۱۳۸۸/۰۷/۱۸

یادمان اسرای سبز - به مصطفی عزیزم

یادمان اسرای سبز - به مصطفی عزیزم.

این روزها در میان حجم بی‌امان و غافلگیر کننده‌ی خبرهای تلخ و ناگوار و فضای ملتهبی که تلاش دارد همه را به ورطه‌ی ناامیدی بکشاند به یاد تو می‌افتم. شب‌ها در دل با تو سخن می‌گویم. نمی‌دانم در چه وضعی هستی. افکار نگران‌کننده‌ به سراغم می‌آیند. راستش دلم برایت تنگ شده. برای حرف‌هایی که میزدی و خنده‌ها و شوخی‌هایی که در لحظه‌های ناامیدی در این سی سال می‌کردی و به ما امید می‌دادی: بعد از اشغال خرمشهر، بعد از شهادت اعضای حزب جمهوری، بعد از شهادت رجایی و باهنر، بعد از رحلت امام و بعد از انتخابات ۸۴.

مصطفی یقیناً علاوه بر همسر و فرزندانت عده‌ي بسیاری مانند من نگران تو هستند و این نگرانی لحظه‌ای ما را رها نمی‌کند. اما خیالم از تو راحت است چرا که می‌دانم و می‌دانیم در تمام این سال‌ها سودای مال دنیا نداشتی. هیچگاه برای منفعت فردی‌ات کاری نکردی. در پست‌هایت چشم‌داشتی به مال و اموال دولت، که بسیار نیز در اختیارت بود نداشتی. در جمع دوستان اصلاح‌طلب از کسانی بودی که به کسب و کار در کنار کار سیاسی نپرداختی و با جرأت می‌توانم بر سلامت اخلاقی‌ات سوگند بخورم. گاهی به شوخی به تو می‌گفتم عرضه نداری و تو می‌خندیدی و می‌گفتی جرأت ندارم! چرا که زنی چون شیر در کنارم است اگر او نباشد عرضه را نشانت می‌دهم. پس خیال‌مان از سلامت تو نیز راحت است.

عده‌ای نگران هستند که همین روزها و شب‌ها به تلویزیون می‌آوردندت و اعتراف می‌کنی که در تدارک انقلاب مخملین بوده‌ای. یادت هست آن روز را که گفتم اگر اولین سیلی را خوردی بگو عامل اسرائیل هستی و خلاص. تو می‌خندیدی و می‌گفتی: نمی‌دانم چرا سراغ من نمی‌آیند؟ حالا آمدند. لابد می‌خواهند انتقام تمام ناتوانی‌هایشان را این بار و یک‌جا از تو بگیرند. لابد آقای جنتی این روزها کیفور است و می‌گوید حریف حرف‌هایش که نشدم حالا نشانش می‏دهم.

مصطفی نمی‌دانم آیا خوب است بگویم که چه خوب که در بندی یا نه؟ چون این روزها خیابان‌های شهر دیدن ندارد. جوان‌های ناامید به سراغم می‌آیند و می‌گویند دیگر نمی‌خواهند در این کشور بمانند. به آن‏ها می‌گویم کجا می‌خواهید بروید اینجا سرزمین ماست. سرزمین ما غصب شده. آن‏ها با کلاهخود و باتون و انواع و اقسام سلاح‌های مدرن و چماق‌های وطنی مملکت ما را غصب کرده‌اند. مثل زمانی که صدام خرمشهر را غصب کرده بود. غاصبان له له می‌زنند که ما از کشورمان برویم و آن‏ها آسوده خاطر روزگار بگذرانند.

اینجا مملکت ماست جایی که چکمه‌پوشان خیابان‌هایش را پر کرده‌اند و اگر قرار باشد کسی برود آنها هستند نه ما. چه خوب که نیستی مصطفی تا آزادی مطلقی را که رئیس‌جمهور دولت نهم با کشتن و زخمی کردن دختران و پسران جوان ایرانی، به آنها هدیه می‌دهد را ببینی. چه خوب که نیستی ببینی آنان از ریختن خون این بچه‌ها ناراحت نیستد، اما ناراحت‌اند که چرا فیلم آن برای رسانه‌های خارجی رفته است. شاید باید خوشحال باشیم که غاصبان را نمی‌بینی.

مصطفی نمی‌دانم در چه وضعی هستی اما می‌گویند ممکن است شبی تو را مقابل تلویزیون بیاورند وحرف‌هایی بزنی که تازه آغاز جشن شادمانی بزرگ کودتاگران باشد. آسوده خاطرباش که ما در چشمان تو سال‌هاست عشق به وطن را دیده‌ایم و در چشمان تنگ آنها شهوت قدرت را.

نمی‌دانم، به راستی نفهمیدم چرا آنان از تو تا این حد هراس دارند! چرا از مناظره با تو همواره بیم دارند! چرا حسین شریعتمدار جرأت مناظره با تو را هیچ‌گاه نداشته است! شاید این روزها وشبها به تو سری زده باشد ویا به سایر دوستانش توصیه هایی کرده باشد که چگونه تو را در فشار قرار دهند گاهی فکر می کنم این شریعتمدار چقدر دلش می خواست همانند تو در دل مردم ایران جایی داشت وحالا که ندارد درحال انتقام گرفتن از همه آدمهاست، از خودی وغیر خودی. راستی تو چه می‌دانی و یا چه کرده‌ای که تصورشان اینگونه است که اگر شاخ مصطفی تاجزاده را بشکنند به موفقیت بزرگی رسیده‌اند؟

مصطفی اگر شبی از این شبهای تار در سیمای جمهوری اسلامی مقابل دوربین نشستی، نگران هیچ چیز نباش، اگر حرفی زدی می‌دانیم که باید به حساب ترس آنان از تو بگذاریم. آن روز را یادت هست که گفتم اگر به هر دلیلی، مثلا یک خطای رانندگی دستگیر شوم در اولین چک و لگد خواهم گفت که از اسراییل دستور گرفته بودم تا از چراغ قرمز عبور کنم.

مصطفی چرا صاحب غاصب سیمای جمهوری اسلامی که جرأت عبور از عرض یک خیابان در تهران را به تنهایی ندارد اما دم از شجاعت می‌زند، اینقدر از تو هراس داشت، واقعاً بگو چرا تا این حد از تو می‌ترسند؟ تو که شبانه‌روز بی‌هیچ محافظی در کوچه و خیابان بودی چه در آستین داشتی که اینان در برابرت چنین خوار و زبون بر خاک افتاده‌اند؟

برادر عزیزم البته شبها جایت خالی است تا ببینی در فضای رعب و وحشت این دوران صدای الله اکبر بر بالای پشت بامها چه آرامشی به آدمهای دل شکسته می‏دهد. همان آرامشی که تو در همه این سالها داشتی ودلیلش قدرت وپول نبود. مصطفی یادت باشد که دوستت داریم چون عشق به وطن و ایمان واقعی را در تو دیده‌ایم و حالا هرچه در سیمای جمهوری اسلامی بگویی یا بگویند چیزی را تغییر نمی‌دهد.

محمود

0 نظرات:

آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator