران دشمن بود، درنماز جمعه همین هفته گذشته، دیدیم که سخنان شما نگران رفتار بخشی از مردم، بله : مردم است. واین، همان دستاوردی است که دراین سی سالگی انقلاب، ما بدان دست یافته ایم. یعنی سابقا ما برای دشمن خط ونشان می کشیدیم، حالا کارمان بجایی رسیده است که باید برای بخشی از مردم خودمان خط ونشان بکشیم. قبول می فرمایید که این روند معکوس، کاررا بجایی می رساند که درفردای این نظام، جز دشمن، مردمی درکار نباشد.

اردوغان، چندی پیش وارد مجلس ترکیه شد و با شادمانی گفت : دراین بحران اقتصادی، کمک از غیب رسید. شادمانی اش به طلاهای انتقالی ازایران اشاره داشت که درترکیه بارانداخته بود و صاحبی نیز نداشت. هنوز که هنوز است نه فردی ادعای مالکیت آن طلاها را داشته است و نه کشور مبدا که جمهوری اسلامی ایران باشد. این خبرو این خنده کنایه آمیز اردوغان، مدتها دستمایه رسانه های ترکیه و جهان بود.

من از این مثال این بهره را می برم که ما به دست خود، بسیاری از فرصت ها را مفت از دست داده ایم و برای دیگران فرصت مفت فراهم آورده ایم. ما می توانستیم امروز دوستان فهیم و فراوانی داشته باشیم که ما را درعبوراز بحرانهای درکمین یاری دهند اما اغلب آنان را به شیوه ای و تهمتی و رنجی و آسیبی و خراش عاطفی ای از خود رانده ایم و ناخواسته به صف ناراضیان پیوندشان داده ایم.

اکنون به جامعه ای و کشوری ونظامی دست یافته ایم که بجز استقلال سیاسی، درسایر حوزه ها سخت گرفتاراست. رشوه و ریا و رابطه و خاصه پروری و اعتیاد و بیماری مصرف و بیماری تولید و بیماری اجتماعی و بیماری فرهنگی و بیماری انتظامی گریبانمان را گرفته. شما با نوشته های من آشنایید. من از دیرباز برسراین امهات آوار بوده ام و هشدار داده ام. بارها گفته ونوشته ام که خدای متعال هرگز رعایت شهدا و زحمت های ما در برپایی این انقلاب را نخواهد کرد و به راحتی آب خوردن ممکن است با پشت کردن به سنت های الهی فروبپاشیم و از گردونه توجه عالم و خدای عالم به دور افتیم.

پدرگرامی

اگر سی سال پیش از شما و ما می پرسیدند : برای چه می خواهید انقلاب کنید؟ پاسخ می دادیم : برای این که مستقل شویم. برای این که به سرافرازی اقتصادی و علمی و انسانی و قضایی دست یابیم. برای این که مردمان دنیا بیایند و خوب بودن و خوب شدن را از ما بیاموزند. برای این که می خواهیم انسان را درکمال انسانیت خود به نمایش بگذاریم. و از این حرفها.

خوب، ما برای رسیدن به این همه خوبی، زحمت کشیدیم و جنگیدیم و جوانان و عاطفه های بسیاری را از دست دادیم. امروز لااقل باید به بخشی از آنها رسیده باشیم. تماشای دورنما که نه، یک نمای نزدیک از کشورمان و آسیب های اجتماعی و اقتصادی و قضایی و فرهنگی اش، و مسئولینی که به راحتی نوشیدن یک شربت گوارا دروغ می گویند، و البته یک استقلال سیاسی آشفته که آمریکا را وانهاده ایم و به دام روسیه و چین افتاده ایم - و دستیابی علمی هسته ای که اگر زمان شاه بود چه بسا به بیش از این دست می یافتیم (نیروگاه هسته ای بوشهرو...) و کوهی از آزمون و خطاهای انباشته شده و دانشگاههای از دست رفته و مردم پریشان و غمزده، به ما می گوید که ما نه تنها در رسیدن به آن آرمانهای طلایی شیعی موفق نبوده ایم، بلکه از دستیابی به مقدمات یک نهضت انسانی نیز عاجز مانده ایم.

می دانم که واگویه کردن این آسیب ها، روان شما را می آزارد. این را از زبان شما بسیار شنیده ام. باور کنید مردم ما با همه این غفلت ها و ناکامی ها و عقب ماندگی ها کنار آمده بودند و می خواستند با شما و به رهبری شما سنگ های پیش پای نظام را بردارند. بهمین دلیل با شکوهی مثل زدنی درانتخابات اخیر شرکت کردند. آنان شرکت نکردند که جامعه را به آشوب بکشند. و یا جامعه را به عقب تر بازگردانند. مسلما تصویرشان از آینده، تصویری درخشان از جمهوری اسلامی ایران بوده است. هنوز هم هست.

همه ما و همه مردم، از این انتخابات اخیر چشم اندازی پراز خیرو خوبی آرزو داشتیم. فکر می کردیم اگر نونهال انقلاب در یک یا دوسالگی اش آداب معاشرت نمی دانست و با ترشرویی انس بیشتری داشت، درسی سالگی اش می داند مردم یعنی چه و نحوه معاشرت با مردم یعنی چه. فکر می کردیم این حداقل رشد را یافته است.

حوادث بعد از انتخابات، همه معادلات فکری و انسانی ما را بهم زد. رفتاری که تحت امرحضرتعالی بامردم شد، رفتار همشان و همطراز زحمت و فهم و همراهی مردم نبود. مردم اگر انتظار داشتند این رفتار را از ماموران خود سر نظام ببینند، درعوض، انتظار این راهم داشتند که رهبرشان، بلافاصله به رسم علی علی های مکررش، همچون علی به مددشان بیاید و دادشان بستاند. نه این که مرتب روح و رفتار وحشیانه ماموران را تایید کند و به مردم معترض خودش، همسنگ اغتشاشگران و براندازان نگاه کند.

به این سخن امام جمعه منصوب خود درمشهد آقای علم الهدی توجه کنید که درهمین نماز جمعه اخیر افاضه فرموده اند :.... ابن ملجم ها نمی توانند در کشورعلی (ع) به دنبال سیاست باشند. بعضی از جریان های سیاسی که ادعا دارند : نخبگان باید وارد سیاست شوند، بدانند که اگر ولایت پذیر نباشند ولایت ستیزند و ولایت ستیز یعنی ابن ملجم!

این سخن پوک و مفت و بی خاصیت از آن روی توسط این روحانی کم سواد زده می شود که نعل بالنعل حکومت فعلی را حکومت علی می داند و فعالان سیاسی را ابن ملجم . و دراین تحلیل پوک، اصلا هم به این اشاره نمی کند که چرا وبه چه دلیلی یک رییس جمهور قبل از انتخابات برای یک امام جمعه، یک میلیارد تومان پول می فرستد. و به این نیز نمی اندیشد که یک چنین فرمولهایی که ما در نظاممان خلق کرده ایم، ممکن است فرسنگها از رویه علی و اولاد علی دور باشد و حتی در مدار تنفرآنان نیز جای داشته باشد.

اگربگویم یکی از آسیب هایی که شما خورده اید از ناحیه همین مبلغین کم خردی است که به اسم جانبداری از شما، وبا رفتار غیراسلامی و غیرانسانی شان، متاسفانه بذرنفرت از شما را دربین مردم افشاندند، از فرزند خود خواهید رنجید ؟ اگر نمی رنجید باید بگویم که حضرت شما درمقام فرماندهی کل قوا، درحوادث بعد از انتخابات، با مردم خود، خوب رفتار نکردید. ماموران شما، به سمت مردم تیراندازی کردند و آنان را کشتند و زدند و اموالشان را سوختند وتخریب کردند. متاسفانه سهم شما دراین حوادث قابل اغماض نیست. بخصوص که بعد ها مکرر فرمودید اهل مجامله نیستید و از مواضع خود عدول نمی کنید. ما بدنبال همان حنجره خشماگینی بودیم که برسرآمریکا فریاد می زد، که چه بکند؟ که وارد میدان شود واز مرگ و خلخال و زن یهودی که نه، کشته شدن زنان و مردان مسلمان خودش بگوید. نه این که بدون دلجویی از مردم زخم خورده، آنان را به تکرار همان رویه های خونین هشدار دهد.

من شما را به یک سخن دیرین خودتان ارجاع می دهم. پیش از آن بگویم: من خود شخصا نوشته هایی دارم که امروز از مراجعه به آنها شرم می کنم. اما نوشته های بسیاری نیز دارم که هرچه زمان می گذرد، برنورانیت محتوایی آنها افزوده می شود. خوشبختانه این سخن شما نیز اینگونه است که هرچه زمان بگذرد برنورانیت آن افزوده می شود:

"....مردم اگر متوجه باشند و هوشیار باشند اگر نشانه های کبروغرور وخودخواهی را درزمامداران فورا ببینند و بشناسند و خیرخواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار درصدد رفع این بیماری نیست درمقابل او تعرض کنند، یقینا آن بیماری علاج خواهد کرد..." این سخنان شخص شما ست در سال 1363. می بینید درآن سالهای دور انقلاب، چه سخن نورانی ای از زبان شما جاری شده است ؟ سخنی که هرچه می گذرد ما بدان نیاز مفرطی احساس می کنیم. سخنی که در گردونه عمل، مطلقا به آن مراجعه نشد.

شما درآن سالها، مسئولیت چندانی نداشتید اما در این سالهای رهبری، کدام مسئولیت است که بدون تایید شما مقبولیت داشته باشد؟ و چرا این سخن، به جان جامعه درنیفتاد؟ و چرا جامعه از نورانیت آن بهره مند نشد؟ پاسخم را خود می دانم: درقرآن نیز سراسرنورهست اما آیا به چه میزان در طریقت ما سهم دارد؟ درباره همان سخنان دیرین شما، بگویم که ما هرگز شخص شما را به آن آفات مورد اشاره متهم نمی کنیم اما شما هم درخیرخواهی ما شک نکنید.

یادم هست که برای تلویزیون، مجموعه ای می ساختم به اسم "حماسه خمینی". وناگزیر باید همه آرشیو تصویری ملاقات های مردم با حضرت امام را مرور می کردم. خودم این مجموعه را طراحی کرده بودم. بسیارنیز خوب بود و تاثیرگزار. دریکی از نوارها به ملاقات امام عزیزمان برخوردم با اهالی گنبد. اگر اشتباه نکرده باشم. زمان این ملاقات هم مربوط می شود به سال های 60-61 . یعنی چند سال پس از پیروزی انقلاب؟ دراین ملاقات که مکتوب آن درصحیفه نورهم هست، امام عزیز رسما از مردم، به دلیل این که نتوانسته اند با برپایی این نظام به وعده های خود عمل کنند، عذرخواهی می کنند. این سخنان درشلوغی آن سالها گم شد و کسی از مسئولین به آن مراجعه نکرد.

من می خواهم دراین بخش از نامه ام شما را "مالک اشتر" خطاب کنم. تجسم این که شما دربرابر حضرت علی ایستاده اید و ایشان شما را مالک اشترخود خطاب می کنند چقدر شورانگیزاست؟ حضرت، نامه خود را که قرار است والی و حاکم مصر شوید به دست شما می دهند. به راه می افتید. درگوشه ای خلوت، نامه را می گشایید و آن را با دقت مطالعه می کنید :
"....... اگر مردم برتو به ستمگری گمان بردند، عذرخود را علنا با آنان درمیان بگذار. وبا این عذرخواهی، از بدگمانی مردم کم کن. اگر چنین کردی، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای. دلیل و عذری که می آوری، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پیدا کنند..."

مردم ما هنوز اقتدار نظام را طالبند و هیچ گزندی را بر جمال او برنمی تابند. این عذرخواهی شما می تواند آتش خشم مردم را سرد کند. به آنان امید بدهد. آب رفته را به جوی باز گرداند. اما اگر این نشود، و همانگونه که درنماز جمعه اخیر فرمودید، کار به تنگناهای انتظامی بکشد، ما رفته رفته، این باقیمانده مردم را نیز از دست خواهیم داد. و شما نیک تراز همه ما می دانید: نظامی که مردم نداشته باشد، چه دارد؟ والسلام.

فرزند کوچک شما: محمد نوری زاد

» ادامه مطلب
آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator