ادامه راه سبز(ارس) به نقل از موج سبز آزادی: وضعیت کنونی جامعهی بحرانزدهی ایران را میتوان برای فهم بهتر به سطح خانواده تقلیل داد. فرض کنیم، خانوادهی پنج نفرهای، اجاره نشین با سطح اقتصادی پایین که بار تکفل تنها به دوش پدر خانواده است. در این اوضاع سه فرزند خانواده دانشجو و بیکار و مادر هم خانهدار است. پدر برای حذف هزینهی گزاف اجاره خانه، دست به صرفهجویی بزرگی میزند تا از این راه بتواند خانهای خریداری کند. پس از همه میخواهد کمتر مصرف کنند یا شیوهی مصرفشان را تغییر بدهند و اعلام میکند که تنها قادر به تامین نیازهای ضروری و اولیهی آنان است. خانوادهی فرضی ما، علاوه بر مشکلات اقتصادی، از لحاظ عاطفی هم دچار بحران میشود. نه همسر حرفهای پدر مبنی بر خرید خانه در 5 سال آینده را قبول دارد، نه فرزندان فشار تامین نشدن هزینههایشان را تحمل میکنند و اگر هم تحمل کنند و به دنبال کاری برآیند با بن بست مواجه میشوند. اما پدر برای اینکه بتواند هزینههای خانواده را تا چندین سال آینده تامین کند مجبور است که پسانداز برای خرید خانه را شروع کند. در این پنج سال به دلیل نبود انسجام و اعتماد بین افراد، خانواده بر اثر فشارهای شدید اقتصادی از هم پاشیده میشود. مادر قهر میکند و فرزندان هر کدام به سمتی میروند. پدر ممکن است مجبور به تامین هزینههای مالی و عاطفی پیشبینی نشده مثل پرداخت مهریه و نفقه و مخارج بازگرداندن بچهها شود و تامین نشدن هزینههای بالای زندگی به شیوهی سابق، صدمات سنگینی را متوجه خانواده میکند.
توصیف بالا، حکایت ایران بحران زدهی این روزهاست. محمود احمدینژاد بعد از روی کار آمدن، محوریترین شعار خود را عدالت در همهی زمینهها عنوان کرد و پس از آن تا به امروز به طور مکرر عدالت اقتصادی را سر لوحهی سخنان خود قرار داده است و به گونهای "رابین هود" وار اعتقاد دارد که ثروت اکنون در دست عدهای خاص مجتمع شده است و باید این پول در دست صاحبان اصلی و واقعیاش در جامعه به گردش درآید. بر همین اساس طرحی به نام هدفمند کردن یارانهها را به مجلس ارائه داد.
طرحی که فینفسه اگر در موقعیت کنونی که دولت دچار بحران مشروعیت است اجرا نمیشد، بی شک نیکو بود. اما با توجه به حرکات قبلی وی در دولت نهم و دولت بعد از نهم شائبهی پوپولیستی بودن کار وی بالا میرود. طرح احمدینژاد مبنی بر هدفمند کردن یارانهها، برداشتن سوبسید حاملان انرژی در طول مدت 5 ساله است. این طرح میگوید، سوبسیدی که به حاملان انرژی تعلق میگیرد فقط مورد استفادهی "سی درصد" کل مردم است و یک سوم بودجهی کشور را از بین میبرد که آن سی درصد همان مردمی هستند که احمدینژاد از ابتدا قصد داشت اندوختههایشان را در کل جامعه پخش کند و سهم آنان را صرف تامین پل و راه و تاسیسات زیربنایی و ایجاد کارخانجات و در ادامه صرف ایجاد مشاغل کند.
دولتها در ایران به عنوان پدر ملت هر تصمیمی که بگیرند، نوک حملات به سمت خودشان است. اجرا کردن این طرح و از بین بردن سوبسیدها شاخص قیمتها را به سمت بالا هدایت میکند و اکنون دولت کودتا که چندین ماه است روزهای سختی را پشت سر میگذارد، در این بی موقعی دست به چنین اصلاحی میزند. وی پس از صد روز که از انتخابات میگذرد هر روز مخالفان قدیمش استوارتر و مخالفان بالقوهاش به بالفعل تبدیل میشوند و هر طرفداری با رو شدن ضعفی ازحلقهی دوستان خارج میگردد و به صف مخالفان نپیوندد به اردوگاه ناراضیان سر می زند و این انبار باروت و آتش زیر خاکستر را هر گام اشتباهی میتواند منفجر کند. در چنین شرایطی شروع این طرح از لحاظ اقتصادی شوک عظیمی را به مردم وارد میکند. گرانی اولین و بارز ترین هزینهای است که این طرح به درون جامعهای ایران میآورد. آن هم در جامعهی ایرانی که بسیاری از مردم ممکن است بالا رفتن قیمت گوجه را به شخص رئیس جمهور مربوط بدانند.
طرح هدفمند کردن یارانهها با حذف محمود احمدینژاد به عنوان مطرح کنندهی آن قابل دفاع است. دولت تک محصولی با دادن سوبسید کماکان دست پدری و آقایی خود را به سر تمامی شهروندانش میکشد و پولی را که باید صرف تاسیسات زیربنایی و کارخانجات و راهها بکند برای سفرههای مردم مرکبات و برای خودروهایشان بنزین میآورد و به همین ترتیب به جای اینکه خادم ملت باشد، آقای مردمش میشود و فراموش میکند برای چه بر سر کار آمده است. حذف محمود احمدینژاد از این طرح به این دلیل است که اسم وی در این پنج سال با شعارهای پوپولیستی قرین شده است و وی با اجرای این طرح میخواهد اگر دولت دستی بر سر کسی میکشد این دست بر سر اقشار عامی و پایین دست جامعه باشد. قشری که شاید با پاداش اندک چند ماهه و یا گرفتن بستههای سیبزمینی برای مدتی راضی شوند.
پس حتما با شعار اینکه ما سوبسید را چون فقط سی درصد طبقهی خاص اجتماع مصرف میکنند بر میداریم، سعی در نگهداشتن مشروعیت و محبوبیت خود بین همان قشر آشنای خود میکند. اما این طرح با اجرایی شدنش اولین ضربهها را به همین بخش از قشرهای پایین دست جامعه میزند. گرانی همهی اقلام و درآمدهای ثابت قبلی اولین نتیجهای که خواهد داشت تبدیل رضایت زودگذر به نارضایتی پایدار است. قشر رضایتمند سابق که تنها نان و غذا و فرزند و کار زندگی روزانهاش را ممکن است بسازد، مسلما گرانی را بر نخواهد تافت و باعث میشود تا آنها به پایگاه مخالفین نزدیک شوند.
گرانی و تامین نشدن هزینهها باعث از دست رفتن محبوبیت احمدینژاد میان قشر پایین دست جامعه خواهد بود و برای قشر ناراضی و آگاه این روزها مانند کاتالیزور عمل میکند و طناب گرانی و فشار افتصادی بیشتر تکههای پراکندهی جامعه را به هم وصل خواهد کرد. این طرح یک سرش گرانی و از بین رفتن هر چه بیشتر مشروعیت و نارضایتی عمومی است و سر دیگرش که متاسفانه سری دراز دارد و وجودش در پیادهشدن این طرح به شدت حس میشود بحث شایستهسالاری است.
یکی از ایرادهای اساسی به محمود احمدینژاد کنار گذاشتن نخبگان و گماردن افراد غیر متخصص در مشاغل حساس است. حال با پیادهشدن این طرح تصور کنید برای مثال در صنعت خودروسازی مدیری میخواهد خودرویی را با برق و آب و کلا انرژی بدون سوبسید تولید کند. قیمت خودروی تولیدی دو برابر قیمت پیش از اجرای این طرح در میآید. در شرایطی که خریدار درآمد ثابت دارد اما هزینهی آب و برق و گازش بالا رفته است و هزینههای جاری زندگیاش هم سیر صعودی پیدا کرده، وی علاوه بر تنظیم بازار باید دستمزد کارگران را هم تامین بکند باید بازار فروش خودرویش را هم ایجاد بکند و علاوه بر آن باید خودرویی تولید کند که قابل رقابت میان دیگر خودرویهای داخلی و همینطور وارداتی باشد.
در اینجا به دلیل همهی فشارهایی که جامعه تحمیل میکند این مدیر باید مرد میدان و تجربه کرده و زمین خورده باشد تا بتواند نبض بازار را بشناسد و کشتی خودش را نجات دهد. با چنین شرایطی که دولت دست پدرانهی خودش را پس میکشد باید نه تنها در اسم که در واقع هم خادم ملت شود. مدیران باید نخبه و مرتبط بر اساس اصول کاری شان انتخاب گردند.
نکته دیگر این است که محمود احمدینژاد این طرح را، راه برون رفت از بحرانی میداند که با انتخابات مخدوش ریاستجمهوری به آن دچار شده است. او با اجرای این طرح حفظ نظام را دنبال نمیکند و صرفا به دنبال سرپا نگه داشتن دولت خود است. حال اینکه احتمالا وی خود نیز واقف است که این خانه از پای بست ویران است و دست زدن به سیستم اقتصادی آن به ویژه در چنین اوضاعی که دولت وی پایین ترین حد از مشروعیت روزگار میگذراند کاری بسیار خطرناک بوده و تنها گرفتن رخنههای کشتی با دست است!
این طرح اگر از طرف دولتی مشروع و مقتدر، آن هم در جامعهای بدون بحران پیشنهاد میشد، مانند یک واکسن عمل میکرد؛ ابتدا شوکی میداد و گرانی همه جا را میگرفت و سپس همه چیز عادی و سالم میشد. اما بحث در این است، این روزها که، هر لحظهاش برای احمدینژاد و دولت کودتا نفسگیر میگذرد و مشروعیت وی از دست رفته است و مردم معترض به دنبال هر بهانهی هستند تا برای ابراز غیر قانونی بودن وی، دست به اعتراضات گستردهای بزنند چرا او این راه سراشیبی را انتخاب کرده است؟ راهی که محبوبیت خود را در دهک پایین جامعه نیز به مثابهی مشروعیتش در دیگر بخشهای اجتماع از بین میبرد و اتحاد مخالفان را بیش از پیش قوی میکند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر