۱۳۸۸/۰۸/۳۰

نامه یک جوان ایرانی به میرحسین موسوی

نامه یک جوان ایرانی به میرحسین موسوی

«بسمه تعالي»

سلام بر ميرحسين عزيز

نمي‌دانم نامه‌ام را چگونه آغاز كنم و چگونه بنويسم و اصلاً چه بنويسم؟ فقط مي خواهم بنويسم. مي‌خواهم براي كسي كه قرار بود چهره نجيب، آرام و مهربانش را هر روز از قاب شيشه‌اي تلويزيون و يا در صفحه اول روزنامه‌‌‌ها ببينم و الان بيش از ۴ ماه است كه خبري از او ندارم و حسابي دلم برايش تنگ شده است؛ بنويسم.

مي خواهم براي كسي كه يكدفعه پايش را به زندگي من باز كرد و در كمتر از چند ماه مرا عاشق خود كرد بنويسم. مي خواهم بداند در گوشه اي از اين سرزمين پهناور، جواني دل در گرو عشق مردي بسته است كه بيشتر از سن پدرش سن دارد و كمتر از سن فرزندش، سابقه آشنايي. آشنايي اي كه در تب و تاب انتخابات و از طريق دوربينهاي تلويزيوني و فيلمهاي تبليغاتي و مناظره ها و سخنرانيها بوجود آمد و هر روز با روشن شدن گوشه جديدي از ابعاد زندگي و ويژگيهاي شخصيتي شما بيشتر و عميق تر گرديد.

آري ميرحسين عزيز

چه بي خبر آمدي و چه زود مرا به خود دلبسته كردي. دلبستگي اي كه قبل از آن بجز به امام امت و شهداي سرافراز (البته به ياد و تصويري كه از آنها برايم ساخته شده بود)؛ شايد سابقه ديگري نداشت.

ميرحسين عزيز؛ باور كن كه از بعد انتخابات تا كنون و با وجود همه بي انصافيها و بي حرمتيهايي كه در اين 4 ماه برتو روا داشته اند، ذره اي از عشق من به تو كم نشده است و بي اختيار روز به روز بر عمق و سوز آن افزون مي گردد.

رئيس جمهور من

هر روز كه مي گذرد دلم برايت بيشتر تنگ مي شود و زندگي در كشوري كه هر صبح و شب در رسانه هاي آن بجاي بزرگاني چون تو و خيليهاي ديگر، انسانهاي حقير و كوچكي را بايد ببينم كه بقول امام (ره) "توانايي اداره يك نانوايي را هم ندارند" و با كمك مثلث شوم "زر و زور و تزوير"؛ بالاترين و حساس ترين مناصب را غصب كرده اند، برايم غير قابل تحمل تر مي گردد.

ميرحسين عزيز

چگونه در اين كشور زندگي و خدمت كنم در حاليكه مديريت كلان اين كشور را در دست مجريان بي درايت و خود بزرگ بيني مي بينم كه زمام امور را به ناحق به دست گرفته اند و به هيچ قيمتي حاضر به از دست دادن آن نيستند.

چگونه سرنوشت خود و خانواده و فرزندانم را بدست اينان بسپارم، درحاليكه روز به روز كشورم را مغبون تر و مردمانش را سرخورده تر و نا اميدتر مي بينم.

چگونه بنشينم و مشاهده كنم كه بي تدبيريها، تنگ نظريها، لجاجتها و رفتارهاي نابخردانه؛ در حال نابود كردن سرمايه ها و منابع موجود و سوزانيدن فرصتهاي تكرار نشدني مي باشد.

به نظر شما آيا در مقابل آيندگان و يا نه؛ فقط در مقابل فرزندان خود مسئول نيستم؟ آيا دولت سبز اميدي كه وعده اش را داده بودي، دولت وحدت ملي، دولتي را كه قرار بود شايستگان اداره اش كنند، نخبگان همراهيش كنند، عقلا و دلسوزان حمايتش كنند و توده هاي مردمي و جوانان پر نشاط اين مرز و بوم پشتوانه اش باشند؛ دولتي كه قرار بود كشور را از سراشيبي سقوط نجات دهد و آينده روشني را براي ما ترسيم كند... به همين راحتي بايد فراموش كنم؟

آيا رسالت تاريخي ما و شما براي نجات كشور به پايان رسيده است؟ آيا اجماع عمومي عقلا و انديشمندان دلسوز بر بحراني بودن وضع موجود و ناكارامدي مديريت كلان جامعه، به فراموشي سپرده شده است؟

مگر بنا بر قول معصوم (ع) كه مي فرمايد "حب الوطن من الايمان" ايمان ما بر ما حكم نمي كند كه به فكر كشور خود و سربلندي و آباداني آن باشيم؟

آيا مگر اين كشور به جز مردمان آن، صاحب ديگري دارد كه به تنهايي تصميمي را بگيرد كه منجر به نابودي آن گردد؟

ميرحسين عزيز

سكوت خود را بشكن و رسالت تاريخي خود را فراموش نكن. حتي اگر عدد يارانت از ۷۲ تن فراتر نرود.

براي عزت ايران اسلامي و براي جلوگيري از تحريف و نابودي "جمهوري اسلامي" يادگار امام (ره) چاره اي بينديش. كيست كه نداند بين تو و امام (ره) چه رابطه عاشقانه اي وجود داشته است و كيست كه كينه حسودان اين رابطه را در در اين ايام مشاهده نكند؟

رئيس جمهور من

هر تدبيري كه بينديشي؛ من و بي شك سيل خروشان مردم روشن ضمير و آزاد انديش ايران اسلامي همراهت خواهيم بود و تو را براي ساختن آينده سبز ايران زمين تنها نخواهيم گذاشت.


إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ
» ادامه مطلب

دومین مصاحبه ویدیو اینترنتی میر حسین موسوی پس از کودتای انتخاباتی + متن

دومین مصاحبه ویدئو اینترنتی میر حسین موسوی پس از کودتای انتخاباتی

(دانلود "اینجا" فرمت flv حجم ~ ۲۷ مگ)
(دانلود "اینجا" فرمت mp4 حجم ~ ۲۳ مگ)
(دانلود "اینجا" فرمت 3gp حجم ~ ۱۰ مگ) حجم و کیفیت پاییتر مناسب موبایل

"کشوری که به نام اسلام اداره می شود نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند"
"انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم"
"با اجرای لایحه هدقمند سازی یارانه ها ذائقه مردم تلخ خواهد شد"
"آیا حاضر هستیم حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین المللی پرداخت کنیم؟"

ادامه راه سبز«ارس»: میر حسین موسوی در دومین مصاحبه ویدیواینترنتی با سایت ” کلمه” درباره اتفاقات رخ داده در ۱۳ آبان امسال و لایحه هدفمند سازی یارانه ها و نگرانی های کارشناسان در مورد تبعات اجرای طرح سخن گفته است:

موسوی در این گفت و گو همچنان بر پایبندی به قانون اساسی به عنوان نقطه اشتراک حداقلی اعضای جنبش سبز تاکید کرده و معتقد است: گرچه در ۱۳ آبان علیه مردم لشگر کشی کردند اما ؛مردم توجه کنند که هرچه در مقابل آنها خشونت کنند آنها نباید اسیر خشونت و احساسات شوند.برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت ابراز عقاید در جامعه ضروری است؛

متن کامل این گفت‌و‌گو به این شرح است:

* ۱۳آبان امسال مردم با برخورد‌های خشن و بی‌سابقه نیروهای نظامی و انتظامی مواجه شدند و حجم نیروهایی که برای مقابله با تظاهرات مردم به کار گرفته شد بسیار عظیم بود. به نظر شما چه نتیجه‌ای را از این اقدام می‌خواستند بگیرند؟ آیا به آن نتیجه رسیدند؟ کلا ۱۳ آبان امسال را چطور ارزیابی می‌کنید و چه نتایجی حاصل شد؟

۱۳آبان امسال با نحوه شرکت مردم درخیابان‌ها وحضور در صحنه به یک خاطره بزرگ برای مردم ما تبدیل شد. در اوایل انقلاب مراسم و روزهای گوناگونی داشتیم، به تدریج به دلیل تکرار زیاد ‏‎ٌعدم نوآوری دور شدن از مبدا و منبع چه‌بسا انگیزه‌هایی که برای آن روزها و مراسم بود دور شدیم و فراموش کردیم چه فضایی در کشور حاکم بوده و ارزش‌های بنیادی که منجر به این مراسم و اتفاقات می‌شد را از یاد بردیم.

بعد از انتخابات روزهای تاریخی انقلاب باز تعریف و باز تفسیر شدند

جریانات رخ داده در انتخابات و پس از آن منجر یه این شد که تک تک این روزها چه آن‌ها که تاریخی هستند و چه آن‌ها که متعلق به تاریخ انقلاب‌اسلامی هستند نماد جدید پیدا کرده دوباره باز تعریف و باز تفسیر شوند که بسیار مهم است. ۱۳ آبان یاد آور سه حادثه بود که در بیانیه گفته شد. مهمترین آن اشغال لانه جاسوسی و گرفتن سفارت خانه آمریکا توسط دانشجویان خط امام بود. دلایل آن هم روشن است.

مساله کودتای ۲۸ مرداد و نوع فعالیت‌های آمریکا در حمایت از رژیم شاه سرکوب و کشتن مردم و غارت اقتصادی کشور که در یک نمونه آن خرید وسیع اسلحه در آن زمان بود؛ موضوع دیگر حضور چند ده هزار مستشار آمریکایی در کشورما که به ایران به‌عنوان بخشی از خاک آمریکا نگاه می‌کردند و هر کار که می‌خواستند انجام می‌دادند.

مردم ما مخالف دخالت بیگانگان در سرنوشتشان هستند

من به ذهنم می‌آید اگر به جای آمریکا انگلیس یا روسیه بود هم این اتفاق بر ضد روسیه و انگلیس رخ می‌داد. مردم ما مخالف دخالت بیگانگان در سرنوشتشان هستند. تسخیر سفارت آمریکا واکنشی نسبت به این مساله بود. به‌خصوص بعد از بردن شاه به آمریکا و پس از آن جنایاتی که مرتکب شده بود. مردم احساس عصبانیت و نارضایتی کرده و سفارت را گرفتند.ت وجه به ریشه‌های تاریخی این روز(۱۳ آبان) در طول سالیان گذشته کمی تضعیف گردید.

من برداشتم این است که درست است در این مدت با آمریکا قطع رابطه داشتیم و شاید دیگر فعالیت آمریکا جلوی چشم و ذهن جوانان نبود اما مردم ما همچنان به بنیاد‌ها توجه دارند. دوست دارند که کشورشان مستقل باشد و بیگانگان حضور نداشته باشند. برای همین وجه مشترک و ذهنیت همه مردم که در ۱۳ آبان به خیابان آمدند به این مساله بر می‌گشت.

۱۳ آبان در خیابان علیه مردم لشکر‌کشی کردند

متاسفانه دخالت‌هایی در این قضبه (راهپیمایی ۱۳ آبان) صورت گرفت. جدا کردن مردم از یکدیگر و اعمال محدودیت برای راه سبز و جنبش سبز وضعیت تازه‌ای را به وجود آورد. در درجه اول آنچه که در خیابان‌ها دیده‌شد یک لشکر‌کشی عظیم علیه مردم بود. من در طول تاریخ انقلاب چنین صحنه‌ای را ندیده بودم که این همه نیرو در جاهای حساس چیده باشند.

صبح ۱۳ آبان که از خانه به سمت فرهنگستان بیرون آمدم شاهد یک آرابش نیروی بسیار متراکم روبروی دانشگاه تهران و همه خیابان‌های منتهی به خیابان آیت‌الله طالقانی و نقاط مرکزی شهر بودم. همان لحظه که مردم هنوز جمع نشده بودند وآن اتفاقات نیفتاده بود به ذهنم رسید که اگر امروز یک نفر هم به خیابان نیاید این یک پیروزی برای راه سبز امید است.(آوردن آن همه نیرو) نشان می‌دهد چه خوفی از آن دارند و جنبش سبز چه عظمتی در خود دارد.

کشوری که به نام اسلام اداره می‌شود نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند

اگر واقع بینانه نگاه کنیم نباید نظام از این مساله بترسد. مسیردر کشوری که به نام اسلام اداره می‌شود ویک انقلاب بزرگ را از سر گذرانده نباید از این راه باشد که با ترساندن مردم کشور را اداره کند. انقلاب‌اسلامی اتفاق افتاد که به مردم شهامت بدهد. مردم در انقلاب‌اسلامی از زمین سربرداشتند وچشم در چشم جهانیان دوختند. در خودشان شهامت را کشف کردند. این شهامت بود که به ما قدرت داد در ۸ سال دفاع مقدس مقابل همه نیروها بایستیم و با دادن شهدای بسیار یک میلیمتر از خاک کشور را واگذار نکنیم. در طول انقلاب سرمایه بزرگتر از این نداریم.

اولین برداشت از آن آرایش نیرو در ۱۳ آبان این است که مفهومی جز ایجاد ترس نمی‌تواند داشته باشد و سرمایه بزرگ (شهامت مردم) مورد تهدید و هدف قرار دادند. درحالی‌که اگر بخواهیم یک ملت و کشور سرفراز و پیشرفته داشته باشیم باید بر این مساله (شهامت)تاکید کنیم و بایستیم. ا‌ین همان چیزی است که در ۱۳ آبان مورد هدف قرار گرفت. اما اگر بپرسیم آیا این هدف برای آن‌ها حاصل شد؟ به نظر من حاصل نشد.

عصبانیت موجب فراتر رفتن بعضی ها از شعار اصولی می‌شود

حضور گسترده نیروها و بعد آن ضرب و شتم‌ها که در تصاویر و سایت‌ها منتشر شد و شاهد‌های بی‌شمار داشت مردم را اذیت کرد. به مردم خسارت وارد کردند اما مردم نترسیدند. شما اگر صحنه خیابان‌ها را ببینید مردم را کتک می‌زنند اما مردم فرار نمی‌کنند، بلکه می‌روند آن طرف خیابان شعار خود را می‌دهند.

نتیجه بعدی این نوع برخوردها (برخورد خشن) این است که عصبانیت موجب فراتر رفتن بعضی‌ها از شعار اصولی می‌شود که راه سبز بر آن تاکید داشته است. پایبندی بر قانون‌اساسی و اجرای همه اصول قانون‌اساسی بدون دخالت واعمال سلیقه در کشور است که باید به آن توجه داشت.

برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت در جامعه ضروری است

اگر بخواهیم اجماع قابل توجهی برای تغییر مطلوب در کشور به سمت اهداف خوبی که تعریف شده را بین خود حفظ کنیم و پایبندی خود را به این مساله نشان دهیم باید این حداقل(‌‌پایبندی به قانون‌اساسی‌) را حفظ کنیم و بسیار ضروری است که بگوییم ما پایبند به قانون‌اساسی هستیم. مردم توجه کنند که هرچه در مقابل آن‌ها خشونت کنند آن‌ها نباید اسیر خشونت و احساسات شوند. برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت ابراز عقاید در جامعه ضروری است.

انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم و آزادی را بخواهیم

انقلاب شده که ما به اصول پایبندی داشته باشیم. انقلاب شده که ما شجاعت داشته باشیم و آزادی را به عنوان یک اصل و خواسته فطری انسان دائم بخواهیم. ما نمی‌توانیم از این اصول برگردیم و هر هزینه‌ای که لازم باشد تن می‌دهیم و تحمل می‌کنیم.

خواست همه مردم کشور است که راه(جنبش سبز) مسالمت‌آمیز و از مسیر غیر خشونت‌آمیز باشد

از نظر روش هم با مردم به اجماع رسیده‌ایم و این خواست همه مردم کشور است که راه(جنبش سبز) مسالمت‌آمیز و از مسیر غیر خشونت‌آمیز باشد. باید این اجماع را حفظ کنیم و در این راه خداوند کمک خواهد کرد.

* طرح هدفمند کردن یارانه ها اکنون در کشور مطرح است و بحث مخالفت و موافقت‌ها زیاد بوده است، نگرانی‌هایی هم بین کارشناسان وجود دارد. با توجه به تجربیات اجرایی که شما داشته‌اید نظرتان در مورد نتایج این طرح چیست؟

طرح هدفمندسازی یارانه‌ها اسم مثبتی دارد. در این اصطلاحی که به کار می‌برند تایید می‌کنند که پرداخت یارانه‌ها اجتناب‌ناپذیر است و از سوی دیگر می‌گویند که می‌خواهیم یارانه‌ها را هدفمند کنیم. اما در برخی استدلال‌ها که برای یارانه شده و ما را به بی‌راهه می‌برد این است که برخی به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی یارانه مضر و زشت است در حالی‌که این‌گونه نیست.

در همه اقتصادهای جهان یارانه پرداخت می‌شود. اصل اما این است که چگونه یارانه داده شود که بهترین حاصل را برای کشور داشته باشد. برخی از کشورهای پیشرفته پرداخت یارانه را به شکل وسیع در اقتصاد خود دارند. ما هم از این مساله جدا نیستیم. باید به کسانی‌که استدلال می‌کنند یارانه کلا بد است و باید حذف شود گفت که اشتباه می‌کنند.

هدفمند‌کردن یارانه‌ها بیش از آنکه حذف یارانه‌ها باشد افزایش قیمت برخی از کالاهای مورد نیاز مردم است

مشکل هدفمند کردن یارانه‌ها در محتوای خود لایحه‌ای است که به مجلس داده شد. این لایحه درواقع بیش از آنکه حذف یارانه‌ها باشد افزایش قیمت برخی از کالاهای مورد نیاز مردم است. زمانی‌که ما نفت فراوان داریم و به خاطر آن امتیازات نسبی در کشور به دست می‌آوریم (در اینجا بحث قیمت و فروش ارزان و گران آن مطرح نیست) به دلیل آنکه نفتی که دولت می‌فروشد با قیمت بین‌المللی متفاوت است نباید به این اختلاف قیمت به چشم یارانه نگاه کند. این دید اشتباه است. این اختلاف قیمت در کالاهای داخلی هم وجود دارد.

اگر با این منطق به مساله هدفمند کردن یارانه‌ها نگاه کنیم باید به این سمت میل کنیم که پیوند ارگانیک بین اقتصاد داخلی و اقتصاد جهانی ایجاد کنیم. در چنین حالتی انتظار است اگر قیمت حامل‌های انرژی برخی کالاها و خدمات را افزایش دهیم آیا بقیه بخش‌های اقتصاد خود را متاثر از اقتصاد بین‌الملل و قیمت جهانی می‌کنیم؟ آیا حاضر هستیم حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین‌المللی پرداخت کنیم؟

می‌توان این سوال را مطرح کرد که آیا حاضر هستیم اتومبیل تولید داخل را به قیمت خارج بفروشیم یا حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین‌المللی پرداخت کنیم و میانگین قیمت‌های داخل را بر این اساس تنظیم کنیم. نمی‌توان از یک طرف اقتصاد کشور را متاثر از قیمت بین‌المللی و قیمت نفت خلیج‌‌فارس کنیم و از طرف دیگر این فاصله در بخش‌های دیگر را حفظ کنیم. به طور مثال تورم ۲۵ درصدی در سال گذشته به معنای از‌دست‌دادن یک چهارم قدرت خرید مردم بود. خوب ببینیم میانگین تورم در جهان و کشورهایی که از نظر اقتصادی موفق بودند چگونه بوده است؟

دولت می‌تواند از این زاویه به مسایل نگاه کند که بیشتر خدمات و کالاهایی که به مردم ارائه می‌دهد یا حقوقی که به مردم داده می‌شود و تنظیم کالای اقتصادی مردم هیچ تناسبی با وضعیت بیرون از کشور ندارد. به همین دلیل بالا بردن یکباره قیمت‌ها و حدف یارانه در مقابل پرداخت ۱۰ یا ۲۰ هزار تومان برای هر فرد اشتباه بزرگی است که انجام می‌دهیم‌.

با اجرای لایحه هدقمند‌سازی یارانه‌ها ذائقه مردم تلخ خواهد شد

یقینا این اقدام اثرش را بر زندگی مردم خواهد گذاشت و ذائقه مردم تلخ خواهد شد و ممکن است شاهد مشکلات اساسی امنیتی اجتماعی و اقتصادی در کشور در سطح روستاها مردم مستضعف جامعه و در سطح تولید باشیم. در همین رابطه من به یاد دارم که در اوایل انقلاب زمانیکه بحث قیمت پایین نفت در داخل کشور مطرح می شد معتقد بودیم از این اختیار نسبی برای ایجاد رقابت قوی در سطح جهان و اقتصاد خود استفاده کنیم.

نمی خواهم بگویم هیچ نوع سیاست تعدیل یا سیاست در جهت تنظیم یارانه ها و اقتصاد نداشته باشیم اما همه این ها می تواند به صورت یک بسته سیاستی و از هم جدا نباشد. زمانی‌که قیمت حامل انرژی در کشور را بالا ببریم اثرش را در زندگی و سفره‌های عادی مردم خواهد گذاشت که باید تاثیر آن بر آموزش هزینه بهداشت و درمان و... را ارزیابی کرد.

اکنون باید دید آیا مقدمات لازم برای اینکه از این سیاست‌ها تاثیر کمتر ببینیم تدارک دیده‌ایم؟ یا صرفا با پخش پول و در‌آمد ناشی از این سیاست‌ها چشم دوخته‌ایم. در این صورت نمی‌توان بر مشکلات غلبه کرد. نرخ تورم بالا فایده این برنامه‌ها را از بین می‌برد و ما را با وضعیت خطرناکی مواجه می‌کند.

دولت حالت بی‌طرف و نگاه جامع به منافع کلی کشور ندارد

آنچه که بنده را نگران می‌کند نبود یک برنامه جامع همراه با نظارت دقیق مجلس است. دولت تلاش بسیار کرده که در‌‌آمد ناشی از بالا بردن قیمت حامل‌های انرژی را (من این اسم را به جای هدفمند‌سازی یارانه به کار می‌برم) به صورت کلی و در یک سر فصل کلی در اختیار بگیرد. احساس می‌کنم این مساله منجر به آشفتگی و فساد گسترده در جامعه خواهد شد.

به دلیل اختلافات سیاسی و سلیقه‌ای مردم را با مشکلات بسیار مواجه کرده‌اند

در حال حاضر مشاهده می‌کنیم دولت و کسانی‌که در اجرا هستند حالت بی‌طرف و نگاه جامع به منافع کلی کشور ندارند. گاهی اختلاف مجری با یک دستگاه دیگر که نظر دولت را ندارد منجر به انجام ندادن کار می‌شود. نمونه آن مترو است. مترو جز، ضرورت‌های اصلی برای رفت و آمد است. با افزایش قیمت بنزین وسایل رفت و آمد عمومی مانند مترو را تقویت کند اما به دلیل اختلافات سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای شاهد هستیم چند سال را از دست داده‌ایم و مردم را با مشکلات بسیار مواجه کرده‌اند. برای اجرای طرح هدفمند سازی یارانه‌ها کافی است دولت با یک بخش خوب و با یک بخش بد باشد. به یک قسمت پول می‌دهد و به قسمت دیگر نمی‌دهد.

ضرورت برنامه‌ریزی در کشور این است که سلایق شخصی افراد را که گاهی به صورت اقرار‌آمیز و ملایم وجود دارد کنترل شود. از اولین ضروریت‌ها و وظابف برای تشکیل مجالس در دوران مشروطیت تا به امروز این بوده که کنترل و ضابطه‌مند کردن هزینه و در‌‌آمد دولت را نظارت کند. در جمهوری‌اسلامی و قانون‌اساسی نیز بیش از گدشته به این نقش مجلس توجه شد. اکنون اگر این بودجه (در آمد حاصل از حذف یارانه‌ها و افزایش قیمت حامل‌‌های انرژی‌) از نظارت دقیق مجلس خارج بماند نتیجه حاکم شدن سلیقه شخصی و ریخته و پاش فراوان است.

مردم اطلاعی از اینکه ۳۰۰ میلیارد دلار در آمد نفت در ۴ سال دولت نهم چطور و کجا هزینه شد و نتایج آن چه بود ندارند

هنوز مردم در جریان حساب ذخیره ارزی و نحوه خرج کرد آن نیستند. اینکه چطور از حساب ذخیره هزینه شده شفاف نبوده و مردم اطلاعی از اینکه ۳۰۰ میلیارد دلار در آمد نفت در ۴ سال دولت نهم چطور و کجا هزینه شد و نتایج آن چه بود ندارند. این مسایل هنوز برای مردم جای سوال است و یا اینکه دولت موظف بوده طبق برتامه چهارم قیمت‌ها را در هر سال به صورت متوازن افزایش دهد و تمهیداتی بیندیشد که افزایش قیمت‌ها بر زندگی مردم اثر‌گذار نباشد. این اقدامات انجام نشده و یک باره این طرح را به میان کشیده‌اند.

به لایحه هدفمند‌سازی یارانه‌ها بد بین هستم

بنده کلا به این لایحه بد‌بین هستم. البته برای کمتر شدن هزینه‌های مردم فکر می‌کنم مجلس با مقاومت باید حداقل نظارت خود بر هزینه‌ها را تثبیت کند تا اینکه از این بودجه برای عامه‌پروری یا تزریق پول در یک بخش ویژه مواجه نشویم. این مساله مهمی است که مردم و دست اندرکاران که در مجلس هستند یاید نسبت به آن حساس باشند که این مساله کوچکی نیست.


» ادامه مطلب

یادش بخیر، آن روزها ما بسیجی بودیم

یادش بخیر، آن روزها ما بسیجی بودیم

اسلحه سازمانی ما «الله اکبر» بود. گاهی سلاح ما یک پیت نفت خالی بود که از پیرزنی تنها می گرفتیم تا در صف بلندی بایستیم و برای او نفت تهیه کنیم. گاهی هم سلاح ما کوپن های اعلام شده پیرمردی بود که توان ایستادن در صف و گرفتن ارزاق کوپنی را نداشت و ما بسیجی ها به جای او می ا یستادیم چون ما خود را بسیج مستضعفان می دانستیم. طوری وانمود می کردیم که این کوپن ها یا پیت نفت مال خودمان است چون دوست داشتیم جز خدا کسی نفهمد که کار بسیج مستضعفان خدمت به خلق مردم و نیازمند جامعه است.

ابراهیم حسن بیگی، نویسنده برجسته ادبیات دفاع مقدس در یادداشتی نوشت:

یادش بخیر، آن روزها ما بسیجی بودیم؛ بسیج ۲۰ میلیونی مستضعفان که پادگان و سلاح و مهمات نداشت. فرمانده اش آنقدر افتاده حال بود که وقتی توی جمع بچه ها می آمد، کسی نمی فهمید او فرمانده بسیج است. یک بار که فرمانده را با اتومبیل ژیانی که داشتم به منزلش رساندم، تازه فهمیدم فرمانده بسیج ما در یک خانه قدیمی مستاجر است و نیت کرده اگر پولی به دست آورد یک موتورسیکلت گازی بخرد چون موقع راه رفتن ترکش توی رانش اذیتش می کند. آن روزها فرمانده بسیج مستضعفان، خودش یکی از مستضعفان بود. یادش بخیر، آن روزها که بسیجی بودیم، قلب رئوفی داشتیم؛ آنقدر رئوف که توی جبهه، دشمن مجروح عراقی را کول می کردیم تا پشت جبهه به درمانگاهی برسانیم و جانش را نجات دهیم.

خون کثیف دشمن دست و صورت و لباس های ما را آلوده می کرد اما ما عضو بسیج مستضعفانی بودیم که می گفتند؛ باید حتی به دشمنان خود هم رحم کنیم چون دشمن هم بنده خدا است و همنوع تو است و او زمانی با تو دوست می شود که تو به او لبخند بزنی و نه او را به قصد کشت کتک بزنی یا وقتی مجروح است بر جراحتش بیفزایی. آن روزها عده یی بودند که می گفتند بسیج باید اسلحه یی، باتومی، سیم بکسلی، دسته بیلی، چیزی به عنوان سلاح داشته باشد، اما آن روزها ما حاضر نشدیم در قامت یک پاسبان شهربانی ظاهر شویم البته بی سلاح هم نبودیم.

اسلحه سازمانی ما «الله اکبر» بود. گاهی سلاح ما یک پیت نفت خالی بود که از پیرزنی تنها می گرفتیم تا در صف بلندی بایستیم و برای او نفت تهیه کنیم. گاهی هم سلاح ما کوپن های اعلام شده پیرمردی بود که توان ایستادن در صف و گرفتن ارزاق کوپنی را نداشت و ما بسیجی ها به جای او می ا یستادیم چون ما خود را بسیج مستضعفان می دانستیم. طوری وانمود می کردیم که این کوپن ها یا پیت نفت مال خودمان است چون دوست داشتیم جز خدا کسی نفهمد که کار بسیج مستضعفان خدمت به خلق مردم و نیازمند جامعه است. یادش بخیر، آن روزها که عضو بسیج مستضعفان بودیم چقدر به روستا می رفتیم با یک ماشین لندکروز جهاد سازندگی.

پشت ماشین را از قند و شکر و روغن و چای پر می کردیم. مردم روستا دورمان جمع می شدند. فکر می کردند ما آمده ایم به آنها فقط مقداری قند و شکر و چای بدهیم، اما ما آمده بودیم به آنها آب و برق و روشنایی هم بدهیم و اگر لازم بود مدرسه و درمانگاه هم بسازیم. در ازدواج جوان ها ریش سفیدی کنیم، در اختلافات زن و شوهرها وساطت کنیم و خلاصه ما آن روزها مثل آچار فرانسوی هر پیچ و مهره یی را باز می کردیم. دوست نداشتیم مثل انبر کلاغ گیر، هی گیر بدهیم و گرهی را باز نکنیم.

آن روزها بسیج مستضعفان مثل پلیس ۱۱۰ امروز بود که هر کسی می ترسید سراغ ما می آمد. هر کسی نگران بود آدرس ما را می پرسید. هر کسی امنیت و آرامش می خواست به دنبال ما می گشت. آن روز بسیج مستضعفان آنقدر خالص و پاک بود که حضرت امام آن را لشگر مخلص خدا نامید؛ لشگر مخلص خدا که امام هم خود را عضوی از آن می دانست و می گفت من هم یک بسیجی هستم. بسیج مستضعفانی که امام نه فرمانده بلکه یکی از اعضای آن بود، بسیجی نبود که کاری کند مردم از او بترسند. چهر ه اش مهربان و مظلوم بود.

محل رجوع مردم دردمند و گرفتار و مستضعف بود. جایی بود که به مردم امنیت و آسایش می داد. اگر کسی می دانست بغل دستی اش یک بسیجی است سعی می کرد خود را به او بچسباند و از او فاصله نگیرد تا معلوم شود او کنار یک بسیجی نشسته است؛ کنار ابرمردی که همه هستی اش را فدای مردمش، فدای انقلاب اسلامی اش و فدای امامش کرده بود.

