سعيد رضوي فقيه:
سيزدهم آبان؛ روز مبارزه با استبداد داخلي و استكبار جهاني
جنابعالی مدتی است که در ایران هستید ولی ظاهرا تحصیل شما به اتمام نرسیده است دلیل ماندگاری شما در ایران چیست؟
از تاريخ هشتم بهمن سال پيش كه وارد تهران شدم تاكنون كه نه ماه از آن مي گذرد همچنان ممنوع الخروجم و گذرنامه ام نيزتوقيف است و به رغم آنكه دو بار تاريخي براي رسيدگي به پروندۀ اتهامي ام مقرر و از طريق ارسال برگۀ احضاريه به من اعلام شده هيچگاه جلسۀ دادرسي برگزار نشده و هر باراين امر به زماني ديگر موكول گرديده است و فعلا نيز منتظر سيزدهم ديماه به عنوان سومين تاريخ مقرر براي دادرسي هستم و در اين مدت علاوه بر مشكلات متعدد شخصي و خانوادگي مشكل ادامۀ تحصيل نيز دارم زيرا همانگونه كه شما اشاره كرديد تحصيلاتم در كشور فرانسه هنوز به پايان نرسيده و من قانونا فقط تا پايان تابستان سال آينده براي ارائۀ پايان نامه و دفاع از آن مهلت دارم. با اينهمه اين مشكلات را در كنار صدماتي كه بويژه در ماههاي گذشته به برخي هموطنان از جمله دوستان وهمراهانمان وارد آمده بسيار ناچيز مي انگارم و اميدوارم كه در درجۀ اول خداوند زمينۀ رهايي دوستان و هموطنان بي گناهمان را فراهم كند.
پس از انتخابات حمله گسترده ای به جنبش دانشجویی صورت گرفته است به اعتقاد شما دلیل آن چه می تواند باشد؟
طي سال هاي گذشته و اساسا بعد از دوم خرداد هفتاد وشش ما هميشه شاهد برخورد با جريانات و تشكلهاي دانشجويي بوده ايم و اين مسئله تازگي ندارد. حادثۀ هيجدهم تيرماه هفتادوهشت ، دستگيري هاي گستردۀ فعالان دانشجويي در سال هشتاد و دو، پروژه هايي نظير ايجاد انشقاق در دفترتحكيم وحدت ياجنجال برسر نشريۀ موج و امثال اينها همگي در جهت ايجاد رعب و وحشت در محافل دانشجويي ياكاهش تاثيرگذاري جريانات دانشجويي بر روند تحولات سياسي واجتماعي در كشور صورت گرفته است. اين تاثير گذاري چه در شكل گيري حادثۀ دوم خرداد و چه در تداوم آن در قالب يك جنبش اصلاحي كاملا آشكار بود و طبيعي مي نمود كه در كنار برخورد با مطبوعات مستقل نوپا به عنوان يك ركن توسعۀ فرهنگي-سياسي با جريانات دانشجويي نيز كه در آن زمان نقش فعالي در طرح مطالبات اصلاح طلبانه و گسترش و توزيع مفاهيم نو در فضاي دانشگاه و جامعه داشتند برخوردهايي صورت بگيرد. متاسفانه اين برخورد ها در كنار عواملي ديگر موجب شد كه آرام آرام ازنيمۀ دوم سال هشتاد و يك به بعد جريانات دانشجويي ابتدا دچار نوعي دوگانگي شخصيتي و نوسان بين راديكاليسم و بي عملي شوند و در نهايت نيز پس از انتخابات مجلس هفتم به انفعال و رخوت كشيده شوند. عدم حضور و فعاليت جدي دانشجويان در انتخابات رياست جمهوري سال هشتاد و چهار در مقايسه با انتخابات اخير يا دوم خرداد اين تفاوت معنادار در رفتار سياسي جامعۀ دانشجويي ايران را بخوبي نشان ميدهد.
با اين وصف شما معتقديد كه دانشجويان همچون دوم خرداد نقش موثري در انتخابات اخير داشتند؟
مسلما. طي چهارسال گذشته با توجه به نبود چترهاي حمايتي براي روشنفكران،روزنامه نگاران ودانشجويان نظير آنچه درزمان مجلس ششم ودولت خاتمي وجود داشت برخوردهاي قضايي امنيتي با اين اقشار شدت و حدت بيشتري يافت و از جمله تضييقات و محدوديتهاي بيشتري براي دانشجويان ايجاد شد. اين مسئله دركنارعوامل ديگر سبب فعال شدن دوبارۀ كانونهاي دانشجويي شد كه نقطۀاوج آن هم انتخابات اخير بود. همه شاهد بودند كه ازمدتها قبل دانشجويان با درس آموزي از تجربيات گذشته خودرابراي حضورفعال در انتخابات اخيرآماده كردند و حتي پيش از اعلام رسمي حضور نامزدها در اين عرصه جريان هاي دانشجويي به رايزني با افراد شايسته براي رياست جمهوري پرداختند تا آنها را به ثبت نام ترغيب نمايند. اين حضور دوباره سبب شد كه وزارت علوم دولت نهم محدوديت هاي بيشتري براي دانشجويان اعمال كند كه ازجمله مي توان به غيرقانوني اعلام كردن دفتر تحكيم وحدت شاخۀ علامه و انحلال انجمن هاي اسلامي تابع آن و نيز اعلام ممنوعيت فعاليت هاي انتخاباتي در دانشگاهها اشاره كرد. بستن درهاي دانشگاههاي گرگان، همدان و اميركبيربه روي آقاي كروبي از جمله اقدامات در همين زمينه بود.
به هرحال وبه شكلي كه شايد خيلي انتظار نمي رفت دانشگاه و كانونهاي دانشگاهي در جريان انتخابات اخير فعال شدند و پس از يك دورۀ نسبتا طولاني شكاف ميان رهبران سياسي اصلاح طلب و جوانان و دانشجويان دوباره پيوندي ميان آنان برقرار شدو وجوانان و دانشجويان به محوراصلي و حتي موتور محركۀ كارزارهاي انتخاباتي بدل شدند. نكتۀ جالب در اين ميان آن بود كه اولاپيش بيني اقبال لايه هايي از جامعۀ جوان ايران با گرايش ها و سليقه هاي خاص سياسي فرهنگي به دو نامزد اصلاح طلبان و ثانيا پاسخگويي اين دو نامزد با توجه به شاكلۀ شخصيت فكري-سياسي ايشان به مطالبات اين دسته از جوانان كمي دشوار مي نمود اما هرچه به روز انتخابات نزديكتر مي شديم همگرايي دو جانبۀ نامزدها و جوانان شور وشتاب بيشتري مي يافت تا جايي كه طي دو هفته مانده به برگزاري انتخابات ايران و بويژه تهران ميتينگهاي انتخاباتي بي سابقه اي را تجربه كرد كه شايد بتوان گفت در تمام سي سال حيات جمهوريت در ايران بي سابقه بود. ميتينگهايي كه تا نيمه هاي شب ادامه مي يافت و متن آن را هم جوانان تشكيل مي دادند. بالطبع اين وضعيت روز انتخابات و پس از آن هم ادامه يافت و هنگامي كه اعتراضات به اعلام نتايج آغاز شد باز هم جوانان و دانشجويان در متن حادثه بودند وبا ايجاد يك جنبش گستردۀ اعتراضي موجب شدند نتيجۀ دلخواه برخي از برگزاري يك انتخابات مسئله دار متحقق نشود. با اين اوصاف طبيعي است كه برخورد با دانشجويان به عنوان استخوان بندي اصلي جنبش جوانان كه نقش اصلي را درايجاد و تداوم حركتهاي اعتراضي داشتند شدت بگيرد چرا كه بدون حضور جوانان و دانشجوياني كه بصورت خودجوش و با انرژي و انگيزۀ غير منتظره اعتراضات را سازماندهي مي كردند و تداوم مي بخشيدند ما الان واقعيتي بنام جنبش سبز نداشتيم و بحران مشروعيت تا مغز استخوان دستگاه حاكم نفوذ نمي كرد.
بنابراين شما جنبش دانشجويي را خالق جنبش سبز مي دانيد در حاليكه بنظر مي رسد جنبش سبز نيز مي توانسته آثار مستقلي بر جنبش دانشجويي داشته باشد؟
همچنان كه پيش از اين گفتم جنب و جوش دوبارۀ جريانات دانشجويي اساسا به قبل از انتخابات باز مي گردد و همين حضور پر تحرك دانشجويان و جوانان از جمله اسباب داغ شدن بازار انتخابات شد و بسياري معادلات را پيش و پس از انتخابات به هم زد و نقطۀ عطفي در تاريخ معاصر ما ايجادنمود.با اينهمه شكل گيري جنبش سبز با مشخصه ها و مولفه هاي خاص خود مي تواند موجبات جهت دهي به جنبش دانشجويي و تداوم و استمرار آن را فراهم كند به اين معنا كه حالا ديگر جنبش دانشجويي چشم انداز وشعارها و مطالبات مشخص و تعريف شده اي دارد كه در گسترۀ ملي به خوبي جا افتاده اند و با توجه به حوادث اخير انگيزه هاي لازم براي پيگيري اين مطالبات و طرح اين شعارها موجود است. از طرف ديگر از آنجا كه ما با يك جنبش فراگير ملي مواجهيم جريانات دانشجويي و نيز جوانان از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار هستند و بطور طبيعي تهديد يا توسل به سركوب موجب ترس و انفعال آنها نخواهد شد.
اما جنبش دانشجويي همواره از يك رهبري و تشكيلات برخوردار بوده است و از زمان پیروزی انقلاب اسلامي تا كنون همواره اين تشكلها بودند كه اين جنبش را هدايت مي كردند اما در شرايطي كه كليه تشكلهاي دانشجويي از سوي حاكميت تعطيل و يا تحت كنترل قرار دارد اين جنبش چگونه هدايت مي شود؟
اتفاقا نكتۀ اي كه بايد مورد اشاره قرار گيرد و به گمانم بسيار مهم و تعيين كننده است همين سئوال است. در مسير حوادث قبل و بعد از انتخابات در ميان جوانان و بويژه دانشجويان سازماندهي هاي خودجوش خارج از چارچوب تشكل هاي سابق شكل گرفت. هسته هاي ارتباطي كوچك در ميان دوستان و همكلاسي ها و هم دانشكده اي ها به سرعت در بستر جنبش توسعه يافت و به شبكه هاي خودجوش در ابعاد وسيعتر تبديل شد كه همه استعداد و توان خودرا براي حفظ و تداوم جنبش و ايجاد ارتباط با ديگران و غلبه بر محدوديتهاي حوزۀ اطلاع رساني به كار مي گيرند. در واقع اين شبكه هاي خودجوش هم تشكل هاي سنتي و هم احزاب را در اين زمينه پشت سر گذاشته اند و حتي بسياري از اتفاقات پس از انتخابات ابتكار همين ها بوده است. اگر اينها نبودند دستگاه حاكم بسادگي مي توانست ستادهاي نامزدهاي اصلاح طلب و احزاب و سازمانهاي حامي شان را متلاشي و خودشان را منزوي كند اما خوشبختانه اين جنبش خودجوش اين نقشه ها را نقش بر آب كرد. اما متاسفانه عده اي هنوز فكر مي كنند اين جنبش عظيم ملي با تحريك و توطئۀ چند نفر شكل گرفته و بنا براين بادستگيري اين چند نفر مي توان غائله را ختم كرد در صورتي كه اينگونه اقدامات مي تواند به راديكالترشدن جنبش و سوق آن به سمت و سوهاي پيش بيني ناپذير منجر شود. در هر صورت گمان مي كنم در آينده نزديك با هويت جديدي از جنبش دانشجويي مواجه باشيم كه از چهره ها و قالب هاو پيوندهاي سنتي اينگونه جريانات متمايز باشد و به صورت شبكه هاي ارتباطي غير رسمي بكوشد حضور و واقعيت خود را در عرصه عمومي اثبات كند و اين مسئله ممكن است اساسا آرايش نيروهاي اجتماعي و سياسي را در سطح جامعه به هم بزند كه البته بحث در اين باره هنوز زود است ونياز به مشاهدات و مطالعات بيشتر و جدي تر دارد.
ايا شما تفاوتي ميان جنبش دانشجويي در پيش و پس از انتخابات قائل نيستيد؟
اساسا شاكله جنبش دانشجويي پس از پيدايش جنبش ملي سبز از جريانات دانشجويي قبل از انتخابات متفاوت است. نيروهاي تازه با ديدگاهها و سليقه هاي تازه و با شيوه هاي ارتباطي تازه تولد يك جريان سياسي-اجتماعي جديد را در صحنه تحولات ايران اعلام خواهند كرد كه مي تواند مسير تحولات را بطور جدي تغيير دهد.
خواسته هاي جنبش دانشجویی را با مواضع رهبران جنبش سبز تا چه میزان منطبق می دانید؟
به نظرم ميان خواسته ها و ديدگاههاي مجموعه افراد و جرياناتي كه در جنبش سبز حضور دارند انطباق و همپوشاني كامل وجود ندارد و اين جنبش چه در داخل و چه در خارج از كشور گروهها و طيف هاي بسيار متنوعي را در برمي گيرد كه بيشتر اشتراكاتشان سلبي است و مشتركات ايجابيشان نيز بعضا مبهم است كه تفسير و تاويل آنها مي تواند مناقشه بر انگيز باشد. به گمانم حتي در جريان انتخابات هم ميان مواضع و برنامه هاي نامزدهاي اصلاح طلب و نيز پيشينه و شاكله شخصيت سياسي شان با پايگاه اجتماعي جذب شده در هفته ها و روزهاي باقي مانده تا انتخابات نوعي ناهمخواني وجود داشت كه بيشتر ناشي از شرايط سياسي ايران است. در واقع نامزدهاي اصلاح طلب در تعامل دو جانبه با هواداران خود بطور طبيعي در حال تاثيرگذاري و تاثيرپذيري مداوم بودند و اين موضوع پس از انتخابات و شروع اعتراضات مضاعف شد چرا كه طيف هاي هوادار هردونامزد و البته با تندي بيشتري كه ناشي از فضاي اعتراضي بود در هم آميخته شدند و به يك جنبش سراسري شكل دادند. البته هوشياري مردم و رهبران در اين ميان تعيين كننده بود و آنها به سمت حركات يا موضعگيري هاي عصبي و واكنشي كشيده نشدند بلكه برعكس با خويشتنداري و آرامش و عقلانيت روي خط اعتدال البته از موضع اقتدار پابرجاماندند. اما بهرحال ما نيازمند آنيم كه خواسته ها و شعارها و برنامه هاي جنبش بصورت كاملا شفاف صورت بندي و ارائه شود تا هركسي خواسته ها و منويات شخصي خود را به كل جنبش تعميم و تسري ندهد. در اين زمينه رهبران شناخته شده جنبش بزرگترين مسئوليت را به عهده دارند چرا كه جنبش با نام آنان شناخته مي شود. آنها بايد فعال تر و شفافتر با مقوله مطالبات و شعارها و برنامه ها برخورد كنند و به معناي واقعي كلمه به هدايت و رهبري جنبش بپردازند وبا عرضه تحليل واقع بينانه از شرايط موجود به تدوين برنامه و سپس سازماندهي براي تداوم حركت اقدام كنند در غير اين صورت شكاف ميان خواسته ها و ديدگاههاي طيف هاي مختلف كه ناشي از تفاوت هاي طبقاتي و اجتماعي و فرهنگي در طيف هاي مختلف جنبش است مي تواند به سرخوردگي يا بروز چند دستگي منجر شود. به نظر مي رسد رهبران توان و امكان اقناع بدنه جنبش را در زمينه برنامه ها و شعارهاي معتدل و واقع بينانه دارند كه در عين شفافيت مورد توافق حداكثري قرار گيرد. اين برنامه ها بايد هرچه سريعتر وبطور مشخص اعلام شود و جنبش از روزمرگي به سمت سازماندهي و برنامه ريزي درازمدت پيش برود.
13 آبان در پیش است حرکت جنبش دانشجویی در این روز را چگونه پیش بینی می کنید؟
شايد اتفاق مهمي در شرف وقوع باشد مثل بيست و پنجم خرداد يا روزقدس اما هنوز هيچ چيز بطور قطعي و دقيق قابل پيش بيني نيست. ظاهرا مردم و بويژه جوانها راه ابراز اعتراض را يافته اند. حال كه مجوز راهپيمايي به خودآنها داده نمي شود آنها در راهپيماييهاي مجوز دار حضور مي يابند و خود را معرفي مي نمايند. تجربه آخرين نماز جمعه به امامت آقاي رفسنجاني و روز قدس نشان مي دهد كه دستگاه حاكم در برابر اين تاكتيك هم دچار ترس و عصبانيت مي شود و هم دچار ياس و استيصال. دچار ترس و عصبانيت مي شود چون قدرت نمايي معارضان را مي بيند و دچار ياس و استيصال مي شود چون كاري از دستش بر نمي آيد و تداوم اين وضعيت را موجب فرسوده شدن توان و ريزش نيروهاي خود از يك سو و تثبيت موقعيت جنبش و تقويت روحيه راس و بدنه آن مي يابد.
با توجه به اينكه سيزده آبان امسال روز غير تعطيل است و دانشگاهها برقرارند و در عين حال چون راهپيمايي رسمي دانشجويي برگزار مي شود همه دانشجويان دانشگاهها امكان حضور در مراسم را دارند به نظر مي رسد جمعيت انبوه جوانان و دانشجويان جنبش سبز همه را غافلگير كند.
برخي رهبران جنبش سبز ايراداتي را به برخي شعارهاي مطرح شده در تجمعات مطرح ساخته اند نظر شما در اين زمينه چيست؟
من با رهبران جنبش در اين زمينه هم عقيده ام. از يك نكته مهم نبايد غفلت كرد و آن اينكه مثل روز قدس شعارهاي نسنجيده يا انحرافي و نا هماهنگ نبايد مطرح شود. من گمان مي كنم نبايد از سويه ديگر بام سقوط كنيم و نسبت به هر موضع يا شعار دستگاه حاكم واكنشي عمل نماييم. برخي از كساني كه مي خواهند به طور شتابزده روز سيزده آبان را روز دوستي و آشتي با امريكا اعلام كنند به جنبش سبز ضربه مي زنند همچنانكه شعار نه غزه نه لبنان در روز قدس به ما ضربه زد. صرف نظر از اينكه اينگونه شعارها اخلاقي و اصولي هم نيست و با طرفداري ما از حقوق بشر در تناقض است. در هر صورت نبايد بر بسياري فجايع قرن گذشته و سالهاي گذشته در كشورهاي مختلف چشم دوخت و با خط كشي هاي غير دقيق حدود و مرزها را مخدوش كرد و به ورطه شعارهاي بازاري سقوط كرد. بايد روز سيزدهم آبان را به عنوان روز مبارزه با استبداد داخلي و استكبار جهاني فرصتي براي همبستگي هرچه بيشتر مردم كرد. نبايد چشم خود را بر آلام و مصيبت هاي مردم رنجديده عراق و افغانستان وفلسطين ببنديم و كاسه تكدي دوستي جلوي كساني بگيريم كه اگر منافعشان اقتضا كند با ما همان خواهند كرد كه بامردم ويتنام يا شيلي و روآندا. روي هم رفته نبايد پايه هاي فكري جنبش سبز را در هيجانات سطحي و زودگذر فراموش كنيم و از اين طريق آنرا بي پشتوانه و آسيب پذير سازيم.
سيزدهم آبان؛ روز مبارزه با استبداد داخلي و استكبار جهاني
ادامه راه سبز«ارس»: سعيدرضوی فقيه فعال دانشجویی و روزنامه نگار اصلاح طلب ایرانی است. سابقه فعالیت در روزنامههای اصلاح طلب صبح امروز، بهار، دوران امروز، بنيان، نوروز، ياس نو و وقايع اتفاقيه را داشته است.وی که عضو شورای سردبیری روزنامه یاس نو بود در مرداد ۱۳۸۲ به حکم سعید مرتضوی و بدلیل مقالاتی که در اعتراض به صدور حکم اعدام برای هاشم آغاجری در مطبوعات منتشر کرده بود در همان ایام بازداشت و بیش از دو ماه را در انفرادی گذراند. وی دو دوره در طی سالهای ابتدایی دهه هشتاد بعنوان عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شد.
او که دارای مدرک دکتری فلسفه از دانشگاه تربيت مدرس تهران است برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در رشتهای دیگر به فرانسه عازم شد و در آنجا نیز در مهر ۱۳۸۵ بعنوان دبير اتحادية انجمنهای اسلامی دانشجويان در اروپا انتخاب گرديد. گرچه پس از چندی محافظه کاران عضو انجمن طی انتخاباتی دیگر وی را از دبیری خلع کردند. در ایام انتخابات در ستاد مهدی کروبی فعال، و به عنوان سخنگوی ستاد انتخاباتی کروبی فعالیت می کرد. اكنون كه وي ناگزير در ايران بسر مي برد نزد وي رفتيم تا تحولات اخير را چه در بستر دانشگاهها و چه در بستر جامعه مورد بررسي قرار دهيم.
جنابعالی مدتی است که در ایران هستید ولی ظاهرا تحصیل شما به اتمام نرسیده است دلیل ماندگاری شما در ایران چیست؟
از تاريخ هشتم بهمن سال پيش كه وارد تهران شدم تاكنون كه نه ماه از آن مي گذرد همچنان ممنوع الخروجم و گذرنامه ام نيزتوقيف است و به رغم آنكه دو بار تاريخي براي رسيدگي به پروندۀ اتهامي ام مقرر و از طريق ارسال برگۀ احضاريه به من اعلام شده هيچگاه جلسۀ دادرسي برگزار نشده و هر باراين امر به زماني ديگر موكول گرديده است و فعلا نيز منتظر سيزدهم ديماه به عنوان سومين تاريخ مقرر براي دادرسي هستم و در اين مدت علاوه بر مشكلات متعدد شخصي و خانوادگي مشكل ادامۀ تحصيل نيز دارم زيرا همانگونه كه شما اشاره كرديد تحصيلاتم در كشور فرانسه هنوز به پايان نرسيده و من قانونا فقط تا پايان تابستان سال آينده براي ارائۀ پايان نامه و دفاع از آن مهلت دارم. با اينهمه اين مشكلات را در كنار صدماتي كه بويژه در ماههاي گذشته به برخي هموطنان از جمله دوستان وهمراهانمان وارد آمده بسيار ناچيز مي انگارم و اميدوارم كه در درجۀ اول خداوند زمينۀ رهايي دوستان و هموطنان بي گناهمان را فراهم كند.
پس از انتخابات حمله گسترده ای به جنبش دانشجویی صورت گرفته است به اعتقاد شما دلیل آن چه می تواند باشد؟
طي سال هاي گذشته و اساسا بعد از دوم خرداد هفتاد وشش ما هميشه شاهد برخورد با جريانات و تشكلهاي دانشجويي بوده ايم و اين مسئله تازگي ندارد. حادثۀ هيجدهم تيرماه هفتادوهشت ، دستگيري هاي گستردۀ فعالان دانشجويي در سال هشتاد و دو، پروژه هايي نظير ايجاد انشقاق در دفترتحكيم وحدت ياجنجال برسر نشريۀ موج و امثال اينها همگي در جهت ايجاد رعب و وحشت در محافل دانشجويي ياكاهش تاثيرگذاري جريانات دانشجويي بر روند تحولات سياسي واجتماعي در كشور صورت گرفته است. اين تاثير گذاري چه در شكل گيري حادثۀ دوم خرداد و چه در تداوم آن در قالب يك جنبش اصلاحي كاملا آشكار بود و طبيعي مي نمود كه در كنار برخورد با مطبوعات مستقل نوپا به عنوان يك ركن توسعۀ فرهنگي-سياسي با جريانات دانشجويي نيز كه در آن زمان نقش فعالي در طرح مطالبات اصلاح طلبانه و گسترش و توزيع مفاهيم نو در فضاي دانشگاه و جامعه داشتند برخوردهايي صورت بگيرد. متاسفانه اين برخورد ها در كنار عواملي ديگر موجب شد كه آرام آرام ازنيمۀ دوم سال هشتاد و يك به بعد جريانات دانشجويي ابتدا دچار نوعي دوگانگي شخصيتي و نوسان بين راديكاليسم و بي عملي شوند و در نهايت نيز پس از انتخابات مجلس هفتم به انفعال و رخوت كشيده شوند. عدم حضور و فعاليت جدي دانشجويان در انتخابات رياست جمهوري سال هشتاد و چهار در مقايسه با انتخابات اخير يا دوم خرداد اين تفاوت معنادار در رفتار سياسي جامعۀ دانشجويي ايران را بخوبي نشان ميدهد.
با اين وصف شما معتقديد كه دانشجويان همچون دوم خرداد نقش موثري در انتخابات اخير داشتند؟
مسلما. طي چهارسال گذشته با توجه به نبود چترهاي حمايتي براي روشنفكران،روزنامه نگاران ودانشجويان نظير آنچه درزمان مجلس ششم ودولت خاتمي وجود داشت برخوردهاي قضايي امنيتي با اين اقشار شدت و حدت بيشتري يافت و از جمله تضييقات و محدوديتهاي بيشتري براي دانشجويان ايجاد شد. اين مسئله دركنارعوامل ديگر سبب فعال شدن دوبارۀ كانونهاي دانشجويي شد كه نقطۀاوج آن هم انتخابات اخير بود. همه شاهد بودند كه ازمدتها قبل دانشجويان با درس آموزي از تجربيات گذشته خودرابراي حضورفعال در انتخابات اخيرآماده كردند و حتي پيش از اعلام رسمي حضور نامزدها در اين عرصه جريان هاي دانشجويي به رايزني با افراد شايسته براي رياست جمهوري پرداختند تا آنها را به ثبت نام ترغيب نمايند. اين حضور دوباره سبب شد كه وزارت علوم دولت نهم محدوديت هاي بيشتري براي دانشجويان اعمال كند كه ازجمله مي توان به غيرقانوني اعلام كردن دفتر تحكيم وحدت شاخۀ علامه و انحلال انجمن هاي اسلامي تابع آن و نيز اعلام ممنوعيت فعاليت هاي انتخاباتي در دانشگاهها اشاره كرد. بستن درهاي دانشگاههاي گرگان، همدان و اميركبيربه روي آقاي كروبي از جمله اقدامات در همين زمينه بود.
به هرحال وبه شكلي كه شايد خيلي انتظار نمي رفت دانشگاه و كانونهاي دانشگاهي در جريان انتخابات اخير فعال شدند و پس از يك دورۀ نسبتا طولاني شكاف ميان رهبران سياسي اصلاح طلب و جوانان و دانشجويان دوباره پيوندي ميان آنان برقرار شدو وجوانان و دانشجويان به محوراصلي و حتي موتور محركۀ كارزارهاي انتخاباتي بدل شدند. نكتۀ جالب در اين ميان آن بود كه اولاپيش بيني اقبال لايه هايي از جامعۀ جوان ايران با گرايش ها و سليقه هاي خاص سياسي فرهنگي به دو نامزد اصلاح طلبان و ثانيا پاسخگويي اين دو نامزد با توجه به شاكلۀ شخصيت فكري-سياسي ايشان به مطالبات اين دسته از جوانان كمي دشوار مي نمود اما هرچه به روز انتخابات نزديكتر مي شديم همگرايي دو جانبۀ نامزدها و جوانان شور وشتاب بيشتري مي يافت تا جايي كه طي دو هفته مانده به برگزاري انتخابات ايران و بويژه تهران ميتينگهاي انتخاباتي بي سابقه اي را تجربه كرد كه شايد بتوان گفت در تمام سي سال حيات جمهوريت در ايران بي سابقه بود. ميتينگهايي كه تا نيمه هاي شب ادامه مي يافت و متن آن را هم جوانان تشكيل مي دادند. بالطبع اين وضعيت روز انتخابات و پس از آن هم ادامه يافت و هنگامي كه اعتراضات به اعلام نتايج آغاز شد باز هم جوانان و دانشجويان در متن حادثه بودند وبا ايجاد يك جنبش گستردۀ اعتراضي موجب شدند نتيجۀ دلخواه برخي از برگزاري يك انتخابات مسئله دار متحقق نشود. با اين اوصاف طبيعي است كه برخورد با دانشجويان به عنوان استخوان بندي اصلي جنبش جوانان كه نقش اصلي را درايجاد و تداوم حركتهاي اعتراضي داشتند شدت بگيرد چرا كه بدون حضور جوانان و دانشجوياني كه بصورت خودجوش و با انرژي و انگيزۀ غير منتظره اعتراضات را سازماندهي مي كردند و تداوم مي بخشيدند ما الان واقعيتي بنام جنبش سبز نداشتيم و بحران مشروعيت تا مغز استخوان دستگاه حاكم نفوذ نمي كرد.
بنابراين شما جنبش دانشجويي را خالق جنبش سبز مي دانيد در حاليكه بنظر مي رسد جنبش سبز نيز مي توانسته آثار مستقلي بر جنبش دانشجويي داشته باشد؟
همچنان كه پيش از اين گفتم جنب و جوش دوبارۀ جريانات دانشجويي اساسا به قبل از انتخابات باز مي گردد و همين حضور پر تحرك دانشجويان و جوانان از جمله اسباب داغ شدن بازار انتخابات شد و بسياري معادلات را پيش و پس از انتخابات به هم زد و نقطۀ عطفي در تاريخ معاصر ما ايجادنمود.با اينهمه شكل گيري جنبش سبز با مشخصه ها و مولفه هاي خاص خود مي تواند موجبات جهت دهي به جنبش دانشجويي و تداوم و استمرار آن را فراهم كند به اين معنا كه حالا ديگر جنبش دانشجويي چشم انداز وشعارها و مطالبات مشخص و تعريف شده اي دارد كه در گسترۀ ملي به خوبي جا افتاده اند و با توجه به حوادث اخير انگيزه هاي لازم براي پيگيري اين مطالبات و طرح اين شعارها موجود است. از طرف ديگر از آنجا كه ما با يك جنبش فراگير ملي مواجهيم جريانات دانشجويي و نيز جوانان از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار هستند و بطور طبيعي تهديد يا توسل به سركوب موجب ترس و انفعال آنها نخواهد شد.
اما جنبش دانشجويي همواره از يك رهبري و تشكيلات برخوردار بوده است و از زمان پیروزی انقلاب اسلامي تا كنون همواره اين تشكلها بودند كه اين جنبش را هدايت مي كردند اما در شرايطي كه كليه تشكلهاي دانشجويي از سوي حاكميت تعطيل و يا تحت كنترل قرار دارد اين جنبش چگونه هدايت مي شود؟
اتفاقا نكتۀ اي كه بايد مورد اشاره قرار گيرد و به گمانم بسيار مهم و تعيين كننده است همين سئوال است. در مسير حوادث قبل و بعد از انتخابات در ميان جوانان و بويژه دانشجويان سازماندهي هاي خودجوش خارج از چارچوب تشكل هاي سابق شكل گرفت. هسته هاي ارتباطي كوچك در ميان دوستان و همكلاسي ها و هم دانشكده اي ها به سرعت در بستر جنبش توسعه يافت و به شبكه هاي خودجوش در ابعاد وسيعتر تبديل شد كه همه استعداد و توان خودرا براي حفظ و تداوم جنبش و ايجاد ارتباط با ديگران و غلبه بر محدوديتهاي حوزۀ اطلاع رساني به كار مي گيرند. در واقع اين شبكه هاي خودجوش هم تشكل هاي سنتي و هم احزاب را در اين زمينه پشت سر گذاشته اند و حتي بسياري از اتفاقات پس از انتخابات ابتكار همين ها بوده است. اگر اينها نبودند دستگاه حاكم بسادگي مي توانست ستادهاي نامزدهاي اصلاح طلب و احزاب و سازمانهاي حامي شان را متلاشي و خودشان را منزوي كند اما خوشبختانه اين جنبش خودجوش اين نقشه ها را نقش بر آب كرد. اما متاسفانه عده اي هنوز فكر مي كنند اين جنبش عظيم ملي با تحريك و توطئۀ چند نفر شكل گرفته و بنا براين بادستگيري اين چند نفر مي توان غائله را ختم كرد در صورتي كه اينگونه اقدامات مي تواند به راديكالترشدن جنبش و سوق آن به سمت و سوهاي پيش بيني ناپذير منجر شود. در هر صورت گمان مي كنم در آينده نزديك با هويت جديدي از جنبش دانشجويي مواجه باشيم كه از چهره ها و قالب هاو پيوندهاي سنتي اينگونه جريانات متمايز باشد و به صورت شبكه هاي ارتباطي غير رسمي بكوشد حضور و واقعيت خود را در عرصه عمومي اثبات كند و اين مسئله ممكن است اساسا آرايش نيروهاي اجتماعي و سياسي را در سطح جامعه به هم بزند كه البته بحث در اين باره هنوز زود است ونياز به مشاهدات و مطالعات بيشتر و جدي تر دارد.
ايا شما تفاوتي ميان جنبش دانشجويي در پيش و پس از انتخابات قائل نيستيد؟
اساسا شاكله جنبش دانشجويي پس از پيدايش جنبش ملي سبز از جريانات دانشجويي قبل از انتخابات متفاوت است. نيروهاي تازه با ديدگاهها و سليقه هاي تازه و با شيوه هاي ارتباطي تازه تولد يك جريان سياسي-اجتماعي جديد را در صحنه تحولات ايران اعلام خواهند كرد كه مي تواند مسير تحولات را بطور جدي تغيير دهد.
خواسته هاي جنبش دانشجویی را با مواضع رهبران جنبش سبز تا چه میزان منطبق می دانید؟
به نظرم ميان خواسته ها و ديدگاههاي مجموعه افراد و جرياناتي كه در جنبش سبز حضور دارند انطباق و همپوشاني كامل وجود ندارد و اين جنبش چه در داخل و چه در خارج از كشور گروهها و طيف هاي بسيار متنوعي را در برمي گيرد كه بيشتر اشتراكاتشان سلبي است و مشتركات ايجابيشان نيز بعضا مبهم است كه تفسير و تاويل آنها مي تواند مناقشه بر انگيز باشد. به گمانم حتي در جريان انتخابات هم ميان مواضع و برنامه هاي نامزدهاي اصلاح طلب و نيز پيشينه و شاكله شخصيت سياسي شان با پايگاه اجتماعي جذب شده در هفته ها و روزهاي باقي مانده تا انتخابات نوعي ناهمخواني وجود داشت كه بيشتر ناشي از شرايط سياسي ايران است. در واقع نامزدهاي اصلاح طلب در تعامل دو جانبه با هواداران خود بطور طبيعي در حال تاثيرگذاري و تاثيرپذيري مداوم بودند و اين موضوع پس از انتخابات و شروع اعتراضات مضاعف شد چرا كه طيف هاي هوادار هردونامزد و البته با تندي بيشتري كه ناشي از فضاي اعتراضي بود در هم آميخته شدند و به يك جنبش سراسري شكل دادند. البته هوشياري مردم و رهبران در اين ميان تعيين كننده بود و آنها به سمت حركات يا موضعگيري هاي عصبي و واكنشي كشيده نشدند بلكه برعكس با خويشتنداري و آرامش و عقلانيت روي خط اعتدال البته از موضع اقتدار پابرجاماندند. اما بهرحال ما نيازمند آنيم كه خواسته ها و شعارها و برنامه هاي جنبش بصورت كاملا شفاف صورت بندي و ارائه شود تا هركسي خواسته ها و منويات شخصي خود را به كل جنبش تعميم و تسري ندهد. در اين زمينه رهبران شناخته شده جنبش بزرگترين مسئوليت را به عهده دارند چرا كه جنبش با نام آنان شناخته مي شود. آنها بايد فعال تر و شفافتر با مقوله مطالبات و شعارها و برنامه ها برخورد كنند و به معناي واقعي كلمه به هدايت و رهبري جنبش بپردازند وبا عرضه تحليل واقع بينانه از شرايط موجود به تدوين برنامه و سپس سازماندهي براي تداوم حركت اقدام كنند در غير اين صورت شكاف ميان خواسته ها و ديدگاههاي طيف هاي مختلف كه ناشي از تفاوت هاي طبقاتي و اجتماعي و فرهنگي در طيف هاي مختلف جنبش است مي تواند به سرخوردگي يا بروز چند دستگي منجر شود. به نظر مي رسد رهبران توان و امكان اقناع بدنه جنبش را در زمينه برنامه ها و شعارهاي معتدل و واقع بينانه دارند كه در عين شفافيت مورد توافق حداكثري قرار گيرد. اين برنامه ها بايد هرچه سريعتر وبطور مشخص اعلام شود و جنبش از روزمرگي به سمت سازماندهي و برنامه ريزي درازمدت پيش برود.
13 آبان در پیش است حرکت جنبش دانشجویی در این روز را چگونه پیش بینی می کنید؟
شايد اتفاق مهمي در شرف وقوع باشد مثل بيست و پنجم خرداد يا روزقدس اما هنوز هيچ چيز بطور قطعي و دقيق قابل پيش بيني نيست. ظاهرا مردم و بويژه جوانها راه ابراز اعتراض را يافته اند. حال كه مجوز راهپيمايي به خودآنها داده نمي شود آنها در راهپيماييهاي مجوز دار حضور مي يابند و خود را معرفي مي نمايند. تجربه آخرين نماز جمعه به امامت آقاي رفسنجاني و روز قدس نشان مي دهد كه دستگاه حاكم در برابر اين تاكتيك هم دچار ترس و عصبانيت مي شود و هم دچار ياس و استيصال. دچار ترس و عصبانيت مي شود چون قدرت نمايي معارضان را مي بيند و دچار ياس و استيصال مي شود چون كاري از دستش بر نمي آيد و تداوم اين وضعيت را موجب فرسوده شدن توان و ريزش نيروهاي خود از يك سو و تثبيت موقعيت جنبش و تقويت روحيه راس و بدنه آن مي يابد.
با توجه به اينكه سيزده آبان امسال روز غير تعطيل است و دانشگاهها برقرارند و در عين حال چون راهپيمايي رسمي دانشجويي برگزار مي شود همه دانشجويان دانشگاهها امكان حضور در مراسم را دارند به نظر مي رسد جمعيت انبوه جوانان و دانشجويان جنبش سبز همه را غافلگير كند.
برخي رهبران جنبش سبز ايراداتي را به برخي شعارهاي مطرح شده در تجمعات مطرح ساخته اند نظر شما در اين زمينه چيست؟
من با رهبران جنبش در اين زمينه هم عقيده ام. از يك نكته مهم نبايد غفلت كرد و آن اينكه مثل روز قدس شعارهاي نسنجيده يا انحرافي و نا هماهنگ نبايد مطرح شود. من گمان مي كنم نبايد از سويه ديگر بام سقوط كنيم و نسبت به هر موضع يا شعار دستگاه حاكم واكنشي عمل نماييم. برخي از كساني كه مي خواهند به طور شتابزده روز سيزده آبان را روز دوستي و آشتي با امريكا اعلام كنند به جنبش سبز ضربه مي زنند همچنانكه شعار نه غزه نه لبنان در روز قدس به ما ضربه زد. صرف نظر از اينكه اينگونه شعارها اخلاقي و اصولي هم نيست و با طرفداري ما از حقوق بشر در تناقض است. در هر صورت نبايد بر بسياري فجايع قرن گذشته و سالهاي گذشته در كشورهاي مختلف چشم دوخت و با خط كشي هاي غير دقيق حدود و مرزها را مخدوش كرد و به ورطه شعارهاي بازاري سقوط كرد. بايد روز سيزدهم آبان را به عنوان روز مبارزه با استبداد داخلي و استكبار جهاني فرصتي براي همبستگي هرچه بيشتر مردم كرد. نبايد چشم خود را بر آلام و مصيبت هاي مردم رنجديده عراق و افغانستان وفلسطين ببنديم و كاسه تكدي دوستي جلوي كساني بگيريم كه اگر منافعشان اقتضا كند با ما همان خواهند كرد كه بامردم ويتنام يا شيلي و روآندا. روي هم رفته نبايد پايه هاي فكري جنبش سبز را در هيجانات سطحي و زودگذر فراموش كنيم و از اين طريق آنرا بي پشتوانه و آسيب پذير سازيم.
0 نظرات:
ارسال یک نظر