ادامه راه سبز«ارس»: "تشکلی با عنوان «جنبش سبز علوی» که اسامی موسسان آن مشخص نیست، دیروز (۱۰ آبان ۸۸) با انتشار بیانیهای اعلام موجودیت کرد. در این روزهای سخت و ویژهی ایران، رویداد ذکر شده یکی از جالب توجهترین و البته بهترین نمونهها برای آشکار شدن عمق و میزان هراس تمامیتخواهان از جنبش اعتراضی مردم ایران است که خود را با رنگ سبز باز مینمایاند."
خبر آغاز به فعالیت این تشکل را قریب به اتفاق سایتها و خبرگزاریهای وابسته به اقتدارگرایان و همسو با مخالفان دموکراسی، منتشر کردند. ایرنا، خبرگزاری دولتی و رسمی جمهوری اسلامی نیز متن کامل بیانیهی این تشکل را بر روی خروجی خود گذاشت و نشر داد.
در بیانیهی این تشکل، تاکید شده است که چون «رنگ مکتبی و سبز علوی به مصادرهی دغلبازان و سیاستپیشگان مرتبط با اجانب درآمده»، از اینرو این تشکل میکوشد «رنگ مقدس سبز را به مامن خویش بازگرداند». تشکل مزبور همچنین از مردم ایران خواسته است: « گامی تاریخی در جهت اثبات ولایتمداری و علویمحوری خویش بردارند» و از هر امکان و شرایط و موقعیتی برای انتشار رنگ سبز علوی، از منظر «حفظ سیادت و قداست رنگ سبز» بهره جویند (متن کامل بیانیهی قابل تامل این تشکل، در پینوشت، انتهای یادداشت آمده است).
آشکار است که متن کاربردی و کاملا عملیاتی این تشکل، و نیز انتشار گستردهی آن در سایتها و خبرگزاریهای وابسته به تمامیتخواهان، کار چند جوان علاقمند به «رنگ مقدس سبز» یا یک جمع خودجوش مردمی (آنگونه که در ادبیات تخصصی، «سازمانهای مردم نهاد» توصیف میشوند) نیست. چنین اقدام و پروژهای باید «تایید»های لازم را دریافت کرده باشد، و آنگاه چنین اقدامی را کلید زده باشد. پس، دیر و دور نیست که شاهد استفادهی گسترده و چشمگیر محافل و مجامع «راست» از رنگ سبز باشیم.
اما آیا مشکل اقتدارگرایان رنگ سبز است؟ پاسخ بیشک منفی است. دشمنان دموکراسی، آب در هاون میکوبند و به روندی که برای ایشان حکم «باخت_باخت» را دارد، ادامه میدهند. اقتدارگرایان بهجای حل مسئله و تامل در علل ساختاری و بنیادین اعتراضهای موجود و تلاش برای ارائهی پاسخ قانعکننده و منطقی به آن، میکوشند صورت مسئله را پاک نمایند یا پاسخهای خوشآیند خویش ارائه کنند، و از همین زاویه، چنین اقداماتی را در دستور کار قرار دادهاند. سرکوب و بازداشت و تهدید و ارعاب و توقیف و ... و اینک، بدلسازی برای جنبش سبز!
مخدوش ساختن ظاهری صفوف و علامتها در ظاهر، شاید عکاسان و تصویربرداران و ناظران بیرونی را در تفکیک معترضان از «خودیهای حکومت» دچار مشکل کند، اما آیا درمان درد تمامیتخواهان (اعتراض و پرسش محسوس و واقعی بخش قابل توجهی از مردم ایران) است؟ گیریم که از این پس و در راهپیماییها و مناسبتهای پیش رو، نتوان جمعیت حاضر در خیابانها یا دیگر اماکن را در ظاهر، تفکیک و تحلیل کرد؛ ولی آیا ماهیت و دلیل و کیفیت حضور ایشان را نیز میتوان درهمآمیخت؟ صدای معترضان و شعار ایشان را چگونه میتوان مخدوش ساخت؟
اعلام موجودیت «جنبش سبز علوی» پیشنهاد و اقدام هر کسی (حقیقی یا حقوقی) بوده، بیشک پیآمدها و نتایج وارونهای برای طراح و همفکرانش خواهد داشت؛ بهعنوان نمونه، دیگر استفاده کردن از نماد سبز، واجد هیچ واکنش تند و احیانا تهدیدی نخواهد شد، و اگر تا دیروز برخی شهروندان بنا به ملاحظاتی از رنگ سبز بهمثابهی نمادی سود نمیجستند، اینک با داشتن «محمل» دراختیار گذاشته شده، «سبزمتر جلوه میکنند. بدیهی بهنظر میرسد که در جغرافیای زمان و مکان امروز ایران، افکار عمومی به اندازهی لازم، برای رنگ سبز، تعریف و معنا قائل است که با چنین اقداماتی (تلاش برای تحریف یک موضوع یا بدلسازی برای یک واقعیت) مخدوش نشود.
کدام سادهانگاری باور میکند که افکار عمومی مردم ایران برای رنگ سبز استفاده شده توسط فلان نهاد شبهنظامی با رنگ سبز ریخته شده بر روی فلان تابلوی راهنمایی و رانندگی یا شهری، تمایز و تفاوتی قائل نشود؟ علامت V (نشانهی پیروزی) حک شده با رنگ سبز روی در و دیوار و گوشه و کنار این شهر و آن شهر، سبز است، اما آیا این سبز، از رنگ سبز پیشانیبندها و پرچمها و تراکتهای همراهان و همگامان حکومت، قابل تفکیک نیست؟ انصاف میباید که آنچه در ایران امروز بهوقوع میپیوندد، بیش از پیش، شگفتانگیز مینماید. چنین پیشنهاد و اقدامی (تاسیس جنبش سبز علوی، و ایجاد موج جدیدی از پراکندن رنگ سبز در کشور) کدام گوشه از «گره» ایجاد شده در کار فروبستهی اقتدارگرایان را میگشاید؟
همین چند سال پیش (حدود یک دهه قبل) بود که در اوج اقبال جامعه به نیروهای ملی-مذهبی و بهطور مشخص، شخص مهندس عزتالله سحابی و نشریهای که ایشان مدیرمسئولاش بود (ایران فردا) ناگهان جمعیتی با عنوان «ایران فردا» اعلام موجودیت کرد! آیا جمعیت مزبور (که گویا هنوز فعال است) «جای» مهندس سحابی و همفکراناش را گرفت؟ آیا اقبال به ملی_مذهبیها با تاسیس «جمعیت ایران فردا» دچار لطمه شد؟ آیا علاقهمندان به تفکر ملی-مذهبی، آنقدر ساده و خام و ناآگاه بودند که جذب دکان جدیدالتاسیس شوند و بانیان اصلی و حقیقی را بهکنار نهند؟ چقدر باید سادهانگار بود که پاسخی جز منفی به این پرسشها (و سئوالهایی از این دست) داد؟...
جنبش سبز امروز ایران، اصیلتر و مردمیتر و فراگیرتر از آن است که با بازداشت چند فعال سیاسی یا روزنامهنگار یا سرکوبهای گاه و بیگاه و تهدید و ارعاب و خشونت، و نیز با بدلسازی و تحریف حقیقت و «هو و جنجال»، محو و خاموش و ساکت و ساکن شود. جنبش اعتراضی سبزرنگ مردم ایران را یکایک شهروندان پیگیر حقوق اساسی خویش، بازتولید میکنند و زنده نگاه میدارند. جنبش مدنی سبز رنگ ایرانیان هرچند در ظاهر، مخدوش یا بیصدا و بیرنگ شود، خود را جا به جا در متن و بطن جامعه، و به اشکال گوناگون بازتولید و متبلور خواهد ساخت. آن چند صد دانشآموزی که همین چند روز پیش در یک انتخابات معمولی (شوراهای دانشآموزی) در مدرسهای در شرق کشور، ناگهان به «میرحسین موسوی» رای دادند را چگونه میتوان خاموش و منفعل کرد؟
تشکل مورد اشاره (جنبش سبز علوی) آیاتی بس مهم و پرمعنا از قرآن کریم را در صدر بیانیهی اعلام موجودیت خود درج کرده است؛ آیاتی که بیش از هر سخنی و پیش از هر تفکر و اقدامی، متوجه همین دست رویکردها و این قبیل اقدامات (بدلسازی و تحریف حقیقت توسط اقتدارگرایان) است؛ آیاتی که این یادداشت بیاشاره به آن، ناتمام مینماید: «الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبه کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فیالسماء توتی اکلها کل حین باذن ربها و یضربالله الامثال للناس لعلهم یتذکرون و مثل کلمة خبیثه کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار یثبتالله الذین امنوا بالقول الثابت فی الحیوه الدنیا و فیالاخره و یضلالله الظالمین و یفعلالله ما یشاء.»
«آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده: سخن پاک مانند درختی پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است، و هر دم به اذن پروردگارش میوه میدهد. و خدا برای مردم مثلهایی میزند، شاید که آنان پند گیرند. و مثل سخن ناپاک، چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد. خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و آخرت با سخن خود استوار میگرداند، و ستمگران را بیراه میگذارد، و خدا هرچه بخواهد انجام میدهد.» (سوره ابراهیم، آیات 24 تا 27)
این «جنبش سبز علوی» نیز گرهی از کار فروبستهی تمامیتخواهان نخواهد گشود، چرا که هر «سبز»ی، «جنبش سبز» نیست.
============
پیوندهای مرتبط با این مطلب:
» "صفویان" به آغوش "علویان" پناهنده شدند!
0 نظرات:
ارسال یک نظر