آن روزها افتخار یک بسیجی این بود که دیناری از بیت المال خرج خودش و خانواده اش نکند. افتخارش این بود که به یاری مردم بشتابد. مقابل قلدران و زورگویان بایستد و از حق مردم دفاع کند.

یادش بخیر، آن روزها که بسیجی بودیم وقتی پنجم آذر سالروز تاسیس بسیج که می شد، همسایه ها برایمان شاخه گل می آوردند. ما لباس های نومان را می پوشیدیم و بین مردم می رفتیم و به بسیجی بودن مان افتخار می کردیم و ما هم به دیدار خانواده های شهدای بسیج می رفتیم و برای آنها گل می بردیم.

و حالا پس از گذشت ۳۰ سال از آن روزها باید گفت صد سال به این روزها که در روی پاشنه اش نمی چرخد و یادی از بسیج مستضعفان ۲۰ میلیونی آن روزها نمی شود.

» ادامه مطلب

وقتی مردم به خیابان می‌آیند

اجرای متن‌های نانوشته:
وقتی مردم به خیابان می‌آیند

مردمی که به خیابان می‌آیند نقش بازی می‌کنند، نقشی که قرار نبوده بازی کنند، نقشی که نباید بازی کنند، مردمی که به خیابان می‌آیند نقش بازی می‌کنند، نقش «مردم» را.

مردمی که به خیابان می‌آیند آن‌هم درست در لحظه‌ای که نباید به خیابان بیایند، آن‌هم درست در روزهایی که خیابان‌ها بدل به پس‌کوچه‌های پادگان معظم دولتی می‌شوند، در ساعاتی که قرار است نیروهای نظامی و انتظامی قدرت‌نمایی کنند، در آناتی که حاکمان اتباع خود را به قالبِ ظاهرا یکپارچه «امت» یا «ملت» خطاب می‌کنند و بیرون‌ماندگان و حذف‌شدگان را - «مردم» را - عتاب می‌کنند و به سوی خانه‌ها می‌رانند.

باری، مردمی که به خیابان می‌آیند در تئاتری نقش بازی می‌کنند که صحنه‌اش خیابان است، تئاتری که به چشم اصحاب قدرت مجوز ندارد، تئاتری که تماشاگران‌اش طاقت و جرأت و لیاقت نمایش را ندارند و به‌همین‌سبب چاره‌ای ندارند جز ریختن در صحنه و به‌هم‌ریختن اشیای صحنه و به‌هم‌زدن انتظام بازیگران و درخواست مجوز و پایان دادن به اجرا.

مردمی که به خیابان می‌آیند تئاتری را اجرا می‌کنند که صحنه‌اش خیابان است و تماشاگرانش همه آنانی که خود را صاحبان خیابان می‌دانند، یعنی حاکمان، و از آن‌جا که تئاتر به‌تعبیر آلن بدیو در فضایی اندیشه می‌پردازد که در حد فاصل زندگی و مرگ گشوده می‌شود، در گره‌گاهی که میل و سیاست را به هم پیوند می‌زند، در عرصه‌ای که قرار است به وضعیت بغرنج مردمی که امیدهایش بر باد رفته و خواهش‌هایش از یاد رفته وضوح ببخشد، در صحنه‌ای که تراژدی میل به آزادی و کمدی سیاسی که تمثال‌های قدرت اجتماعی و دولتی را به بازی می‌گیرد به هم می‌آمیزند، باری، از آن‌جا که تئاتر گره‌گاه پر تنش ایده‌های آزادی و عدالت و آزمون‌های زمان‌مند - مکان‌مندِ بخت‌های گریز‌پای برابری و برادری-‌خواهری است، حد فاصل لحظه‌های امیدی که «خط خشک زمان را آبستن می‌کنند» (فروغ) و فرصت‌هایی که از دست می‌روند (فاجعه).

تئاتری که صحنه‌اش خیابان است تئاتری است که در آن میل به رهایی و رستگار کردن گذشته از طریق تکرار همه وعده‌های وفا‌نادیده و مدفون‌شده با شوق تغییر جهان در آینده‌ای که ناخوانده پای در اکنونِ بی‌امید نهاده می‌آمیزد، تئاتری در راه خلق ایده‌هایی که هیچ‌جای دیگر و با هیچ وسیله دیگر نمی‌توانند تولید شوند، تئاتری که صحنه خود را همان که همان خیابان است، به ایده بدل می‌کند و بدین‌سان نمی‌گذارد واقعیت خیابان با خود «همان» بماند.

تئاتری که خیابان‌ها را مدام بدل می‌کند به کابوس که باید مدام آن را پر کرد از مظاهر حفظ امنیت از راه ایجاد حس ناامنی مدام - پلیسی که یک‌ریز و پی‌در‌پی به بازیگران نمایش میل - سیاست مردم، یادآوری می‌کند که چیزی برای تماشاکردن نیست تا بدین‌ترتیب بر هول ناشی از تماشای تئاتری که مجوز ندارد غلبه کند ... .

کابوس حاکمان، اما به این سادگی‌ها درمان نمی‌شود. لابد این تئاتر متنی دارد، لابد این مردمی که در صحنه خیابان نقش بازی می‌کنند چیزی را «بیان» می‌کنند، لابد این متنی را که پشتوانه این تئاتر غریب است کسی یا کسانی نوشته‌اند، لابد این تئاتر کارگردانی دارد، هرچه باشد بازیگران نمایش می‌باید متنی را اجرا کنند، حاکمان چاره‌ای ندارند جز پیدا کردن متن، جز توقیف و حبس نویسندگان، جز تهدید کارگردان، جز نهیب زدن به تماشاگران، جز برچیدن بساط صحنه و برهم‌زدن اثاث صحنه، جز بیرون راندنِ بازیگران، ولی مادام که متنی در کار است، مادام که خواهشی برای به روی صحنه آمدن هست، مادام که میل به رهایی در خیابان‌ها موج می‌زند، مادام که سخن از رستگار کردن و «بازخریدن» صحنه هست، هر آن ممکن است بازیگران به صحنه بیایند، هر لحظه ممکن است مردم به خیابان بیایند و چون این تئاتر تماشاگرانی همچون نیروهای رده ‌پایین پلیس دارد که در آستانه مردم شدن و لاجرم حذف‌ شدن‌اند، به نظر می‌رسد فوری‌ و ‌فوتی‌ترین کار حاکمان و حافظان و ناطقان گفتار رسمی، هر آینه حذف متن باشد.

اما این برای حاکمان اصل کابوس است: مردمی که به خیابان می‌آیند متنی را اجرا می‌کنند که نوشته نشده است، درست‌تر بگوییم، مردمی که به خیابان می‌آیند متنی را که باید اجرا کنند با اجرایش می‌نویسند، جور دیگر بگوییم، مردمی که در خیابان‌ها گام برمی‌دارند به سمت بیان ساده و بی‌پیرایه و بی‌آرایه این حقیقت پیش می‌روند که «مردم فکر می‌کنند» و از آن‌جا که به تعبیر جادوانه سیمون وی «تلاش برای بیان نه فقط بر صورت (‌فرم) بلکه بر فکر و بر کل وجود باطنی اثر می‌گذارد» باید گفت تلاش مردم برای اجرا - ‌بیان نه فقط بر صورت بودن‌شان بلکه بر مضمون هستی‌شان اثر می‌گذارد، مردمی که به خیابان می‌آيند، خیابان را بدل می‌کنند به جسم آگاهی تاریخی‌شان و پس از آن که مردم به خیابان آمدند این جسم تا ابد چشم به راه جان خویش - آگاهی مردم - خواهد ماند و همین است که خیابان را به تعیّن از‌خود‌بیگانگی حاکمان بدل می‌کند.

مردمی که به خیابان می‌آيند، متنی نانوشته را اجرا می‌کنند و به‌همین‌سبب، هیچ توقیف و تهدید و تحدید و حبس و محاکمه و ارعاب و اخطاری خدشه‌ای به متن نمایش مردم وارد نمی‌کند، مردمی که به خیابان می‌آیند هر بار همان تئاتری را به روی صحنه می‌آورند که پنج ماه پیش «رخ داد»،‌ مردمی که به خیابان می‌آیند متن این تئاتر را می‌نویسند و بهتر بگوییم ترجمه می‌کنند،‌ ترجمه‌ای دقیق و وسواس‌گون، ترجمه‌ای گویا از زبانی بیگانه. می‌کوشند متنی را ترجمه کنند که به زبانی دیگر نوشته شده و مراقب‌اند هیچ بر آن نیفزایند، می‌کوشند آن را تکرار کنند و این به‌گفته سیمون وی راه درستِ نوشتن است: وقتی می‌کوشیم متنی را ترجمه کنیم که نوشته نشده است و با این همه این متن موجود است، اما از بد حادثه حاکمان نشانی‌اش را نمی‌دانند، این متن محفوظ است و عنوانش گویا «رهایی» است – در «حافظه خداوند» ...

صالح نجفی

» ادامه مطلب

همدستی محافظه ­کاران در جنگ علیه زنان

همدستی محافظه ­کاران در جنگ علیه زنان
آنان که پیام ۲۲ بهمن را نگرفتند چگونه می­توانند پیام ۲۲ خرداد را درک کنند؟


"این روزها توهین به شهروندان و ضرب­و­جرح و کشتن­شان گویی سکه­ی رایج شده است. نمونه­ای بارز را می توان در گفته­ های نگران­ کننده آقای احمدی مقدم رئیس پلیس سراغ گرفت که به جای پاسخگویی در مورد این سؤال که چرا زنان امنیت ندارند و در روز روشن مورد تجاوز قرار می­گیرند، پاسخ­شان دائر بر این بود که تقصیر خودشان است که لباس ناجور می­پوشند."

اگر حتی فرض را بر این بگیریم که چنین باشد، اما نقش نیروهای انتظامی در این­جا و ماجراهای مشابه هنوز هم در ابهام است و پرسش­های بسیاری را که در اذهان پدید آمده نمی­توان با فرافکنی مرتفع کرد. فرض را بر این می­گذاریم که فرمانده­ی پلیس دست­کم یک بار قانون اساسی را مطالعه کرده­ اند که با وجود همه­ء تلاش­هایی که این روزها از سوی برخی از محافل قدرت برای منسوخ کردنش صورت می­گیرد، هنوز هم یک میثاق ملی است.

در اصل دوم قانون اساسی چنین آمده است: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه­ی ایمان به... کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا». هم­چنین در اصل بیستم تأکید می­کند که: «همهء افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون ‌قرار دارند و از همه­ حقوق انسانی‌، سیاسی‌، اقتصادی‌، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»

گریز از تنگنای پرسش­های فوق همواره با فرافکنی نهادهای مسئول همراه بوده است که صدا و سیما در آن نقش عمده­ای ایفا می­کند. در اقدامی تازه که به دنبال طرح پرسش­های جدی در مورد نقش نیروهای نظامی در سلب امنیت از شهروندان بویژه زنان شکل گرفت، صدا و سیما برنامه ­ای را با عنوان «فمینیسم و جنگ علیه زنان» به تاریخ 27 و 28 و 29 آبان از شبکه­ دوم سیما به نمایش درآورد. از رهگذر بررسی این برنامه می­توان به تصوری کلی از دیدگاه غیراخلاقی حاکم بر اندیشه­ محافظه ­کاران در ایران در مورد همه­ شهروندان ایرانی و بویژه زنان پی برد و پرسش­هایی را مطرح کرد؛ بویژه در این ایام که مشروعیت این اندیشه و رویه با عملکرد آن در انتخابات ریاست ­جمهوری گذشته بیش از پیش خدشه­ دار شده است.

نخست، با این­که برنامه با این ادعا به «فمینیست»­ها حمله می­کند که از غرب دستور و پول می­گیرند و جامعه­ ایران را نمی­شناسند و جز این­ها، اما خود در ادامه به افرادی کاملاً غربی رجوع می­کند و حتی حاضر می­شود برای­شان اعتباری را بسازد که در خود آن جوامع فاقد آن هستند. یکی از این­ها شخصی است به نام ویلیام گِردنر[1] که مداقه در کارنامه ­اش جالب است، زیرا نه تنها با آرمان­های برابری­خواهانه در هر کسوتی مخالف است، بلکه از طرفداران پروپا­ قرص سیاست­های نومحافظه­ کاران به­ ویژه در به­ خاک­ سیاه­ نشاندن کشورهایی چون افغانستان و عراق است.

جدی­ گرفتن این شخص به عنوان کسی که برنامه از او به عنوان «جامعه­ شناس» یاد می­کند، هم مضحک است و هم نگران­ کننده. البته این نخستین باری نیست که مراجعه به آرای یک غربی برای توجیه یک اندیشه یا رویه به کار گرفته می­شود. از قضا کتاب او با عنوان فمینیسم: جنگ علیه زنان را نیز یکی از دستگاه­های دولتی در ایران در سالیان اخیر ترجمه کرده است. نخستین پرسشی که پدید می­آید این است که با ادعا­نامه ­ای که پس از انتخابات علیه جامعه­ شناسی و جامعه­ شناسان بزرگ مطرح شد، از چه رو صدا وسیما باز هم به «جامعه ­شناسان» اعتبار می­دهد. البته این اشتباه قابل بخشش است، چون ویلیام گردنر، برخلاف آن­چه برنامه معرفی­اش می­کند و از او به نقل قول می­پردازد، جامعه ­شناس نیست، بلکه یک استاد بازنشسته زبان انگلیسی و نویسنده ­ای محافظه ­کار و نژادپرست است که همواره به صراحت از سیاست­های جنگ­ طلبانه­ بوش و جمهوری­خواهان در قبال عراق و افغانستان و نیز اقتصاد بازار آزاد و سرمایه­ داری حمایت کرده است.

او در کتاب­های متعدد به اقلیت­هایی که در کانادا برای دستیابی به برابری تلاش می­کنند حمله کرده و زنان هوادار برابری را نیز متهم می­کند که می­خواهند بنیاد خانواده و اجتماع را به چالش بکشند؛ ادعایی که محافظه­ کاران همواره در برابر هر اندیشه ­ای که خواهان دستیابی به برابری است، مطرح می­کنند. اما سوای این­ها او دشمن مسلمانان هم هست و در مقالات متعدد به اسلام و مسلمانان حمله می­کند. حال این که چرا فردی با این سابقه باید به عنوان مرجعی برای حمله به آرمان برابری زنان در ایران مورد استفاده قرار گیرد سؤالی است که در این برنامه بی­ پاسخ می­ماند.

پرسش دوم اما اساسی ­تر از پرسش نخست است: برنامه در راستای سناریویی ازپیش­ اندیشیده­ شده درصدد القای این موضوع است که «فمینیست­ها» می­خواهند بنیاد خانواده را به چالش بکشند و در این مسیر از هیچ توهین و برچسبی از این قبیل که آن­ها «طرفدار روابط آزاد جنسی هستند»، خودداری نمی­کند. برعکس، به پخش فیلم­هایی مبادرت می­کند که افراد را در حریم خصوصی نشان می­دهد؛ کاری که از نظر قضایی قابل پیگیری است، البته چنان­چه دستگاه قضا اساساً بخواهد به قانون پای­بند باشد و آن را پیاده کند. از اینرو این پرسش کماکان باقی است که وقتی صدا و سیما چنین آشکارا دست به هتک حرمت افراد و بی­ قانونی می­زند و هیچ مرجعی هم اعتراضی نمی­کند، چگونه می­توان انتظار داشت جامعه احساس امنیت کند.

از سوی دیگر، در این باب که چه کسی عامل فروپاشی نهاد خانواده است، خوشبختانه سند و مدرک به اندازه­ کافی وجود دارد. از جمله ­ی این­ها کارنامه­ء دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم حول چند­ همسری و صیغه است که قصد داشتند با پوشاندن لباس تقدس بر آن­ها برای اذهان توجیه کنند؛ آن­هم زمانی که دیگر این رویه­ ها از سکه افتاده بودند. ازاین­رو باید پرسید نقش دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم در تضعیف نهاد خانواده در ایران و اشاعه­ء بی­ بند و باری جنسی چه بوده است.

اگر کارنامه اقتصادی دولت را در نظر بگیریم پاسخ روشن است: بسیاری از جوانان ایرانی در سال­های اخیر عمدتاً به دلیل معضلات اقتصادی از تشکیل خانواده ناتوان بوده ­اند. نرخ بالای تورم و بیکاری و مسکن و اقلام مصرفی چنان خانواده­ ها را فلج کرده است که می­توان گفت هیچ دولتی در ایران تا این حد تشکیل و حفظ خانواده را برای جوانان مشکل نکرده است. شعارهایی که در راستای حل مشکلات اقتصادی داده می­شود و در آن­ها همواره دیگرانی مقصر دانسته می­شوند که چوب لای چرخ دولت می­گذارند، در این راستا به کمک دولت و حل معضلات اقتصادی نیامده است.

از سوی دیگر، دولت لایحه­ قانون خانواده را به مجلس ارائه داد که در آن چندهمسری و صیغه برای مردان به رسمیت شناخته شد. مجالس محافظه ­کار هفتم و هشتم نیز در این میان برای تضعیف نهاد خانواده کم نگذاشتند. از تلاش برای طرح لایحه­ قانون خانواده در مجالس هفتم و هشتم چنین پیدا بود که دولتْ بنیاد لرزان خانواده را نشانه گرفته است. در چند سال اخیر و به­ ویژه در ماه­های اخیر نهاد خانواده به یمن توجهات دولت می­رود تا نه تنها بار مسائل اقتصادی بلکه بار مسائل عاطفی و روانی ناشی از ناامنی هرروزه در خیابان و کوچه و پس­ کوچه را نیز یدک بکشد. واقعیت آن است که در چند سال اخیر دولت و مجلس بزرگ­ترین دشمنان نهاد خانواده بوده­ اند و هر روز بار بیش­تری را بر شانه ­های لرزان خانواده­ های ایرانی تحمیل کرده­اند. چه خوب است که صدا و سیما در این مورد نیز برنامه بسازد!

به نظر می­رسد برنامه هدفی چندجانبه را دنبال می­کند: نخست، منحرف­ کردن اذهان از طرح بحث جدی در مورد انتخابات و حوادث پس از آن ب­ویژه نقش نهادهای نظامی و انتظامی در وقایعی که برای برخی شهروندان ایرانی و خصوصاً جوانان به وقوع پیوسته است؛ دوم، ایجاد شکاف در میان فعالان مدنی و سیاسی؛ و سوم، دست­ و پا کردن هوادارانی برای خود با طرح این مسأله که کسانی که دم از حقوق زنان و برابری می­زنند، هدفی جز نابودی نهاد خانواده ندارند. ایجاد انسجام و هماهنگی در میان «خودی­ ها» و برطرف­ کردن زنگارهای کدورت و شک در میان مریدان از اهداف مهم این سناریوهاست.

برای رسیدن به این هدف چه سلاحی بُرنده­تر از تیزکردن «غیرت» مردان از رهگذر ساخته و پرداخته کردن این عقیده که فعالیت­هایی که گروه­های مختلف زنان در ایران اعم از اصلاح­ طلب و غیره انجام می­دهند، در راستای «انقلاب مخملی» یا بالاتر از آن براندازی بنیاد خانواده است! درواقع به نظر می­رسد برنامه با توهین به همه­ زنان (و مردان ) ایرانی و پرده ­برداشتن از نیات حاملان اندیشه­ ای خاص قصد دارد برای این رویه مشتری جمع کند.

برنامه ­ای که از تلویزیون سراسری پخش شد، به قیاس همه­ برنامه­ های دیگر و نیز انبوه کتاب­هایی که با بودجه­ بیت­ المال تولید می­شوند، تکرار کلیشه ­هایی بود که سالیان سال گوش ما به آن­ها عادت کرده است. اما حقیقت آن است که هر بار که سناریوی جدیدی طراحی می­شود، از نظر تکنیکی ضعیف­تر می شود؛ بی­ آن­که از نظر محتوایی نکته­ جدیدی در بر داشته باشد. وقایع پیش و پس از انتخابات بار دیگر تأکیدی بر این بود که زنان ایرانی در صف اول مبارزه با استبداد و دروغ و تبعیض و خشونت بوده­ اند و با مشارکت همه­ جانبه­ خود همه­ جهان را به حیرت افکنده ­اند.

تصویر زنان ایرانی اعم از مذهبی و غیرمذهبی و چادری و غیرچادری­ ای که با وجود همه­ نابرابری­ ها و تبعیض­ ها در صف مقدم ایستاده ­اند و مبارزه­ ای غیرخشونت ­آمیز با استبداد و دروغ و خشونت را پیش می­برند، نه تنها در خاطره­ ملت ایران باقی خواهد ماند، بلکه برای دیگر ملت­های جهان و بویژه مسلمانان در خاورمیانه نیز آموزنده است. نمی توان با توهین، تحقیر، هتک حرمت، و انگ­ زدن و برچسب­ زدن آن­ها را از ادامه­ مبارزه­ حق­ طلبانه­ بازداشت.

کثیری از زنان ایرانی از جمله فعالان مدنی و سیاسی، روزنامه­ نگاران، و بسیاری از زنان عادی در زندان به سر می­برند. نقش پررنگ زنان در پیش و پس از انتخابات و در جنبش سبز یادآور حضور آن­ها در انقلاب ایران و تداوم مبارزه برای نابودی دیکتاتوری پهلوی برای دست­ یافتن به جامعه ­ای آزاد و برابر است. این حضور آن­چنان بود که رهبر انقلاب پیروزی انقلاب را بدون حضور زنان ناممکن دانست. برخی از فقها، روحانیت و بازاریان متحجری که آن روزها با حضور زنان مخالف بودند و تمام تلاش خود را نیز انجام دادند که زنان در جمهوری اسلامی صاحب حق رأی نشوند، این روزها بر اریکه­ قدرت تکیه زده ­اند و در تلاش برای حفظ آن همه چیز را بر خود مباح می­دانند.

این رویه همّ خود را مصروف آن کرده که نه تنها زنان بلکه عموم شهروندان را به پستو براند و از مداخله در سرنوشت خود بازشان دارد. همدستی این تفکر با اندیشه­ هایی که از جنگ علیه ملت­های ضعیف حمایت می­کنند و علیه جنبش­ های آزادی­خواه و برابری­ طلب می­ستیزند، بر این پرسش و نگرانی دامن می­زند که این رویه بنا دارد ما را به کدام ویرانه سوق دهد. آنان که پیام ۲۲ بهمن را نگرفتند چگونه می­توانند پیام ۲۲ خرداد را درک کنند؟


پانوشتها:

[1] فمینیسم، نومحافظه کاری William Gairdner

» ادامه مطلب

انتخابات ایران ، بزرگترین رویداد اینترنتی ۲۰۰۹

انتخابات ایران یکی از ۱۰ رخداد اینترنتی قرن شناخته شد


ادامه راه سبز«ارس»: انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران و وقایع و اعتراضات خیابانی پس از آن ، به عنوان یکی از ۱۰ رخداد اینترنتی قرن جدید شناخته شد .

آکادمی بین‌المللی هنرهای دیجیتالی با ارایه فهرستی از ۱۰ رخداد اینترنتی قرن ۲۱، انتخابات ریاست جمهوری در ایران را به‌عنوان بزرگترین رویداد اینترنتی سال ۲۰۰۹ معرفی کرده است.

در این فهرست نام ۹ رویداد اینترنتی دیگر قرن که از آنها با عنوان تاثیر اینترنت بر زندگی مردم و رویدادهای جاری نام برده شده، برشمرده شده است که عبارتند از:

1- وب سایت Craigslist در سال 2000، به دلیل ضریب نفوذ بالا و گسترش سریع آن از سال 1995 تا 2000 در سراسر ایالات متحده .

این سایت یک سایت ارتباطی گسترده است که در آن از آگهی فروش تا کاریابی تا «فروم» های چت و ارتباط آنلاین وجود دارد .

2- Google Adword در سال 2001، که امکان تبلیغات کالا یا خدمات را برای کاربران فراهم می کند.

3- دانشنامه اینترنتی Wikipedia در سال 2001، که با فراهم آوردن امکان دسترسی به 14 میلیون مقاله در 271 زبان مختلف دنیا تبدیل به دانشنامه‌ای بزرگ شده است.

4- سایت Napster در سال 2001.

5- سرویس Google Ipo در سال 2004. این سرویس توانست انقلابی در موتور جستجوی گوگل به وجود بیاورد و بعدها سایت هایی چون جی میل ، یوتیوب ، گوگل ارث ، گوگل مپ و… توانستند از این امکان موتور جستجوی گوگل استفاده کنند .

6- انقلاب ویدئویی آنلاین شبکه Youtube در سال 2006 که این امکان را به کاربران اینترنت در سراسر جهان داد که فایل های تصویری و یدئوهای خود را روی شبکه یوتیوب قرار دهند .

7- انقلاب بزرگ در شبکه ارتباطات اجتماعی با شبکه Facebook به همراه Twitter در سال 2006. این شبکه ارتباط اینترنتی امروزه بیش از صدها میلیون عضو در سرتاسر جهان دارد .

8- عرضه گوشی‌های تلفن همراه I Phone در سال2007.

9- انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 که کمپین پرزیدنت اوباما با به‌کارگیری اینترنت توانست شیوه‌ای جدید از تبلیغات و جمع آوری اعانه‌های اینترنتی از هواداران و به نمایش گذاردن ویدئوهای آنلاین و… ضریب نفوذ و ارتباط با هواداران را گسترش دهد .

10- اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 2009 که در آن معترضان به نتایج انتخابات توانستند با توجه به عدم بهره مندی از رسانه، با ارتباطات اینترنتی و استفاده از شبکه‌های ارتباط اینترنتی همچون فیس بوک و توییتر، برای تظاهرات اعتراضی خود هماهنگی کرده و اخبار و اطلاعات خود را مبادله کنند .

گفتنی است هم اکنون بسیاری از وب سایتهای اشتراکی همچون فیس بوک ، تیوتر و.. در ایران فیلتر هستند و اخیرا نیز نیروی انتظامی از راه اندازی پلیس ویژه اینترنت خبر داده است.

» ادامه مطلب

گزارش ویدئویی از ادامه بازداشت فعالان دانشجویی در آستانه ۱۶ آذر

گزارش ویدئویی از موج جدید بازداشت فعالان دانشجویی در آستانه ۱۶ آذر

هر روز اخبار جدید از بازداشت و زندانی نمودن دانشجویان دانشگاه های مختلف سراسر کشور به گوش می رسد. در همین حال همچنان حضور حامیان دولت احمدی نژاد در دانشگاه ها با واکنش تند دانشجویان روبرو می گردد. اعتراضات از چند دانشگاه مرجع به سراسر کشور کشیده شده و حتی دانشگاه های آزاد که از داشتن تشکلهای دانشجویی مستقل محروم هستند را در بر گرفته است.



برای دانود روی عکس کلیک کنید
» ادامه مطلب

سازمان ملل نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد

سازمان ملل نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد


ادامه راه سبز«ارس»: کمیته حقوق بشر مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز جمعه برخورد خشونت آمیز حکومت ایران با تظاهر کنندگان را در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد محکوم کرد. به گزارش بی بی سی فارسی کمیته یاد شده با صدور قطعنامه ای تاکید کرده نقض حقوق بشر در ایران همچنان ادامه دارد و افزایش نیز یافته است.


مجمع عمومی سازمان ملل متحد نسبت به نقض "جدی" حقوق بشر در ایران "عمیقا ابراز نگرانی" کرده است. این قعطنامه که التزام قانونی ندارد با ۷۴ رای مثبت، ۴۸ رای منفی و ۵۹ رای ممتنع به تصویب رسیده است. سال گذشته نیز قطعنامه مشابهی علیه ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید که از حمایت کمتری برخوردار بود. اما در سال جاری برخی کشورها نظیر عربستان سعودی به صف طرفداران پیوستند.

به گفته برخی تحلیلگران تغییر موضع عربستان سعودی متاثر از حمایت های ایران از گروه های شیعه در یمن است. در قطعنامه یاد شده آمده است حکومت ایران با شیوه هایی نظیر "دستگیری های خودسرانه، حبس و ناپدید کردن،" افراد دگراندیش، فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران را مورد "آزار و اذیت و ارعاب" قرار می دهد.

محمد خزاعی نماینده دایم ایران در سازمان ملل متحد به این قطعنامه که توسط کانادا تنظیم شده اعتراض کرده است. وی اتاوا را متهم به داشتن "مقاصد پلید" و اهداف سیاسی کوته بینانه کرده است. بدنبال حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیرا ایران صدها فعال سیاسی و روزنامه نگار سرشناس دستگیر و متهم به تلاش برای براندازی "نرم" شدند. بسیاری از آنها همچنان در زندان هستند.

گروه های طرفدار حقوق بشر حکومت را متهم به شکنجه و تجاوز جنسی به زندانیان کرده اند.

» ادامه مطلب

تکثیر تاسف‌برانگیز «سعید امامی» پس از یازده سال

سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای و تداوم جریان خشونت‌طلبی‌ بعد از ۱۱ سال:
تکثیر تاسف‌برانگیز «سعید امامی» پس از یازده سال



یکشنبه یکم آذر ماه سال ۱۳۷۷، ساعت پنج بعدازظهر سومین پرده* از پروژه‌ای مخوف به نام قتل‌های زنجیره‌ای با قتل وحشیانه یک زوج آغاز شد. داریوش فروهر، چهره نامدار مبارزات سیاسی در پنجاه سال اخیر و رهبر حزب ملت ایران و یکی از چهره های برجسته ملی و منتقد نظام به همراه همسرش، پروانه اسکندری در منزل شخصی‌شان واقع در محله فخرآباد تهران با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدند. خبر به قدری تلخ و تکان‌دهنده بود که واکنش شدیداللحن رئیس‌جمهور وقت، سیدمحمد خاتمی را برانگیخت. او قتل وحشیانه این زوج سیاسی را یک «جنایت نفرت‌انگیز» توصیف کرد. داریوش و پروانه فروهر جزو اولین قربانیان این پرده از قتل‌های از پیش برنامه‌ریزی شده بودند. در روزهای دوازدهم و هجدهم همان ماه جسد دو تن از اعضای کانون نویسندگان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نیز بعد از چند روز بی‌خبری مطلق از آنان در جاده‌های اطراف شهر کشف شد. معصومه مصدق، نوه دکتر مصدق نیز که به تازگی به ایران باز گشته بود قربانی بعدی این پروژه منحوس بود. هر سه نفر بر اثر خفگی و به یک شیوه به قتل رسیده بودند.

قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای چه کسانی بودند؟

روزنامه صبح امروز در سال ۷۸ در یادداشتی به قلم اکبر گنجی نوشت: یکم آذرماه ۷۷ داريوش فروهر، دبيركل حزب ملت ايران و وزير كار دولت موقت در كنار همسرش پروانه، در منزل شخصي واقع در خيابان هدايت، با ۲۵ ضربه كارد كشته شدند. دوازدهم آذر ۱۳۷۷ جسد محمد مختاری، نويسنده و عضو شوراي مركزي كانون نويسندگان ايران، پس از آنكه يك هفته از ناپديدشدن وي مي گذشت و در حالی که آثار خفگي در گردن او مشهود بود، سر از پزشکی قانونی درآورد. هجدهم آذر ۱۳۷۷ نامه همسر محمدجعفر پوينده نويسنده ومترجم و عضو شوراي مركزي كانون نويسندگان ايران منتشر شد كه خبر از ناپديدشدن وي مي داد. چهار روز بعد پيكر بي جان وی نیز درحالي كه علايم خفگي به دور گردنش ديده مي‌شد در اطراف شهريار پيدا شد.

افزون بر اين چهار نفر كه بعدها در در پرونده مربوط به قتل‌هاي زنجيره اي مورد بررسي قرارگرفتند، دو تن ديگر نيز در همان ايام مفقود شدند كه تنها يكي از آن‌ها پيدا شد، ليكن مراجع رسمي هرگز حاضر نشدند كه اين دو تن را نيز در پرونده مزبور بگنجانند. مجيد شريف، نويسنده ومترجم و از اعضاي دفتر تدوين مجموعه آثار دكتر شريعتي، نهم آذر ۷۷ ناپديد شد و يك هفته بعد در تاريخ ۱۶ آذر ماه، پيكر بي جان وي در پزشکی قانونی پیدا شد و گفته شد كه مرگ وي در اثر حمله قلبي بوده است. قبل از آن نيز پيروز دواني در سوم شهريور ۱۳۷۷ ناپديد شده بود و پس از آن هرگز پيدا نشد. مراكز رسمي درباره سرنوشت وي هيچگونه اظهارنظري نكردند، ليكن گفته مي‌شود كه وي اواخر شهريور همان سال به قتل رسيد. اين افراد، جملگي از منتقدان جمهوري اسلامي ایران و وابسته به جريان‌هاي اپوزيسيون داخل كشور بودند.

به این یادداشت اکبر گنجی و در زمره قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای باید ‌اسامی افرادی چون احمد امیرعلایی، نویسنده و مترجم؛ غفار حسینی، مترجم؛ حسین برازنده، ابراهیم زال‌زاده، ناشر؛ پیروز دوانی، نویسنده؛ احمد تفضلی و منوچهر صانعی و همسرش که در ۲۸ بهمن همان سال به شیوه فروهرها کشته شدند را افزود. قربانیان دیگری چون سعیدی سیرجانی و دکتر مظفر بقایی هم بودند که هر دو در زندان درگذشتند و مرگ آن‌ها در اثر بیمای و یا سکته عنوان شد. از شواهد موجود چنین بر می‌آید که پروژه قتل‌های زنجیره‌ای قربانیان دیگری‌ هم داشت به طوری که نام‌های بسیاری در سال‌های بعد از پاییز ۷۷ به عنوان قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای مطرح شد.

تشکیل کمیته ویژه برای شناسایی عوامل قتل‌ها :

آذرماه ۷۷ و همزمان با قتل فجیع فروهرها تنها یک سال از روی کار آمدن دولت اصلاحات به رهبری سیدمحمد خاتمی می‌گذشت. دولتی که بعدها به دولت «هر نه روز یک بحران» معروف شد. شاید بتوان گفت ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای از بزرگ‌ترین بحران‌هایی بود که توسط برخی پرسنل خودسر(!) وزارت اطلاعات، از جمله سعید امامی و با فتوای برخی روحانیون نزدیک به جریان اقتدارگرای وابسته به بیت رهبری به عنوان سدی بزرگ در مقابل دولت نوپای اصلاحات قد علم کرد. به قول مسعود بهنود، پروژه قتل‌های زنجیره‌ای ميدانی بود که محافظه‌کاران يافتند تا جنبش اصلاحات را از حرکت بازدارند و به بن بست بکشانند.

وزیر اطلاعات وقت، دری نجف‌آبادی در بيستم بهمن ماه ۱۳۷۷ پس از فشار شديد افكار عمومي، مطبوعات و توصیه سیدمحمد خاتمی استعفا كرد. او خود تأييد كرده بود كه استعفايش به علت فشارهاي داخلي و خارجي صورت گرفته است و در متن استعفاي خود آورده بود كه استعفايش «براي ايجاد فضاي مناسب و شرايط لازم درجهت انجام وظيفه قدرتمند وزارتخانه مهم و حساس اطلاعات بوده است». خاتمي بلافاصله استعفاي او را پذيرفت و علی یونسی جایگزین وی شد. سیدمحمد خاتمی همچنین دستور تشکیل تیم تحقیقاتی ویژه‌ای مرکب از علی یونسی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح؛ سرمدی، معاون وزیر اطلاعات و علی ربیعی، مسؤول اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را برای پیگیری و شناسایی عوامل قتل‌های زنجیره‌ای صادر کرد.

علی ربیعی یکی از اعضای کمیته تحقیق خاتمی پیرامون چگونگی شناسایی و دستگیری متهمین می‌گوید: «ما به افراد عمده این گروه یعنی عالی‌خانی و سعید امامی(اسلامی)، بدون تردید شک داشتیم و حدس قوی می‌زدیم که قتل‌ها کار آن‌هاست. بنابراین برنامه‌ای در یک جلسه ریخته شد که من یقین داشتم به گوش سعید امامی اسلامی می‌رسد. در آن جلسه گفتیم که قرار است در چند روز آینده این افراد دستگیر شوند و اتفاقاً با آقای یونسی نیز هم‌نظر بودیم. بحث بازداشت به ضعیف‌ترین حلقه فشار وارد کرد و به نظر من موسوی حلقه ضعیف آن‌ها بود. این‌ها می‌خواستند مسأله را سریع‌تر بگویند، که بله این کار را که کردیم تشکیلاتی بود و این(موضوع)، آن‌ها را شکست. ساعت حدود ۱۲ شب بود که بنده در منزل بودم و کسی زنگ زد و گفتند با شما کار دارند. رفتم دم در و دیدم که یکی از همین متهمان به در منزل آمده‌است. با وی قرار گذاشتم که فردا به اداره بیاید و بعد با هم صحبت کنیم. او صبح به اداره آمد و ماجرای قتل‌ها را به من گفت. حدود سه ساعت از ۹ صبح تا یک بعد از ظهر بخشی از این مسائل را این فرد گفت. من همان جا به آقای خاتمی تلفن زدم که به نظر من قصه روشن و باز شده‌است. حداقل این است که بخش‌های عمده‌ای از حدسیات ما درست بوده و می‌توان آن را پیگیری قضایی کرد».

انحراف پرونده قتل‌های زنجیره‌ای از مسیر اصلی و به فراموشی سپرده شدن آن:

اما نهاد اطلاعات موازی در این بین ظاهرا ماموریت دیگری داشت و آن انحراف پرونده قتل‌های زنجیره‌ای از جریان اصلی خود بود. علي يونسي، وزير اطلاعات، طي گفت‌وگويي با ایسنا ۵ سال بعد از گذشت آن حادثه شوم تأكيد كرد: «در رسيدگي به پرونده [قتل‌ها] به طور كامل وزارت اطلاعات را كنارگذاشتند. اگر وزارت اطلاعات در روند اين پرونده دخالت مي‌داشت، اين پرونده به انحراف كشيده نمي‌شد. سه چهار نفر از پرسنل وزارت اطلاعات كه مورد قبول وزارت اطلاعات نبودند بر اين پرونده مسلط شدند و با طي كردن يك فرايند غلط، پرونده را ازمسير خود منحرف كردند». یونسی تقصیر این انحراف را به گردن قوه قضاییه انداخت و گفت: «پرونده نه در دست وزارت اطلاعات بود، نه دست دولت، در دست دستگاه قضايي بود».

روز بعد سازمان قضايي نيروهاي مسلح درباره اظهارات وزير اطلاعات، اطلاعيه‌اي صادر كرد كه در آن ضمن پافشاري بر اين مسأله كه دولت و نمايندگان رئيس جمهور در پيگيري پرونده دخالت داشته‌اند، در بخشي ديگر از بيانيه، مي‌پرسيد: «بهتر است آقاي يونسي توضيح دهند كه از ابتدا چه كسي و يا كساني به دنبال انحراف بوده‌اند؟»


دفاعیات شجاعانه عبدالله نوری در دادگاه و روشن شدن ابعاد گسترده قتل‌های زنجیره‌ای:

در همین حال، عوامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای در تلاش بودند تا این جنایت را به هواداران رئیس جمهور وقت نسبت دهند. اما روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی‌ این طراحی پشت پرده را بر ملاساختند. عبدالله نوری در جلسه دفاعیات خود در دادگاه مرتبط با روزنامه خرداد و در حضور دادستان گفت: «‌آنچه روزنامه خرداد در خصوص پرونده قتل‌ها مطرح کرده پاسخگویی وزیر اطلاعات وقت است که هم قدرت داشته و هم ظاهرا فتوا صادر کرده، از نظر ما وزیر اطلاعات وقت ( دری نجف‌آبادی) باید به خاطر قتل‌ها پاسخگو باشد چون امنیت ملی را به خطر انداخته است...». نوری همچنین در مورد افشاگری روزنامه خرداد در مورد قتل‌ها گفت:‌ «در همین مورد آیا تلاش نشد که مساله پرونده قتل‌ها در حد چند پرسنل عادی باقی بماند؟ آیا طرح اولیه این نبود که نقش عاملان بر ملا نشود؟ آیا تمام کوشش‌های فعلی صرف این نمی‌شود که مساله از سعید امامی فراتر نرود و مساله قتل‌ها در محدود همان چهار قتل محدود بماند؟».

نوری در آن دفاع و افشاگری شجاعانه پرده از ابعاد گسترده قتل‌های مشکوک و وحشیانه دیگری هم برداشت و گفت: «‌وقتی حسینیان مدعی است سعید امامی از نیروهای متدین و مذهبی و آگاه بوده و وقتی حسینیان حکم ناصبی و مرتد بودن صادر می‌کند، وقتی در طول سالیان گذشته بسیاری قتل‌های مشکوک با سکوت مواجه شد...، وقتی بانویی سال‌خورده را با ۲۵ ضربه کارد سلاخی کردند، وقتی قرار بود اتوبوس نویسندگان به اعمال دره پرتاب شود، وقتی برخی دانشمندان شیعه و سنی به دلایل نامعلوم از بین رفتند، و وقتی حاکمیت مسوول تامین امنیت شهرواندان است، چطور در برابر همه این فجایع کسی اعتراض و پیگیری نکرد؟ چطور کسی در مقابل مرگ حسین برازنده، احمد تفضلی، و احمد میرعلایی خود را پاسخگو ندانست؟ چطور وقتی برخی کشیش‌های مسیحی به قتل رسیدند و پس از تکه‌تکه‌شدن، بدنشان در فریزر جاسازی شد، قاتلان به مردم معرفی نشدند؟ اما حال که مطبوعات کوس رسوایی محفل‌نشینان را به صدا در آورده‌اند برخی در صدد پاک‌کردن صورت مساله هستند؟»‌

سرنوشت عوامل اصلی قتل‌های زنجیره ای:

درآخرين روزهاي خرداد سال ۱۳۷۸ خبري ديگر منتشر شد كه شگفتي افكارعمومي را برانگيخت. سازمان قضايي نيروهاي مسلح طي اطلاعيه‌اي ضمن معرفي سعيد امامي (اسلامي ) به عنوان متهم رديف اول پرونده قتل‌ها خبر داد كه وي با خوردن داروي نظافت درحمام خودكشي كرده است . نيازي، طي گفت‌وگويي با روزنامه کیهان یکم تیرماه ۷۸ اظهار داشت: «براساس شواهد و قراين، سعيد امامي‌، هنگامي كه موضوع هدايت ودخالت بيگانگان درقتل‌هاي مشكوك تهران مشخص شد و معلوم شد وي يكي از عوامل اصلي اين دسيسه بزرگ بوده است، اقدام به خودكشي كرد… با خودكشي يكي از عوامل قتل‌هاي مشكوك تهران، هيچگاه پرونده اين جنايت بسته نشده است‌»

پس از مرگ سعید امامی، ماجرای روزنامه سلام و انتشار یادداشت سعید امامی در آن و اعتراضات دانشجویی رخ داد که منجر به فاجعه هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ شد که بسیاری از دانشجویان در کوی دانشگاه و در محل سکونت خود به خاک و خون کشیده شدند. سیدمحمد خاتمی بعدها در واکنش به حادثه کوی گفت این هزینه‌ای بود که باید برای کشف و بر ملاسازی قتل‌های زنجیره‌ای پرداخته می‌شد. او در سخنرانی پنجم مرداد ماه خود در میان مردم همدان گفت: «آن كشف آنقدر بزرگ بود كه به دادن اين تاوان‌ها مي ارزيد».

تداوم جریان فکری خشونت‌طلب پس از ۱۲ سال:

پس از گذشت ۱۱ سال از حادثه تلخ قتل وحشیانه داریوش و پروانه فروهر و سایر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در آستانه سالگرد این عزیزان قرار گرفته‌ایم. کسانی که قربانی تفکر خشونت‌طلب و جزم‌اندیشی شدند که تاب و تحمل سخن «دیگری» را ندارد. این جریان فکری در کودتای ۲۲ خرداد یک بار دیگر اثبات کرد که در تمام طول این سال‌ها تداوم داشته است و حاضر به حک و اصلاح رویه خود نیست. همان کسانی که عوامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای بودند به همراه عناصر متبوع خود طرح کودتای ۲۲ خرداد و تجاوز به عرض و آبرو و جان و رای مردم را پیاده کردند. اگر ۱۱ سال پیش در خانه‌های شخصی و با سرنگون‌کردن اتوبوس نویسندگان در دره قربانی می‌گرفتند، اکنون در بازداشتگاه کهریزک و میدان آزادی و مقابل مسجد لولاگر قربانی می‌گیرند.

هنوز بعد از ۱۱ سال هیچ یک از متهمان اصلی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای معرفی و محاکمه نشده‌اند. شباهت عجیبی است بین این سیاست‌ها و سرپوش گذاشتن بر مرگ پرابهام پزشک‌وظیفه کهریزک و شهادت قربانیان کهریزک از جمله محسن روح‌الامینی. این جریان فکری خطرناک بعد از گذشت ۱۱ سال همچنان با تایید برخی چهره‌های متنفذ نظام جان انسان‌ها را می‌گیرد و از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به مقاصد خود روی گردان نیست. حال این سوال بعد از ۱۱ سال همچنان تکرار می‌شود که عوامل اصلی این قتل‌ها با کدام مجوز جان انسان‌ها را گرفتند و چرا هنوز هیچ کس جلودار چنین رفتارهایی نیست؟ چرا حاشیه این افراد در طول این سال‌ها چنان امن شده است که دیگر نیازی به توجیه و پرده‌پوشی ندارند و در روز روشن به وسوی مردم شلیک می‌کنند؟

سوالات بی‌جواب از این دست بسیار است و به نظر می‌رسد که اکنون این انحرافات به حدی شدت یافته است که تنها باید مقامات ارشد کشور پاسخ‌گوی این ابهامات باشند.

پانوشتها:

*اولین پرده از قتل‌های زنجیره‌ای با ترور مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور آغاز شد. شاپور بختیار مطرح‌ترین چهره‌ای است که سال ۱۳۷۰ در فرانسه به قتل رسید. فریدون فرخزاد ، خواننده و بازیگر ایرانی نیز در سال ۱۳۷۱ با ضربات متعدد چاقو در منزل خویش در شهر بن در آلمان به قتل رسید. پرده دوم قتل های زنجیره ای با قتل مخالفان داخلی و برخی فعالین اقلیت های مذهبی و قومی همراه بود. قتل کشیش‌های مسیحی مهدی دیباج و هایک هوسپیان مهر در سال ۱۳۷۳ توسط وزرات اطلاعات ایران از آن جمله است. همچنین می توان به قتل دکتر سامی ۱۳۶۷ نیز اشاره نمود.
» ادامه مطلب

نامه ای به میرحسین: و من آن روز را انتظار می‌کشم، حتی اگر نباشم!

نامه یک شهروند ایرانی به میرحسین موسوی:
من آن روز را انتظار می‌کشم، حتی اگر نباشم!


سلام میرحسین عزیز:

بار ایمان و وظیفه شانه می‌شکند مردانه باش!

و انصافا هم که مردانه ایستاده‌ای تا حالا اما از فردا میترسم.و مگر شما رییس جمهور واقعی و منتخب اکثریت نیستید و مگر جز این است که حق ما سخن گفتن بی پرده با رییس جمهورمان است پس اندکی بشنوید و تامل کنید: برای فردای پیروزی بشنوید.

مطمئن نیستم این نامه به شما برسد یا بتوانید ان را بخوانید اما من مینوسیم چرا که این را حق خودم میدانم تا حالااندیشیده اید چه کسانی در سخت ترین لحظات پشت شما و اندیشه ازادی خواهتان ایستاده اند؟قطعا در بینشان کم نیستند افراد معتقد به اصول مذهبی(آن هم از جنس محکمش)و قطعا هستند کسانی که در شما قاطعیت و اندیشه امام راحلشان را میبینند و جای خالیش را در پیرو راستین و نخست وزیر محبوبش جستجو میکنند و نه در سلاطین ستمگر.

اما در بین کسانی که شما را انتخاب کردند،در غم حقی که از شما و مردم خورده شد گریستند،به غیرتشان برخورد و از قفس تن گذشتند وجسمشان را فدای شکنجه و باتوم و توهین و گاز اشک آور و..کردند کسان دیگری هم هستند که تعدادشان اصلا هم کم نیست.

جوانان و دختران وپسران و خانواده هایی که تا پیش از این مرفهین بی درد و ضد انقلاب و سوسول و تن پرورده و بی دین خوانده میشدند از قضا در این بین بسیارند.

کسانی که تا دیروز انواع لوازم تکنولوژی و پیشرفت های بشری را برای تکرار لحظاتی بهتر به کار میبردند به ناگاه و در پاسخ به توهینی که به شعورشان شده بود قلم از نیام برکشیدند،دوربین موبایلشان را از برابر مناظر به سمت باتوم ها بردند و چنان مردانی و زنانی شدند که کودتا چیان و دشمنان اندیشه به{ تنگ امده شیوه دگر کردند}:انچنان که تا همین امروز و تا همان فردا سر در گریبان چه کنم کرده اند و مثل کسی که در گل مانده. دختران و پسران و مردان و زنانی که تا دیروزوحتی در سالهای نخست وزیری خود شما،آری-به جرم بدحجابی از عاملین همین رژیم کتک ها خوردند،تحقیر ها شدند،محرومیت ها کشیدند،مجبور به مهاجرت شدند،عزیزانشان را از دست دادند و هزار جور دیگر به این شعر پناه آوردند که آه!این وطن هرگز برای من وطن نبود.همین کسان به حمایت از شما و اندیشه شما ایستادند، هزینه ها دادند که همه میدانیم و همه به آنها میبالیم.

جناب آقای مهندس میر حسین موسوی! ریاست جمهور محترم محبوب و منتخب مردم تغییر خواه ایران:

بارها و پس از گرایش شعارها به چارچوب شکنی شدید در غالب شعار های تند ،رهبران جنبش و روشنفکران و کسانی که تجربه بیشتری دارند به این صرافت افتادند که تذکر دهند و مبادا بگویند و به حرکت در چارچوبهای موجود توصیه کنند.این توصیه ها و نا دیده گرفتن این سلیقه ها و این خواسته ها به همان حد نگران کننده است که همان تند روی ها:که مبادا میر حسین عزیز،کروبی شجاع و خاتمی پاکدل فردا به همان خانه مصلحت بروند و نمک بر زخم دل جوانانی بپاشند که دیروز زخم باتوم و فحش و تحقیرخورده اند.
مبادا فردای مصلحت و خدای ناکرده صلح با کودتا گران، جوانان به سوسول و روشنفکر-مذهبی و بی دین- خودی و غیر خودی -مرفه و زاغه نشین و شمالی و جنوبی تقسیم شوند.

اما نه،من خوب می‌دانم کسی که آنقدر پاک زنده گی کرده که پس از هشت سال نخست وزیر کشور ثروتمندی همچون ایران بودن،مخالفانش برای زیر سوال بردن او دست به دامن تهمت زدن به دیگران شوند و برای دیگران پرونده سازی کنند،وقتی خودش مثل طلاست که پاک است-نه،او هرگز چنین نخواهد بود.

» ادامه مطلب

تحکیم وحدت: دروغگویان و ظالمان حتی از این هم رسواتر می شوند

سازمان ادوار تحکیم وحدت در اعتراض به حوادث اخیر، بازداشت‌ها و احکام صادره:
دروغگویان و ظالمان حتی از این هم رسواتر می شوند

مردم شریف ایران
وجدان‌های بیدار
فعالین و سازمان‌های حقوق بشر

بیش از پنج ماه از شعبده بازی بزرگ و کودتای حکومتی 22 خرداد می گذرد، 22 خرداد 1388 که شاید به شرط تمکین حاکمیت به رای و خواست مردم می توانست آغاز گر فصلی نو در تاریخ جمهوری اسلامی باشد، یکی از غم انگیزترین برگهای تاریخ آن را رقم زد. با این حال و به رغم تلخی ایام ، فصلی نو فرا رسیده و دفتری جدید گشوده شده ، دفتری که پر است از نامهای مردان و زنانی که شجاعانه در برابر " کودتا علیه ملت " ایستاده اند و تسلیم نشده اند و تسلیم هم نمی شوند، این دفتر گشوده اکنون دست به دست می چرخد و شهر به شهر می گردد، امروز سکوت و فریاد مردم به یک اندازه رویاهای طراحان " تقلب بزرگ " را به کابوس بدل می کند.

مردم اینک برای بازپس گیری حقوق و آزادیهای مشروع و قانونی خویش به پاخاسته اند، امروز صفها مشخص است: یک سو کودتاچیان غاصبی که دست شان به قتل و تجاوز و شکنجه و فساد آلوده است و یک سو مردمی که ایستاده اند تا پرچم آزادی و حقوق بشر را بر فراز بام ایران زمین برافرازند. سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم وحدت) به خود می بالد که به دستیاری دیگر گروه‌ها و سازمان‌های اصلاح‌طلب و تحول‌خواه در کنار این مردم ایستاده است و البته مدت‌هاست که هزینه این ایستادگی را نیز می پردازد.

این در حالی است که ماموران دولت کودتا در اقدامی کاملا خلاف قانون علیرغم تودیع قرار وثیقه قانونی برای احمد زید ابادی دبیرکل سازمان ادوار تحکیم از آزادی وی جلوگیری می کنند و شگفت آنکه دادگستری استان تهران با صدور اطلاعیه ای رسمی بر این بی قانونی مهر صحه می گذارد تا به روشنی بر همگان عیان شود که قانون تنها به بازیچه ای در دستان دستگاه حاکمه نظامیان تبدیل شده است.

سازمان دانش آموختگان از ابتدای کودتای 22 خرداد تحت فشار بوده و بسیاری از اعضای سازمان تحت تعقیب و یا در بازداشت نیروهای امنیتی بوده اند و تا امروز علاوه بر احمد زید ابادی دبیرکل و عبدالله مومنی سخنگو اقایان حسن اسدی زید ابادی محمد صادقی حجت شریفی سلمان سیما کوهزاد اسماعیلی موسی ساکت و خانم نفیسه زارع کهن و مهرداد بزرگ نیز دستگیر شده و همچنان در بازداشت نیروهای امنیتی هستند و این همه در کنار فشارهای غیرقانونی و بی شرمانه ای است که نهادهای به اصطلاح متولی امنیت کشور از طریق ارعاب خانواده،محرومیت از تحصیل،ایجاد محرومیت شغلی و احضار تهدید های تلفنی برای اعضای این سازمان ایجاد کرده اند.

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است

در این بین آنچه بیش از همه مایه نگرانی است وضعیت خاص عبدالله مومنی رییس شورای مرکزی و سخنگوی سازمان ادوار است. نحوه برخورد با آقای مومنی و سیر پرونده وی مصداق بارز معضل نظامی گری و سردار محوری در دستگاه قضایی کشور است، معضلی که اکنون کلیت دستگاه قضایی را -مانند سایر قوا- به تباهی و فساد و سراشیبی اضمحلال و سقوط کشانده.

بدون شک آنچه بر مومنی می گذرد بیانگر نهایت کینه باند کودتاچی از عملکرد درخشان وی در عرصه فعالیت در راه حقوق بشر و دموکراسی و آرمانهای جنبش دانشجویی است، اینان مدتهاست که مترصد فرصت برای انتقام از سازمان ادوار و اعضای آن بوده اند.
به هر حال وضعیت وخیم آقای مومنی در زندان ما را وادار می کند تا بخشی از حقایق فاجعه بار این پرونده را با افکار عمومی و وجدانهای بیدار در میان بگذاریم:

1- عبدالله مومنی سی خرداد ماه سال جاری در محل ستاد شهروند آزاد بازداشت شد، به گفته شاهدان عینی نحوه بازداشت مومنی به شدت خشونت بار بوده است به نحوی که نه تنها سر و لباس مومنی آغشته به خون می شود بلکه خون وی بر راه پله های ساختمان نیز جاری می گردد.

2- عبدالله مومنی در طی مدت بازداشت تا روز جلسه دادگاه تماما در سلول انفرادی بدون حضور وکیل و بدون حق ملاقات و تماس با خانواده و تحت شکنجه های شدید جسمی و روحی بوده است. اخبار رسیده از زندان حاکی از برخوردهای به شدت توهین آمیز و خشونت بار بازجویان با مومنی است. نحوه برخورد با مومنی به شکلی بوده که در یکی از معدود ملاقاتهایی که پیش از برگزاری دادگاه بین وی و خانواده اش صورت گرفت همسر و فرزندان وی حتی نتوانستند او را بشناسند. وضعیت جسمی و روحی مومنی در این ملاقات به شدت غیرعادی و حاکی از فشارهای شدید جسمی و روحی بوده است.

3- چند هفته بعد از این ملاقات عبدالله مومنی در یک دادگاه نمایشی شرکت می کند تا در برابر یک کیفرخواست غیرحقوقی و سرتاپا دروغ و داستان از خود دفاع کند، با این حال مومنی در این دادگاه نمایشی به جای دفاع از خود مجبور به قرائت متنی از پیش نوشته شده توسط بازجویان شد ، متنی که نه تنها انشای مومنی نبود بلکه فرازهایی از آن قلب آشکار واقعیت محسوب می شد، به عنوان مثال در متن نوشته شده توسط بازجویان مومنی به اصطلاح اعتراف کرده بود که برای آموزش انقلاب مخملی به آلمان سفر کرده است این در حالیست که وی هرگز و هیچ گاه هیچ سفری به کشور آلمان نداشته است! این فراز از متن قرائت شده در دادگاه خود بهترین سند برای صحت ادعای ماست.

4- مومنی در تمام مدت بازداشت برای نگرفتن وکیل تحت فشار بوده است، بازجویان تحت فشار و شکنجه های قرون وسطایی مومنی را مجبور به نوشتن نامه ای می کنند که بر اساس آن حق داشتن وکیل را از خود سلب می کند! کل فرآیند رسیدگی به پرونده مومنی بدون حضور وکیل و بدون رعایت حداقلهای حقوق متهم در آیین دادرسی صورت می گیرد، آنچه که به عنوان دادگاه برای مومنی برگزار شد سند مظلومیت او و مایه شرمساری قوه قضاییه و نهادهای امنیتی است.

چگونه عده ای به خودشان اجازه می دهند که در لباس مسلمانی و به عنوان مجری قانون رفتاری این چنین غیر انسانی با یکی از بهترین فرزندان این ملت داشته باشند؟ آنها چگونه می خواهند در پیشگاه خدا و ملت پاسخگوی عملکرد خود باشند؟ به نظر می رسد دست اندرکاران پرونده مومنی و دیگر اسرای جنبش سبز به هیچ اصلی جز "سرکوب مخالف به هر قیمتی" پایبند نیستند. ما وجدانهای دست اندرکاران این پرونده و پرونده های مشابه را به بیداری فرا می خوانیم. به فردای خود بیاندیشید.

5- مستندات صدور این حکم نیز در خور توجه ویژه می باشد ، دو سال از حکم هشت ساله مربوط به پرونده بازداشت عبدالله مومنی در سال 82 می باشد که منجر به صدور حکم دو سال حبس تعزیری- که به مدت پنج سال تعلیق شده بود- گردید با عنایت به تقویم موجود و اینکه اکنون در سال 1388 خورشیدی هستیم ، پایان یافتن دوره تعلیق و کان لم یکن شدن حکم حبس صادره آشکار میگردد لذا انشای دوباره حکم سابق در محکومیت جدید کاملا بلا وجه و تخطی از بدیهیات حقوقی می باشد. مستند قاضی برای شش سال مابقی از این قرار محکومیت نیز شرکت داشتن عبدالله مومنی در اعتراضات و حوادث بعد از انتخابات است ، این مورد نیز با توجه به تاریخ بازداشت وی در سی خرداد از کمترین استدلال منطقی و حقوقی بی بهره بوده و لذا بی اعتبار می باشد.

6- گویی سستی و بی پایگی حکم صادره بر مرجع امنیتی و قضایی دخیل در پرونده نیز آشکار شده است و لذا اخباری مبنی بر گشایش پرونده ای جدید برای عبدالله مومنی منتشر شده است تا در صورت رد شدن حکم صادره در مرجع تجدید نظر ، بازجویان بر اساس پرونده سازی جدید طرحی نو در اندازند و حکم محکومیت نوینی برای ایشان انشاء کنند.

حکم هشت سال زندان برای عبدالله مومنی که تمام زندگیش را وقف بهروزی مردم ایران کرده است چه معنایی دارد؟ مومنی معلم است و برادر شهید . او بهترین سالهای جوانی خود را صرف تلاش در راه اصولی کرده است که سعادت مادی و معنوی ملت ایران در گرو تحقق آنهاست. مومنی گناهی جز دفاع از حرمت و کرامت انسان ندارد.

سازمان دانش آموختگان خود را موظف به دفاع تمام عیار از سخنگوی در بند و سایر اعضای اسیرش می داند. آزادی بدون قید و شرط مومنی حداقل کاری است که قوه قضاییه برای اعاده حیثیت خویش و جبران ظلمی که در حق او و خانواده اش کرده است می تواند انجام دهد.

ما در عین حال خواهان برچیده شدن بساط شکنجه از زندانها و رعایت حقوق قانونی متهمان هستیم، بدون شک تمامی دادگاههایی که بدون رعایت این حقوق و ترتیبات قانونی برگزار می شود و احکامی که به دنبال چنین دادگاههایی صادر می گردد غیر قانونی و فاقد اعتبار است.

حقیقت برای همیشه پشت ابر پنهان نمی ماند و دروغگویان و ظالمان حتی از این هم رسواتر می شوند، بهتر است قوای حاکم تا دیر تر از این نشده به مدار قانون بازگردند و حقوق مردم را پاس دارند. به هر روی پیروز نهایی این جدال ملت ایران خواهد بود.

سازمان دانش آموختگان ایران
(‌ادوار تحکیم وحدت‌)

» ادامه مطلب

ببینید به چه روزی افتاده اید!

ببینید به چه روزی افتاده اید!


مرگ مشکوک دکتر رامین پوراندرجانی پزشک وظیفۀ بازداشتگاه کهریزک در آسایشگاه نیروی انتظامی مرکز بعید است خیال کسی را راحت کرده باشد. علی رغم مسدود و محدود شدن بسیاری از کانال های اطلاع رسانی هنوز در این زمینه نفس کش های خوبی وجود دارد که نگذارد جرمی یا جنایتی از دید مردم پنهان بماند.

فرماندۀ نیروی انتظامی مرگ این پزشک وظیفه را که خانواده، دوستان و اطرافیان او امکان خودکشی را در مورد او رد می کنند و می گویند اعتقادات و روحیه او احتمال چنین کاری را برای او منتفی می کند، خودکشی بدلیل از دست دادن روحیه اعلام کرده است. چه فرقی می کند فردی که اطلاعات مهمی داشته که می توانسته است اظهار آنها و یا شهادت در مورد آنها در دادگاه زندگی و اعتبار افراد معنونی را به خطر بیاندازد وادار به خودکشی شود و یا کشته شود.

اگر بر همان ایست قلبی که قبلاً به عنوان دلیل مرگ او ذکر شده بود پافشاری می شد شاید توجیه پذیرتر بود. البته از نظر پزشکی ذکر ایست قلبی به عنوان دلیل مرگ بی معنی است. دلیل دیگری باید به عنوان دلیل مرگ ذکر شود چرا که هر کس به هر دلیل بمیرد لاجرم دچار ایست قلبی می شود. مثل این است که بگوئیم مرگ علت مردن او بوده است!

در اطلاعیه روابط عمومی دادستانی آمده است که نتیجه بررسی های اولیه پزشکی قانونی نافی وجود مسمومیت آن مرحوم بوده و آنها منتظر نتیجه سم شناسی هستند. البته این بیان در درون خودش دارای تناقض است و نشان دهندۀ این است که همۀ حقیقت بیان نشده است. با این حال این اظهارنظر تا کنون احتمال خودکشی را ثابت یا مطرح نمی کند. تاکنون هم کسی ادعا نکرده است که مرحوم با روش های آشکار دیگری مثل زدن رگ یا حلق آویز کردن یا شلیک گلوله به مغز خودکشی کرده باشد. اگر دلیل متقنی برای خودکشی وجود نداشته باشد آن گاه احتمال وقوع قتل جدی می شود.

به هر حال از نظر افکار عمومی مرگ این پزشک وظیفه عادی نیست و احتمال وقوع قتل بسیار بالاست. پلیس، خود بخوبی می داند که در چنین شرایطی باید بررسی کرد چه کسانی نفعی در چنین مرگی داشته اند و باید به آنها مظنون شد. اگر پرونده را به یک پلیس آگاهی وظیفه شناس بدهند و به او اختیار بدهند که مانند سایر پرونده هایی که تا کنون رسیدگی کرده است این موضوع را دنبال کند ظرف مدت کوتاهی دو نفر را پس از تشریفات لازم بازداشت می کند و با بازجویی های کارشناسانه که بلد است متهم اصلی را مشخص و به دادستان محترم معرفی می کند. طبیعی ست نظر نهایی را قاضی دادگاه داده و بر اساس آن حکم صادر می کند. اما وقتی از ابتدا فرماندۀ نیروی انتظامی بر خلاف نظر ابراز شدۀ قبلی اعلام می کند که خودکشی صورت گرفته و مقام قضایی قبل از اعلام نظر رسمی پزشکی قانونی احتمال مسمومیت را رد می کند از یک پلیس آگاهی وظیفه شناس هم کاری بر نمی آید چرا که سرنوشت پزشک وظیفه جلوی چشمش است.

در غیاب یک روند رسیدگی شفاف و عادلانه افکار عمومی خود به کرسی خواهد نشست و به قضاوت وجدانی خود اکتفا خواهد کرد. به آنان که به همین دلیل، حتی پس از مرگ این پزشک وظیفه، خیالشان راحت نشده است و هنوز هم تنشان می لرزد می گوییم این راه سرانجامی ندارد. خطا را نمی توان با خطای دیگری پوشاند. ببینید به چه روزی افتاده اید. هنوز روز جزا در پیش است.
» ادامه مطلب

خلاصه اخبار شنیداری: جمعه ۲۹ آبان

اخبار شنیداری روزانه


- آیا رسانه ملـی، میـلی شـده؟
- فرصت خوانـدن اخبـار را ندارید؟
- می‌خواهید از اخبار آگاه شوید؟
- پس با اخبـار گویـا با ما باشید!


«خلاصه اخبار گویا: جمعه ۲۹ آبان ۱۳۸۸»

دانلود:‌ اینجا~۲ مگ

» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۸/۲۹

از صديقی امام جمهور جديد تهران حمايت ميكنيم !(جمعی از طنزنويسان)

از صديقی امام جمهور جديد تهران حمايت ميكنيم !(جمعی از طنزنويسان)


از : ستاد اقامه جنگ و نماز و ميدان پاستور

به : حجت الاسلام والمعلومات كاظم صديقي

موضوع : گاو پيش حضرتعالي پرفسور مي نمايد انشالله تعالي !

سلامٌ عليكم

احتراماً در خطبه هاي ايندفعه فرموده اي كه "عربستان براي حجاج پاسپورت صادر ميكند" . به استحضار ميرساند كه خره ! پاسپورت را اداره گذرنامه خودمان صادر ميكند هيچ ربطي به عربستان ندارد . آنها ويزا صادر ميكنند . همين كارها را ميكني بعد ذوالنور ميگويد صد و نود نفر طنزنويس با دريافت پولهاي كلان قصد تضعيف دارند . حالا كه كسي نيست خودمانيم . اين بدبختها همينطور سرجايشان نشسته كافي است يكي از كانالهاي همين رسانه ملائي را باز بكنند يكي از ماها را كه خوشبختانه هميشه هم در صحنه هستيم ببينند . خدائي خودت باشي از خنده نميتركي ؟ جنابعالي در خطبه ها همان از لوايح دولت حمايت بكني كافي است . لااقل روزي سيصد دفعه همه جا تكرار ميشود احتمال شوتيدن عبارات كم است . تا يك كمي وضع معمولي است نياز به قمه كشي نيست بجاي احمد خاتمي تو را ميفرستيم يك شوت سنگين ميزني .

با اينحال سه هفته پيش هم كه از طرح هدفمند نمودن "رايانه ها" بخوبي دفاع كرده بودي ميخواستيم اين سرمان را قايم بكوبيم به ديوار . پدرجان ! پاساژ علاالدين كه نيست نماز جمعه است . رايانه همان يكجور آتاري است . بازار رضا بروي ميفروشند . فقط آنجا كه رفتي بپا دسته اش را بتو نيندازند . دسته بايد حتماً فابريك باشد وگرنه زياد كار نميكند . ميگويند دسته ي خلبانها بهتر است . ايني كه بايد هدفمند بشود پايانه است . نه ببخشيد . آنرا هم كه قاليباف مزدور هدفمند كرده و ما فعلاً باهاش بديم . اصلاً همه اش تقصير رهبري است كه ما را مجبور كرده صبح تا شب بجاي رسيدن به شرعيات و جمع آوري خمس و زكات و تقوا فقط بشينيم ببينيم اين الدنگ فينگيلي چي گفت جمعه زوركي از همان دفاع بكنيم . اين مرتيكه هم كه خودش و دور و بري هاش سواد درست درست حسابي ندارند كشيده به نماز جمعه .

اينقدر سوژه دست اين صد و نود نفر طنزنويس نده . اصلاً هر وقت نوبت تو كه شد برو همان نيم ساعت مصيبت بخوان تمام كن برود . در هر حال فرقي هم نميكند درباره دولت هم دفاع بكني تهش ميشود همان مصيبت . رهبري خودش بلد است چطوري خطبه هاي ما را جمع و جور بفرمايد . حداكثر اينكه ميرود درباره جسم ناقص خطبه ميخواند طنزنويسها حرف بزنند خشتكشان را چپه ميكنند ميكشند سرشان . بين ما يكنفر بلد بود عين آدم حرف بزند كه آنهم فعلاً ممنوع النماز است . حتماً بايد بگم ؟ نه بگم ... بگم ؟!

علیرضا رضایی
» ادامه مطلب

مهدی کروبی به دیدن هادی حیدری رفت + تصویر

مهدی کروبی به دیدن هادی حیدری رفت

ادامه راه سبز«ارس» به نقل از پرشین کارتون: حجت الاسلام مهدی کروبی در ملاقاتی حضوری، از هادی حیدری (کارتونیست آزاد شده از زندان اوین) دلجویی کرد.

رییس سابق مجلس شورای اسلامی با حضور در منزل حیدری، با وی و خانواده اش دیدار کرده و از نزدیک به گفتگویی صمیمانه با آنان پرداخت.

در ابتدای این دیدار، هادی حیدری از جریان دستگیری و نحوه بازجویی اش در زندان اوین، گزلرشی کوتاه ارائه کرد. وی از نگهداریش در بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ اوین سخن گفت و به شرایط موجود در آن جا اشاره کرد.

حیدری، برخورد بازجو با خود را محترمانه و انسانی توصیف کرد و از نحوه رفتار وی به نیکی یاد کرد.

در ادامه، حجت الاسلام کروبی طی سخنانی گفت:« اصل چنین دستگیری ها و بازداشت هایی اساسا اشتباه است و هزینه های فراوانی را بر نظامی که همگی به آن دلبستگی و علاقه داریم تحمیل می کند.»

کروبی اظهار امیدواری کرد کسانی که این اشتباهات را مرتکب شده اند، متنبه بشوند و توجه کنند تا خسارت های سنگین و وحشتناک بر کشور تحمیل نشود.

وی با ابراز نگرانی از شرایط موجود کشور خطاب به مسوولان اجرایی گفت: « آنان باید در اندیشه خود تجدید نظر کنند.»

رییس دوره های سوم و ششم مجلس شورای اسلامی در ادامه صحبت های خود خاطر نشان کرد:« اگرمسوولان بخواهند در مواجهه با مردم، چنین سرسختی هایی کنند، شرایط برای مردم، بسیار سنگین خواهد بود. مردمی که به ما اعتماد کردند و ما را به قدرت رساندند لایق چنین برخوردهایی نیستند.»

دبیر کل حزب اعتماد ملی با مرور برخی وقایع تاریخ معاصر ایران اضافه کرد: « می دانم که دوران سختی بر ملت ما و بر همه ما می گذرد و نمی توان با این شیوه ها به اداره جامعه ادامه داد.امیدوارم دست اندرکاران نظام، توجه بیشتری در رعایت حقوق مردم نموده آن طور که خدا فرموده و بر اساس قانون اساسی و قانون الهی، شرایط را اصلاح کنند.»

کروبی خاطر نشان کرد باید بر اساس واقعیت ها، تصمیم گیری شود و حاکمیت بر اساس واقعیت ها و خواسته های موجود در جامعه به اداره مملکت بپردازد.

حجت الاسلام مهدی کروبی ابراز امیدواری کرد علیرغم تمامی سختی ها و مشکلات به زودی شرایط بهتری بر ایران حاکم شود و مردم به خواسته هایشان برسند؛ اوضاع به شرایط عادی بازگردد؛ روزنامه ها آزادانه منتشر شوند و رابطه ایران با دنیا بهبود یابد.»

وی راه رسیدن به شرایط مطلوب را حاکمیت عقل بر تصمیم گیری ها دانست.

صاحب امتیاز روزنامه توقیف شده اعتماد ملی در پایان این دیدار خطاب به هادی حیدری گفت: «امیدوارم شما را دیگر در زندان نبینم و شما بتوانید با قلم و هنر خود به کشور و به مردم خدمت کنید و در کنار خانواده، زندگی آرامی را پیش رو داشته باشید.»

» ادامه مطلب

خط و نشان محسنی اژه ای برای ۱۶ آذر!

خط و نشان دادستان کل کشور برای ۱۶ آذر!

دادستان کل کشور، روز پنجشنبه اظهار داشت: "قوه‌قضائيه مصمم است تا با تکرار هرگونه ناآرامی تازه توسط معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهوری ايران به صورت قاطع و بازدارنده برخورد کند."

غلامحسين محسنی اژه‌ای در گفتگوی ویژه خبری روز پنجشنبه به معترضان هشدار داده است که از اين به بعد با هر گونه اقدامی که بنا بر ادعای وی "موجب اخلال در نظام شود" بدون هيچ اغماضی برخورد خواهد شد و هيچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست.‌ دادستان کل کشور در حالی دست به چنین تهدیدی زده است که گروه‌های مختلف مردم و به خصوص دانشجویان در حال برنامه‌ریزی برای برگزاری حرکت‌های تازه‌ای در سال‌روز ۱۶ آذر، روز دانشجو، هستند.

از طرف دیگر در ماه‌های پس از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد با نزدیک‌شدن تاریخ روزهایی که جنبش سبز قصد دارد در آن اعتراضات خود را به صورت علنی‌تر نشان دهد ابراز چنین تهدیداتی به رویه‌ای عادی تبدیل شده است و این تهدیدات نه تنها تاکنون باعث دلسردی مردم در بزرگداشت این روزها نشده، در اکثر موارد به صورت معکوس عمل کرده است.


» ادامه مطلب

آن زمان که ما را نادیده انگاشتی

جنبش سبز، خشم یا خشونت:
آن زمان که ما را نایده انگاشتی


گاهی در حال خواندن تحلیل های متفکران و بزرگان جنبش احساس می کنم که تا چه حد از واقعیت ماجرا بی خبر مانده اند و این به زعم من بزرگترین خطری است که جنبش سبز ما را تهدید می کند. یاد دکتر شریعتی می افتم و می ترسم که مبادا جرقه ای بزند، شاید جرقه پیروزی، ما در چهره های هم نگاه کنیم و احساس کنیم که همدیگر را نمی شناسیم و آنگاه این بیگانگی و نا آشنایی ما را به کجا خواهد برد؟

همه می دانند و می پذیرند که هسته جنبش سبز در ایران و در میان توده ی جامعه متوسطی است که سالهاست انکار شده اند و من از میان آنها هستم. از میان جمعی که وطن را ترک نکرده اند، مانده اند و میخواهند بمانند. از میان آنها که تا پایان سال ۸۴ شاید مشکل چندانی بیش از مشتی بی عدالتی با جمهوری اسلامی نداشته اند. مردمانی که تحصیل کرده اند وخوب می فهمند، اما سیاستمدار نیستند و تئوری نمی دانند؛ مردمی که از مدرک جعلی کردان و آبروریزی دوربان زجر می کشند. مردمی که خاتمی را دوست دارند اما از او گله دارند که چرا بودنشان را باور نکرد. این مردمان به قول رفیقی، شن های کف رودخانه اند، مردمان جنگ ، مردمان تحریم ، مردمان تولید در فضای پر ارتشای ایران، مردمان تحقیق در فضای رانت های علمی، مردمان زندگی، مـردمان ایران، اینان سالهـاست که نـادیده شـدن را تحمل می کنند، گاه می آیند و خـودی نشـان می دهند و معادله ای را بر هم می زنند و نگاه می کنند که آیا کسی وجود پرشکوهشان را دیده است؟ و دوباره قهر می کنند و دوباره و چند باره می آیند.

سالهاست که خشمگین اند که چرا دهانشان را می بویند، چرا میوه ممنوعه اند، چرا همیشه باید مرئوس روسای کم سوادتر و بی عرضه تر باشند، و مهمتر اینکه چرا مجبورند که درخانه خودشان در ایران خودشان که ارث پدرانشان است، خودشان نباشند، چرا باید برای رضای آنها که فسادشان عرش خدا را به فغان آورده، حجاب بر سر کنند و بر سر دختران خردسالشان نیز، چرا؟ چرا در زمانهایی که قهر نکرده اند باید به پای صندوق بروند و از میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند...، همه اینها مایه خشمی مزمن است که می بایست باورش کنیم. این مردمان هر روز بیشتر و بیشتر تحمل جمعی این ظلم مکرر را بالا بردند تا آنجا که حکومت با آوردن رئیس جمهوری وقیح، مهمترین ابزار ماندنشان و شبه زندگی کردنشان را از آنها گرفت. دیگر این چهره ی کریه با آن دروغ های فاحش و رفتار ناصواب راهی برای خود فریبی برایشان باقی نگذاشت و داروی تحمل آفرینی سی ساله ی ما ناگهان از اثر افتاد. دیگر نتوانستیم خودمان را گول بزنیم و نفسی بکشیم .

اینکه چه گذشت از التماس ها به خاتمی برای آمدن و بعد دل به موسوی بستن، شاید مجالی دیگر بطلبد اما ما مردمان از میان آن دو نفر که نه احمدی نژاد بودند و نه با او هم نژاد، موسوی را برگزیدیم. چرا ؟ چون احساس کردیم که اکثریت ما او را ترجیح می دهند، لباس کروبی هنوز ما را می ترساند اگر چه شجاعت و صراحتش عقده های سرکوب شدنمان را سخت قلقلک می کرد. اما ما مردمان، موسوی را برگزیدیم و هرگز نباید فراموش شود که مهمترین دلیلش باور بودن ما بود. اینکه تا قبل از انتخابات چه امیدها در دل پروردیم ، چه شورهای نهان را تا نیمه های شب در خیابانهای تهران فریاد کشیدیم، حکایتی کهنه و برای من سخت درد آور است. آن خنده های امیدوار، آن شوق و نشاط، آن کری خواندن های شبانه و آن شالهای سبز، کابوس شبهای من است و همه شادیمان نه برای موسوی برای این بود که ما انکار شدگان، ما ظلم دیدگان، ما زبان درازها، ما ممنوع ها، همدیگر را یافته ایم و دانستیم که ما بی شماریم و لحظه ای را برای عرض اندام از دست ندادیم. ما فکر کردیم که این ما هستیم که بر سر موسوی با نظام معامله می کنیم و موسویشان را رئیس جمهور می کنیم تا بدانند که ما هستیم. همان مایی که معادلات ناطق را سال ۷۶ بر هم ریختیم و باز هم انکار شدیم، مایی که مسلمانیم ولی متهم به نبودن، ما مسلمانیم اما چوب اسلام در دست نداریم و از خوردن هر سمی به اسم اسلام خسته ایم که زخم زبانهای آن را از اندازه پاچه ی شلوار در دبیرستان ، تا کمیته انضباطی دانشگاه ، تا حراست اداره و صدها خاطره دیگر بر روح و روان داریم .

ما فکر کردیم که پیروزیم نه در به ریاست جمهوری رساندن موسوی که در اثبات بودنمان و بیشمار بودنمان، در اثبات اینکه ماییم که مماشات کرده ایم و کشور را به آنها سپرده ایم. غافل از اینکه باز هم ماههاست برایمان نقشه کشیده اند.

اما ۲۳ خرداد، بیش از هر بار در تاریخ، انکار شدیم، ما نبودیم، رای ما نبود، رای ما دزدیده شد و اینبار نتوانستیم، دیگر نتوانستیم که آن داروی شفابخش خود فریبی را بکار بگیریم که آنها هیچ روزنه ای برای فرار ما از آنچه بر سرمان آوردند باقی نگذاشتند. به ما توهین شد و دیگر تاب تحمل نداشتیم. ما جماعت توهین شدگانیم. مگر در خصوصی ترین مسائل زندگیمان سرک نکشیدند و دم بر نیاوردیم؟ مگر استعدادمان را زیر پا له نکردند و باز هم تحمل کردیم؟ هر لحظه لحظه زندگی ما به جرم " آنها نبودن" سرشار از توهین بود اما این جنایت دیگر ورای تحمل بود. ما خشمگین شدیم، بله خشمگین شدیم، گویا ناموسمان را راهزنان به یغما برده اند، درد کشیدیم و تحمل نکردیم چرا که ما بی شماریم و آنها دانستند که ما بی شماریم و با ما چنین کردند، چه توهینی فراتر از این؟

اما ما مردمان سبز در گذر از این سالها و حوادث، بسیار می دانیم و خوب می فهمیم که راه ما از خشونت و بی دادگری نمی گذرد که ما مردان راه خشونت نیستیم. ما مردمان استقامت و فهم و آگاهی، راه مدنیت را دنبال کردیم، همان راهی که سالهاست در پیش گرفته ایم.

جنبش سبز سالهاست که آغاز شده شاید پیشتر از سال ۷۶، پس سبزها خوب می دانند که مدنیت را چگونه صرف کنند، نه، عمدتاً کتابهای اصول مبارزات مدنی را نخوانده اند اما هر کدام می توانند کتابی در این باب بنویسند، این مردمان سبز خیابانهای ایران، بهتر از هر سیاستمدار و جامعه شناسی می دانند که در کف شیر نر خونخواره ای به اسیری گرفتارند اما راهشان اینبار تسلیم و رضا نیست. راهشان از بودنشان می گذرد. درست از همان نقطه ای که به شرف و حیثیتشان تجاوز شد، همان چیزی که سالهاست از انکار شدنش زجر می کشند برنده ترین سلاحی است که در دست دارند. فقط باشند و مرتب به همدیگر اطمینان بدهند که هستند، علی رغم اینکه رسانه ی ملی کشورشان هر روز و هر شب بیش از همیشه انکارشان می کند.

همه اینها مقدمه ای بود تا به ۱۳ آبان برسیم و آنچه بر ما مردمان گذشت و من زبانه کشیدن خشم را در چشم های پرشور سبزها دیدم. در مقابل بودن ما سلاحی که دشمن در دست گرفته در درجه اول ایجاد وحشت است ، وحشت. چرا که آنها خوب می دانند در طول سالیان با ما چه کرده اند و همه آنچه بر ما رفته و می رود سخت ترسناک و ورای شجاعت انسانی است، اما اینبار ندانستند که بی رحمانه ترین شلاق این سی سال را روز ۲۳ خرداد بر تن ما زدند و ما سخیف ترین تجاوز به ناموسمان را همان روز تجربه کرده ایم و آنها نفهمیدند که دیگر چیزی برای از دست دادن برایمان باقی نگذاشته اند.

۱۳ آبان جمعیت از هر سو، از هر خیابان و هر کوچه به سمت میدان هفت تیر می خروشید، صدای مرگ بر تو از زیر زمین های مترو سطح خیابان ها را می لرزاند، در تمام خیابان ها صدای کف زدن های پرشور و مرگ بر دیکتاتور با شعارهای طنز گونه ی این مردمان مصمم به گوش می رسد و لباس شخصی ها در میان جمعیت به این سو و آنسو می روند و مرتب کد می دهند ، و هفت تیر، سراسر دژخیمی که اینبار بودنت را نمی خواهند. زنجیر می کشند، باتون می زنند، ناسزا می گویند و لگد می زنند، به جرم بودن و هنوز سبز ماندن. ما مردمان سبز انتظار سکوت می کنیم، نگاه می کنیم و راه می رویم. می رویم و باز می گردیم و باز هم تن به باتون ها و زنجیرهایشان می دهیم. اینبار بودنمان را نمی خواهند ، امروز به صدای بلند می گویند که شما بی شمارید، شما را دیده ایم اما حق بودن ندارید، خانه پدری را غصب کرده ایم، یا بمیرید یا بروید و این حتی شاید از انکار بدتر است. در مرحله ی انکار بازهم راه فراری برای خود فریبی هست اما این فریاد بمیرید دیگر ورای تحمل اندیشه های سبزمان بود.

ما دهان بسته و بی شمار گذر می کنیم و شاهد چند ده نفر جیره خواریم که پرچم تابان و فریاد زنان می گذرند و بی شرم از حضور مافریاد می زنند که لشکریان عاشق رهبرند.

خشم فروخورده ی ما میوه ی توهین مکرر به موجودیت ماست، به بودن و باهم بودن ما و همین است دلیل دلاوری پر رنگ تر زنان چرا که زنان ما بودنشان ، شاخص بودنشان و تواناییشان همواره بیشتر و بیشتر انکار شده و بیشتر و بیشتر مجبور شده اند که به بودنی جز ذاتشان تظاهر کنند.

در هر سوی میدان هفت تیر هر لحظه شلیک گاز اشک آوری و جمعیتی هراسان ، در هرلحظه انتظار ضربه ای و در هر گذر صدای چندش آور باتون های برقی ، در ابتدای هر کوچه ای مجروحی درحال ناله کردن و باران لگدهای ماموران به آنان که قصد کمک دارند. اینجا کجاست؟ تهران آسوده ی فروردین ۸۸ کجا و این صحنه کارزار کجا؟ ولی در میان همه این آتش و دود و فریاد آنچه بیشتر مرا می ترساند نگاه های خشمگین سبزهاست. شاید چشمان من هم اینگونه بودند، چه اگر بودند حرجی نیست.

این ترس از ستمگر مایه ی خشم است ، این دهان بسته و پر فریاد مایه خشم است ، این ناموس بر زمین افتاده و مظلوم مایه ی خشم است ، آن صدای نا عادل که از صدها بلندگو فضـای مفتح را می لرزاند مایه ی خشم است ، شیرودی که با وجود این همه مامور در خیابان ها هنوز لبالب پراست از نیروهای تازه نفس مایه خشم است ، آن قطره های خون بر چهره آن دختر زیبا مایه خشم است ، آن ناسزاهای تحقیر کننده از دهان کثیف ترین و ابله ترین مردمان که بر سر شریف ترین انسان ها می بارد و دم بر نمی آورند مایه خشم است، خشم ، خشم ، ... و چقدر ما مردمان می دانیم و چقدر خوب می فهمیم که هرگز حتی آن پسران پرشور پانزده ، شانزده ساله ی ما دست به سنگی نبردند تا خشم را با فروریختن شیشه ای تسکین دهند ، چقدر می دانیم و چقدر انسانیم که آن جمعیت ده بیست نفری جیره خوار را طعنه ای نمی زنیم تا شاید دلی شاد کنیم .

خشم بر ما ممنوع نکنید چرا که هیچ ملتی بهتر از ما نمی داند که خشم را چگونه مهار کند و در کدام ظرف مدنیت جا بدهد.

۱۳ آبان روز تسخیر خیابان های تهران توسط دانشجوهاست و آنگاه که فرزندان دانشگاه را در پشت درهای دانشگاه زندانی می کنند و مجال خروج نمی دهند ، از آن جان های مشتاق آغوش مردم ، از آن دلهای پرشور و آرمان خواه جز خشم چه توقع دارید؟ هیچ نکردند و تنها خشمگین شدند. مگر آن شعارهای مرگ و لعن و نفرین جز از دلی پر خشم بر می آید. روز قدس ، روز آزادی بود ، روز نشاط ، روزی که مجبور شدند زنده ماندنمان را باور کنند. آن روز کسی سبزها را خشمگین نکرد و سبزها جز ذاتشان ، جز نشاط و شوق آزادی فریادی نزدند. اما امروز فریاد دادخواهی به کروبی از سر درد است و فقط یک شعار نیست ، درک آنچه در سیزده آبان گذشت آسان نیست و من ۱۳ آبان را شروع فصلی دیگر در جنبش سبز می دانم و بر همین اساس وزش بادهای موسمی اش را انتظار می کشم، اما هم اکنون بیاندیشیم تا چه کنیم که طوفان نشود؟ ۱۳ آبان روزی است که ما مردمان دانستیم که راهی جز رفتن انکار کنندگان نیست و یکباره عزم جزم کردیم و فریاد زدیم که باید بروند. ما بسیار تلاش کردیم که آنها دست از انکار بردارند و اینچنین نشد.

نه تجربه جنبش های مردمی و انقلاب دارم و نه تسلطی بر اصول جامعه شناسی اما آنروز چهارشنبه در دلهای سبز مردمان این جنبش، اتفاقی افتاد که حتماً باید شناسایی شود.

» ادامه مطلب

مواظب باش وبلاگ نویس ایرانی!

مواظب باش وبلاگ نویس ایرانی!

حتما می دانید یکی از ویژگی هایی که وبلاگ را از سایت و یا منابع خیری دیگر متمایز می کند ویژگی کامنت یا نظردهی خواننده در مورد مطالب است. امروز اعلام شد آقای علی بهزادیان‌نژاد (برادرزاده رییس ستاد موسوی) به دلیل کامنتهای وبلاگش به ۶ سال زندان محکوم شده است. کامنت هایی که به استناد به مواد ۵۰۰ و ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی برای نویسنده اصلی وبلاگ مجازا ت ۶ سال زندان هدیه آورده است.

در یزد هم دو نمونه شبیه به این در یکسال اخیر داشتیم. اولی اش وبلاگ یزد خبر - میرزا بنویس - بود که به دلیل کامنتی که در مورد یکی از آیات عظام و بدون اطلاع نویسنده در وبلاگ منتشر شده بود، موجب جریحه دار شدن افکار عمومی شده و پیگیری های نیز به عمل آمد که تنها نتیجه عیانش تعطیلی وبلاگ مذکور بود هرچند من پیگیر دردسرهای حقوقی برای نویسنده اش نشدم.

نمونه دومش کامنت خواننده‌ای در وبلاگ توفان یزد - آقای شوق الشعرا منتقد معروف یزدی- بود که در خصوص سفر رهبری به ابرکوه و فیها خالدون آن مطالبی سخیفی در قسمت نظرات وبلاگ منشتر شده بود که منجر به مشکلات حقوقی برای نویسنده وبلاگ شد در حالی که تقریبا همه می دانستند کار، کار دیگری است نه نویسنده ‌اش.

به هرجهت در این شرایط که انقلاب یکی از اعجاب انگیر ترین دورانش را می گذارند و هنوز طعم تلخ این دوره در کام همه چرخ می زند و فعالیت رسانه‌ای و خصوصا وبلاگ نویسی زیاد محبوب نیست حداقل کاری که یک نویسنده وبلاگ "باید" انجام دهد بستن قسمت ارسال آزاد نظارت است.

متاسفانه بعضی دوستان فکر می کنند اگر نظرات وبلاگ بدون نظارت نویسنده و بدون محدودیت انتشار یابد عین دموکراسی است. در حالی که من معتقدم اینکه شما در ایران وبلاگ نویسی می کنید یعنی دموکرات هستید و علاوه بر گفتن حرفتان به شنیده حرف دیگران هم چراغ سبز نشان داده اید و دیکر نیاز به شاهد آوردن نیست.

به قول خواننده غرب زده "مواظب خودت باش"‌ تا به دلیل اظهار نظر سرخ دیگری سر سبز شما بر باد نرود.

» ادامه مطلب
آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator