آیا "حکمرانی خوب" از آقایان بر نمی آید؟.
به عنوان مقدمه مقال یادآور می شوم که اینروزها دست و دلم به نوشتن نمی رود چرا که احساس می کنم در فضای کنونی کشور آنهایی که مقدرات و مدیریت اداره امور را بدست گرفته اند، گوششان چندان به حرف حساب بدهکار نیست !
از طرفی در آموزه های دینی ما آمده است که یکی از شرایط انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به تاثیرگذاری آن مربوط می شود و ظاهر در جامعه ما متولیان امر نه تنها خود را دانای کل و بی نیاز از نقد و انتقاد و بهره گیری از نظرات دیگران دانسته، بلکه تمام آنچه امثال بنده می نویسند خود موجب سوء تفاهم و قطور شدن پرونده جرائمم از سوی دستگاههای امنیتی و نظامی پاسدار انقلاب و نظام می شود! آنچنانکه یکی از موارد مهمی که دوستان دارای وبلاگ دربند من باید در بازجویی هایشان پاسخ و توضیح می دادند راجع به مطالبی بوده است که در وبلاگشان نوشته بودند!
واقعا آدمی در می ماند که متولیان امور کشور ما چگونه فکر و عمل می کنند؟ و از چه می ترسند؟ و...یادم می آید که در رژیم دیکتاتوری و استبدادی شاه وقتی ماموران ساواک فعالان سیاسی منتقد و مخالف رژیم را تعقیب می کردند و برای بازداشت آنها به خانه شان می ریختند اول بدنبال یافتن اعلامیه های ضد رژیم بودند و بعد کتاب و... متاسفانه در روزهای پس از انتخابات که به خانه فعالان سیاسی برای بازداشتشان هجوم برده شد، ماموران بیش از هر چیز بدنبال کامپیوترها و سی دی ها بودند و بعد کتاب و...، خوب ملاحظه می شود که نوع عمل این حکومت با آن رژیم تغییر ماهوی نکرده و فقط آلات جرم از نظر ماموران تغییر یافته است و ظاهرا اینان چه در آنزمان و چه در اینزمان از آگاهی و دانش مردم هراس دارند و اینرا هم در نمی یابند که همانگونه که آن رژیم در مهار آگاهی مردم عاجز و ناتوان ماند و نتوانست جلوی خیزش و انقلاب را بگیرد در این زمان هم انجام اینکار مقدور نیست و حکومت و حکومتگران باید برای حفظ و بقای نظام و خود راههای دیگری را در پیش گیرند و خود را با جریان زمانه ودنیای دانایی محور همگام و همراه کنند و...اما حیف و صد حیف که نوشتن همین ها که جز از سرخیرخواهی و پند و نصیحت به ائمه مسلمین نیست خود جرائمی نابخشودنی بر پرونده اعمال من می شود که لابد روزگاری در سلولهای تنگ و تاریک باید پاسخگو باشم!
غصه امثال بنده از اینجاست که چرا بیش از یک قرن است که کشور ما دچار دوور باطل نهضت های انقلابی و حکومت های استبدادی باشد و دائم نیروهای خلاق و روشنفکر و فعال ما در این دور باطل خرد و خمیر شوند و کشور هم نتواند از عقب ماندگی رهایی یابد؟ آخر تا کی ما می خواهیم به این دور باطل ادامه دهیم؟
اهل نظر می دانند که در دو سه دهه پایانی قرن بیستم بحث های بسیار دامنگیری برای رهایی کشورهای در حال توسعه و عقب مانده از قافله توسعه جهانی براه افتاد و ادبیات غنی ای در این زمینه عرضه شد که نهایتا در قالب برنامه عمران سازمان ملل متحد و در قالب گزارشهایی بنام گزارش « توسعه انسانی » جمع بندی و عرضه شد . در این گزارشها که از ابتدای دهه نود بصورت سالانه تهیه و وضعیت کشورها با تکیه بر آمار و اطلاعات مرتبط با سه شاخص اصلی میزان سواد و آگاهی، سلامتی و بهداشت و طول عمر محاسبه و رتبه بندی می شد، تصویر جامعه ای از جایگاه هر کشور به لحاظ « توسعه انسانی » در نقشه جهانی ارائه می شد و اینکه هرکشوری برای بهتر کردن رتبه خود چه باید بکند و در همه این گزارشها توصیه و تاکید می شد که راه رهایی کشورها از عقب ماندگی و فقر و توسعه نیافتگی فقط در گسترش دائره مشارکت فعال شهروندانش در اداره امور جامعه و بهره گیری از تمام امکانات معنوی و مادی آنهاست و اینگه حکومتگران باید دامن و بستری بسازند که همه شهروندان در دل آن بتوانند به فعالیت و تولید بپردازند . در همه این سالها که این گزارشها منتشر شده است رتبه ایران در ردیف کشورهای متوسط به پائین به لحاظ توسعه یافتگی بوده و با افزایش یا کاهش درآمد نفت بالا و پائین شده است و این در حالی است که چند کشور مشابه ما بدون اتکا به درآمد بادآورده ای مثل نفت توانسته اند جایگه خود را ارتقاء بخشیده و در زمره کشورهای توسعه یافته قرارگیرند که کشور ترکیه از این گونه است .
این جریان « توسعه انسانی » که جا افتاد و راهگشای توسعه یابی برخی کشورها شد در روند تکاملی خود موجبات طرح بحث نوینی را در اداره کشورها دامن زد که ذیل عنوان « حکمرانی خوب » از سال ابتدای قرن بیست و یکم توسط برخی نهادهای بین المللی عرضه شد و توجه کشورهای در حال توسعه و عقب مانده را به آن جلب کردند . همه بحت جاری در این الگو این است که هیچیک از اهداف توسعه تحقق پیدا نمی کند مگر در سایه یک حکمرانی مبتنی بر خواست و اراده و مشارکت فعال همه شروندان یک کشور و در سایه حاکمیت تام و تمام قانون وبه رسمیت شناختن حقوق مردم ( حق حیات، حق آزادی، حق مالکیت،...)، ایجاد شفافیت ، پاسخگویی و گردش آزاد اخبار و اطلاعات در اداره امور ،... خوشبختانه در دوره مجلس ششم مرکز پژوهشهای مجلس تمام ادبیات مربوط به این موضوع را جمع آوری و عرضه کرد و بحق توجه به این ادبیات و اجرای آن می توانست راههای توسعه را بروی کشور ما بگشاید اما و ضد اما که حاکمیت آن دور باطل و روحیه های و خصلت های ایرانی نگذاشت که ما از این ادبیات و تجربه های جهانی بهره گیریم و کار برعکس شد!
من نمی دانم وقتی می شود به شیوه ای حکومت کرد که اگر نه رضایت همگان، بلکه غالب مردم را بدست آورد و بر توسعه و رفاه کشور و مردم افزود، چرا حکومتگران ما اصرار دارند به شیوه هایی حکومت کنند که روزبروز بر دامنه ناراضیان و عقب ماندگی کشور بیافزاید؟ اینگونه حکومت کردن آنهم بنام اسلام و دین چه لذتی دارد؟ و آیا جز این است که در ذهنیت افراد جامعه این جا بیافتد که حکومتگران فقط به حفظ قدرت خود و بهره گیری از مواهب آن فکر می کنند ؟ و هیچ در پی خدمت به مردم و پیشرفت کشور نیستند؟ و... بحث در این مقال فراوان است اما در پایان می خواهم به این شعر رایج در افواه مردم خطاب به برخی متولیان امور که می پندارم هنوز گوش شنوایی دارند متمسک شوم و آن اینکه : صد بار بدی کردی دیدی اثرش را – خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟ براستی چرا حکومتگران ما اصرار دارند با بگیر و ببند و چنگ و دندان نشان دادن و نگاههای امنیتی و نظامی کشور را اداره کنند؟ و چرا نمی خواهند بر پایه « حکمرانی خوب » حکومت کنند؟ و نمی دانم چرا جریانی اصرار دارد که سوژه هایی همچون براندازی نرم و جنگ نرم و... راه اندازد و کشور را دامنگیر بحران های ساختگی نماید و نیروهایش را دراین مسیر مستهلک قرار دهد، در حالیکه بهتر آن بود که این نیروها وقت و امکاناتشان را صرف حکومت نرم می کردند و قطعا این بازدهی بهتری برای نظام و کشورها و همین نیروها بهمراه می داشت.
شاید اینکه آن می شود و این نمی شود دلیلش این است که انجام سرکوب و حکومت سخت نیاز به فکر و برنامه و خیلی چیزها ندارد و آسانتر و راحتتراست، اما انجام حکومت نرم « حکمرانی خوب » نیازها و الزامات فراوانی دارد که از دست اینان بر نمی آید و گرفتاری ما هم همین جاست ؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر