فروغ ابتهاج
مدتها بود تصمیم گرفته بودم خطاب به شما که هنوز بعد از پایمال شدن خون فرزندان این آب و خاک و اسارت صدها نفر از پاکدستترین مردان و زنان این سرزمین همچنان بر حرفه ناشریف خود، بازجویی، مشغول به کارید سخنی ننویسم، اما چه کنم که نتوانستم تن خسته و بیجان یکی از شرافتمندترین انسانهایی که تا به حال دیدهام، بهزاد نبوی را بر تخت بیمارستان ببینم و ساکت بنشینم.
چشمانم از دیدن این صحنهها که شما و بالادستیهایتان برای میهن ما ساختید شرم میکنند. از خودم به عنوان یک انسان ایرانی خجالت میکشم وقتی فکر میکنم، عدهای هموطن، همزبان و همکیش من شدهاند جلادان دین و آزادگی و قربانیان این خشونت بیپرده و پست کسانی شدهاند چون بهزاد نبوی. همین جاست که آدم با خودش گمان میکند نکند بازجو از روسیه و لبنان آوردهاند، چون اینها که ربطی به هموطنان من ندارند!
آقایان بازجو
حتی دیگر کلمه برادر را هم نمیتوانم در مورد شما به کار برم، چرا که از حداقلیترین خصوصیات برادری هم محرومید. به کجا رسیدهاید که اینچنین دارید از فرزندان انقلاب و امام انتقام میگیرید؟ چه کرده است این مرد مومن و شریف با شما و رهبرانتان که چنین کینهای از او به دل گرفتهاید؟ چه شد که بهزاد نبوی که تا قبل از این از مبارزهها و مجاهدتهای او در زندانهای شاه مینوشتند، به یکی از چهارنفر سفارشی مقامات عالیرتبه برای زندان طویلالمدت تبدیل شد؟ آیا تاریخ دارد تکرار میشود؟ جای زندانی که عوض نشده است، بیم آن داریم جای شاه تغییر کرده باشد که حکم به زندانی شدن طویلالمدت اشخاصی چون بهزاد نبوی در حال تکرار شدن است. به راستی که به خوبی دارید بر حرف خمینی کبیر (ره) که روزی گفته بود اگر من نباشم بهزاد را از بین خواهند برد، صحه میگذارید. او را تا یک قدمی مرگ بدرقه کردهاید و هنوز هم دست از این بیشرمی بیاندازهتان نکشیدهاید.
دلم میخواهد نکتهای را به یادتان بیاورم که شاید به خاطر حجم سنگین بازجوییهایی که امروز درگیرش هستید از خاطرتان پاک شده باشد. ما ایرانیها اصولا چندان به خواندن تاریخ نداریم. اگر هم چیزی به نام تاریخ در مغزمان فرو رفته باشد همان تاریخ تحریف شده کتابهای درسی است که در آن نامی از مبارزان نستوهی چون بهزاد نبوی حذف شده است. اما محض اطلاعتان بد نیست خاطرات بهزاد نبوی از زندانهای شاهنشاهی را ورقی بزنید و آن روزها را با سن و سالتان تطبیق دهید.
درست روزهایی که مادران ما و شما، بچههایشان را روی پایشان برعکس میکردند تا هوای معدهشان بعد از شیرخوردن دفع شود، بهزاد نبوی در زندانهای ساواک وارونه از سقف آویزان بود تا از عقاید انقلابیاش برگردد. فکر نمیکنید کمی بیش از حد کوپنتان ادعای انقلابیگری میکنید؟ به شما پیشنهاد میکنم، یک بار دیگر به همان اتاقی که بهزاد نبوی را در آن بستری کردهاند و شما درش را بر روی خلقی نگران و چشمانتظار بستهاید و نمیگذارید حتی به ملاقاتش بروند، پای بگذارید و اگر رویتان شد در چشمهای خسته پیرمرد یک بار دیگر نگاه کنید.
اگر ذرهای وجدان و انسانیت در وجودتان مانده و به چیزی به نام خدا و قیامت اعتقاد دارید از او حلالیت بطلبید و تا دیر نشده این لکه ننگ را از پرونده آخرتتان پاک کنید. در افتادن با کسی چون بهزاد نبوی کم چیزی نیست. ممکن است روز دیگری و در مرحلهای از زندگی لازم باشد تاوان سختی بابت این ظلم بیپرده تان بپردازید. هنوز وقت برای توبه کردن مانده است. همین امشب به اتاق نبوی بروید و از او حلالیت بطلبید. مردی که در سلول ساواک نذر کرد اگر زنده بیرون بیاید هفتهای یک روز روزه بگیرد، بهزاد ملت ایران که سالهاست چهارشنبهها روزهدار است، آنقدر دل بزرگی دارد که خیلی زود از این حقارتهای کوچک درگذرد.
مدتها بود تصمیم گرفته بودم خطاب به شما که هنوز بعد از پایمال شدن خون فرزندان این آب و خاک و اسارت صدها نفر از پاکدستترین مردان و زنان این سرزمین همچنان بر حرفه ناشریف خود، بازجویی، مشغول به کارید سخنی ننویسم، اما چه کنم که نتوانستم تن خسته و بیجان یکی از شرافتمندترین انسانهایی که تا به حال دیدهام، بهزاد نبوی را بر تخت بیمارستان ببینم و ساکت بنشینم.
چشمانم از دیدن این صحنهها که شما و بالادستیهایتان برای میهن ما ساختید شرم میکنند. از خودم به عنوان یک انسان ایرانی خجالت میکشم وقتی فکر میکنم، عدهای هموطن، همزبان و همکیش من شدهاند جلادان دین و آزادگی و قربانیان این خشونت بیپرده و پست کسانی شدهاند چون بهزاد نبوی. همین جاست که آدم با خودش گمان میکند نکند بازجو از روسیه و لبنان آوردهاند، چون اینها که ربطی به هموطنان من ندارند!
آقایان بازجو
حتی دیگر کلمه برادر را هم نمیتوانم در مورد شما به کار برم، چرا که از حداقلیترین خصوصیات برادری هم محرومید. به کجا رسیدهاید که اینچنین دارید از فرزندان انقلاب و امام انتقام میگیرید؟ چه کرده است این مرد مومن و شریف با شما و رهبرانتان که چنین کینهای از او به دل گرفتهاید؟ چه شد که بهزاد نبوی که تا قبل از این از مبارزهها و مجاهدتهای او در زندانهای شاه مینوشتند، به یکی از چهارنفر سفارشی مقامات عالیرتبه برای زندان طویلالمدت تبدیل شد؟ آیا تاریخ دارد تکرار میشود؟ جای زندانی که عوض نشده است، بیم آن داریم جای شاه تغییر کرده باشد که حکم به زندانی شدن طویلالمدت اشخاصی چون بهزاد نبوی در حال تکرار شدن است. به راستی که به خوبی دارید بر حرف خمینی کبیر (ره) که روزی گفته بود اگر من نباشم بهزاد را از بین خواهند برد، صحه میگذارید. او را تا یک قدمی مرگ بدرقه کردهاید و هنوز هم دست از این بیشرمی بیاندازهتان نکشیدهاید.
دلم میخواهد نکتهای را به یادتان بیاورم که شاید به خاطر حجم سنگین بازجوییهایی که امروز درگیرش هستید از خاطرتان پاک شده باشد. ما ایرانیها اصولا چندان به خواندن تاریخ نداریم. اگر هم چیزی به نام تاریخ در مغزمان فرو رفته باشد همان تاریخ تحریف شده کتابهای درسی است که در آن نامی از مبارزان نستوهی چون بهزاد نبوی حذف شده است. اما محض اطلاعتان بد نیست خاطرات بهزاد نبوی از زندانهای شاهنشاهی را ورقی بزنید و آن روزها را با سن و سالتان تطبیق دهید.
درست روزهایی که مادران ما و شما، بچههایشان را روی پایشان برعکس میکردند تا هوای معدهشان بعد از شیرخوردن دفع شود، بهزاد نبوی در زندانهای ساواک وارونه از سقف آویزان بود تا از عقاید انقلابیاش برگردد. فکر نمیکنید کمی بیش از حد کوپنتان ادعای انقلابیگری میکنید؟ به شما پیشنهاد میکنم، یک بار دیگر به همان اتاقی که بهزاد نبوی را در آن بستری کردهاند و شما درش را بر روی خلقی نگران و چشمانتظار بستهاید و نمیگذارید حتی به ملاقاتش بروند، پای بگذارید و اگر رویتان شد در چشمهای خسته پیرمرد یک بار دیگر نگاه کنید.
اگر ذرهای وجدان و انسانیت در وجودتان مانده و به چیزی به نام خدا و قیامت اعتقاد دارید از او حلالیت بطلبید و تا دیر نشده این لکه ننگ را از پرونده آخرتتان پاک کنید. در افتادن با کسی چون بهزاد نبوی کم چیزی نیست. ممکن است روز دیگری و در مرحلهای از زندگی لازم باشد تاوان سختی بابت این ظلم بیپرده تان بپردازید. هنوز وقت برای توبه کردن مانده است. همین امشب به اتاق نبوی بروید و از او حلالیت بطلبید. مردی که در سلول ساواک نذر کرد اگر زنده بیرون بیاید هفتهای یک روز روزه بگیرد، بهزاد ملت ایران که سالهاست چهارشنبهها روزهدار است، آنقدر دل بزرگی دارد که خیلی زود از این حقارتهای کوچک درگذرد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر