۱۳۸۸/۰۷/۱۸

کودتای رسانه‌ای دولت در برابر انقلاب رسانه‌ای ملت

سانسور رسانه‌های خبری اصلا‌ح‌طلبان پس از کودتای ۲۲ خرداد:
کودتای رسانه‌ای دولت در برابر انقلاب رسانه‌ای ملت.

ادامه راه سبز«ارس»: این جمله معروف را تقریبا همه کسانی که دستی در رسانه و سر و سری با اصلاح‌طلبی دارند شنیده‌اند که حاکمیت و به طور خاص عناصر کودتاگر، به شدت از رسانه به هر معنای کلمه می‌ترسند. آن‌ها از هیچ‌چیز به اندازه رسانه‌ای شدن جنایاتی که در سه ماه اخیر صورت گرفت ضربه نخوردند. شاید اگر روزنامه‌ها، موبایل‌های دوربین‌دار مردم عادی، سایت‌ها، وبلاگ‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای وجود نمی‌داشتند، هیچ یک از کشتارها و سرکوب‌های صورت گرفته تا به این حد گریبان دولت کودتا و عناصر سرکوبگرش را نمی‌گرفت. همین ترس عمیق و شدید از رسانه بود که کودتاگران عصبانی را به ناگزیر از حذف، سانسور بی‌سابقه، توقیف و فیلتر کردن روزنامه‌ها و سایت‌ها و پارازیت فرستادن بر روی شبکه‌های ماهواره‌ای نمود. این خفقان گسترده رسانه‌ای البته هیچ کمکی به توجیه هیچ چیز کمکی نکرد و با اینکه صدا و سیمای به ظاهر ملی عملا ابتدا تبدیل به ابزار توجیه سرکوب و پس از آن خود به یکی از ابزارهای سرکوب بدل شده بود، اما باز هم موج گسترده‌ای از بی‌اعتمادی و نفرت در شریان جامعه دوید که همه از صدقه سر همان رسانه‌های شکسته بسته اصلاح طلب بود. آنچه در چهارماه اخیر صورت گرفت نه فقط کودتا علیه جان، آبرو و رای یک ملت که یک کودتای رسانه‌ای گسترده نیز بود. تقریبا هیچ یک از رسانه‌های اصلاح‌طلب از تیغ سانسور و سرکوب کودتاگران در امان نماندند. آن‌ها هنوز هم به دنبال بستن پنجره‌های بازند و تمام توان خود را در این راه به کار بسته‌اند. آنچه می‌خوانید گزارشی است از تلاش‌های همه‌جانبه دولت کودتا و عوامل نظامی سپاه برای به محاق فرستادن رسانه‌های اصلاح طلب چند روز قبل و ماه‌های بعد از کودتای ۲۲ خرداد:


محمود احمدی‌نژاد پس از اینکه بر علیه رای و عقیده بیش از ۲۰ میلیون ایرانی کودتا کرد و با شکستن قانون و سرکوب و کشتار بر صندلی ریاست جهوری تکیه زد، در اولین نشست خبری پس از کودتا و نیز در مصاحبه اخیر خود با شبکه آمریکایی سی-بی-اس، در پاسخ به اعتراض خبرنگاران رسانه‌ها به سرکوب اعتراض‌های مردمی به نتایج آن انتخابات، ناباورانه ایران را «آزادترین کشور دنیا» خواند. این قضاوت مضحک انتقاد و اعتراض تحلیلگران سیاسی و اجتماعی را به دنبال داشت. منتقدان این قضاوت، از جمله به وضع مطبوعات و رسانه‌ها به‌خصوص پس از انتخابات اشاره می‌کنند که حتی قابل‌مقایسه با دوران جنگ هشت‌ساله ایران و عراق نیز نیست.

در ابتدا به نظر می‌رسید که فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران در ماه‌های باقی‌مانده به انتخابات خرداد ۸۸، در حال پیدا کردن تنوع و آزادی نسبی‌ است که تا اندازه‌ای یادآور فضای مشابهی در ماه‌های مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری سال 76 بود. اما این روزنه فقط برای چند روز ایجاد شد و دوباره بسته شد. برای مثال روزنامه «یاس نو»، ارگان مطبوعاتی نزدیک به «جبهه مشارکت ایران اسلامی» دوباره منتشر شد و در عرض چند روز بدون هیچ گونه حکمی و صرفا به دستور معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد توقیف شد؛روزنامه‌های «کلمه سبز» و «اندیشه نو» توانستند بار حمایت رسانه‌ای از میرحسین موسوی، یکی از دو نامزد اصلاح‌طلب انتخابات ریاست‌جمهوری را به دوش بکشند. اما آن دو نیز ازتیغ سانسور و توقیف در امان نماندند و در عمرشان به چند ماه بیشتر قد نداد .

روزنامه «اعتماد ملی» هم توانست همچنان در حمایت از مهدی کروبی، دبیرکل حزب متبوع این روزنامه و دیگر نامزد اصلاح‌طلب انتخابات خردادماه، روشن‌تر و صریح‌تر از پیش به انتقاد از دولت نهم و دست‌گذاشتن بر نقاط ضعف و خطاهای این دولت بپردازد. هم‌زمان که روزنامه «اعتماد» هم به حمایت رسانه‌ای از دو نامزد اصلاح‌طلب می‌پرداخت، روزنامه‌های «خبر» و «فرهیختگان» هم با تحریریه و رویکردی تازه به صف اول دکه‌های مطبوعاتی پیوستند.

به این ترتیب در کنار دفاع تمام‌سنگ روزنامه‌های «ایران» و «کیهان» که با بودجه دولتی و عمومی منتشر می‌شوند و دفاع کژدار و مریض روزنامه‌های «جام‌جم» و «رسالت» از نامزدی محمود احمدی‌نژاد، جلوه‌ای از رقابت انتخاباتی بین محمود احمدی‌نژاد و رقبای اصلاح‌طلب‌اش روی دکه‌های مطبوعاتی و وب‌سایت‌های اینترنتی نیز بروز پیدا کرد.

اما این جبهه‌آرایی مطبوعاتی به مذاق حاکمیت خوش نیامد و پس از کودتای ناشیانه‌ای که در عرض چند ساعت و پشت درهای بسته وزارت کشور با بازیگردانی کامران دانشجو، وزیر متقلب علوم دولت کودتا و چندی دیگر از حامیان نزدیک رئیس دولت کودتا صورت گرفت، از فردای رای‌گیری، تیغ سانسور شاهرگ اصلی جریان اصلاح طلب، یعنی روزنامه‌ها را نشانه رفت و حاضر نشد آن‌ها را حتی در همان حدّ مهارشده و کم‌جان ِ روزهای پیش از انتخابات تحمل کند.


از ظهر روز رای‌گیری مصادف با بیست و دوم خرداد ۸۸، صدور دستورالعمل‌ها و تماس‌های تلفنی عتاب‌آمیز به سردبیران روزنامه‌های منتقد دولت آغاز شد. برای صفحه اول این روزنامه‌ها در دفتر دادستان وقت تهران – سعید مرتضوی - تصمیم گرفته می‌شد که چه کلمه‌هایی در تیترهای اصلی نباشد و چه عکس‌هایی بر صفحه اول روزنامه‌ها نیاید.

طبق قانون مطبوعات جمهوری اسلامی ایران، نظارت پیش از انتشار بر نشریات ممنوع است اما روزنامه‌های منتقد دولت در روزهای پس از کودتای ۲۲ خرداد، بیش از همه نگران نظر معاون دادستان وقت تهران در چاپخانه بودند که می‌توانست به گردش قلمی، جلوی انتشار شماره آن روز را بگیرد.

این‌‌گونه بود که خوانندگان روزنامه‌هایی مانند اعتماد ملی، اعتماد، و خبر با کادرهای سفید و جای خالی تیتر و روتیتر و سوتیتر در صفحه اول و دیگر صفحات این روزنامه‌ها کم کم خو گرفتند و ظرف چندروز چشم‌شان به رد پای سانسور در روزنامه‌ها عادت کرد. تکه‌های سفیدی که بعضا در میان نوشته‌ها و یادداشت‌های صفحات روزنامه‌ها دیده می‌شد، کم کم به گویاترین تبدیل شدند و همه خوانندگان کم کم توانستند آن‌ها را بخوانند. همه فهمیدند که این سفیدی‌های تکه تکه در جای جای روزنامه‌ها ناشی از سانسور همه‌جانبه و نشانه‌ای از حذف اجباری بخشی از یک مطلب یا حتی تمامی آن از سوی دادستانی وقت تهران است؛ .

البته سانسورچیان ناظر بر مطبوعات خیلی زود به این ترفند و پیامی که این کادرهای سفید برای مخاطبان داشت پی بردند. این شد که ترجیح دادند حتی ردپای ننگین حذف و سانسور را هم دیگر دیگر از صفحات روزنامه‌ها پاک کنند و در عوض مطالبی با قلم درشت منتشر کنند که نشان می‌داد مطلبی دیگر از آن صفحه حذف شده و در عوض مطلب کناری آن‌قدر بزرگ چاپ شده که جای خالی مطلب حذف‌شده را پر کند.

کار تیغ‌ها و قیچی‌ها البته به همین‌جا ختم نشد. روزنامه اعتماد ملی پس از افشاگری‌های شجاعانه مهدی کروبی، باز هم با حکم شخص مرتضوی، توقیف شد تا شاید گوش و چشم مردم، کم‌تر از اخبار افشاگرانه مربوط به جنایت‌هایی که در کهریزک و با حکم مستقیم مرتضوی صورت گرفته بود، باخبر شود، غافل از اینکه مردم پیش و بیش از این‌ها از طریق رسانه‌های سایبر و شبکه‌های ماهواره دیده و شنیده بودند و این سانسورها و حذف‌ها دیگر چندان آبروی رفته حاکمیت را باز نمی گرداند.

آن‌چه بر روی صفحه‌های روزنامه‌ها رفت هم کم از آن‌چه بر خود روزنامه‌نگاران رفت، نداشت. شماری از روزنامه‌نگاران که جایگاه دوتن از آنان، سردبیری دو روزنامه اعتماد ملی و فرهیختگان بود، بازداشت شدند و در بیدادگاه‌های نمایشی کودتاچیان در نقش تماشاچی جلوی دوربین آورده شدند. سانسورها و توقیف‌های پی‌در‌پی، دبيرخانه انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران را بر آن داشت که در آخرین روزهای تصدی محمود هاشمی شاهرودی بر قوه قضاییه ایران در نامه‌ای سرگشاده به او، از رفتاری که در دوره تصدی او بر دستگاه قضا و به‌خصوص در روزهای پس از انتخابات ریاست‌جمهوری با مطبوعات و رسانه‌ها شد گلایه کنند.

این دبیرخانه خطاب به هاشمی شاهرودی به او یادآوری کردند: بر پایه اصل یکصدو پنجاه و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «قوه قضاییه قوه‏ ای است مستقل كه پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به‏ عدالت و عهده دار وظایفي چون: رسیدگی و صدور حكم در مورد تظلمات تعدیات شكایات احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع و نظارت بر حسن اجرای قوانین است».

در این نامه همچنین تاکید شد: در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران همچنين ممنوعيت تعرض به حيثيت، جان و مال، مسكن و شغل افراد (اصل22)، ممنوعيت تجسس و سانسور اصل 25، ممنوعيت تفتيش عقايد اصل 23، ممنوعيت اضرار (اصل 23) و ممنوعيت دستگيري و مجازات غير قانوني (اصول34 و 36) تصريح شده است و ضمانت اجراي اين چنين اصولي عملا در اختيار دستگاه‌هاي قضايي است كه بر اساس قوانين جزايي، متجاوزين به حقوق افراد را مجازات و حقوق تضييع شده آنها را احقاق مي‌كند.از سوي ديگر در اصول قانون اساسي، به خصوص اصل 24 بر آزادي بيان و انديشه تاكيد شده و آزادي‌ها به اندازه‌اي براي قانونگذار محترم شمرده شده كه در اصل نهم تاكيد شده است: هيچ مقامي حق ندارد ... آزادي‌هاي مشروع را، هرچند با وضع قوانين و مقررات سلب كند.

این نهاد صنفي روزنامه نگاران ايرانی در ادامه نامه‌اش به بازداشت شماری از روزنامه‌نگاران در روزهای پس از انتخابات اعتراض کرد». اما همان‌طور که انتظارش نیز می‌رفت، محمود هاشمی شاهرودی صندلی خود را به صادق لاریجانی آملی تحویل داد و به هیچ‌یک از این درخواست‌ها و اعتراض‌ها کوچکترین اشاره‌ای نکرد.

در هفته نخست مهرماه، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات با انتشار بیانیه ای نسبت به وضعیت روزنامه نگاران ابراز نگرانی کرد. این انجمن در این بیانیه نسبت به «ادامه‌ بازداشت و تهدید روزنامه‌نگاران و اعمال فشارهای گوناگون بر مطبوعات منتقد» اعتراض کرد. در این بیانیه به احضارها و تهدیدهای مستقیم و غیر مستقیم اهالی مطبوعات توسط نهادهای امنیتی اشاره و از مسئولان خواسته شده از اعمال این گونه فشارها پرهیز و همه روزنامه نگاران و صاحب نظران بازداشت شده را بدون قید و شرط آزاد کنند.

انجمن دفاع از آزادی مطبوعات با ابراز نگرانی و اعتراض به «احضار، حبس و تهدید» روزنامه‌نگاران در ایران، از مقام‌های جمهوری اسلامی خواست که به این وضعیت «تاسف‌بار» پایان دهند. انجمن دفاع از آزادی مطبوعات با اشاره به نام‌های عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی و احمد زیدآبادی، اعضای شورای مرکزی این انجمن، و آقایان بهمن احمدی امویی، سعید لیلاز، محمد قوچانی، مسعود باستانی، فیاض زاهد، رضا نوربخش، علی پیرحسینلو، محسن آزموده، مهدی محمودیان، حسین نورانی‌نژاد، مسعود لواسانی و خانم‌ها هنگامه شهیدی و فریبا پژوه، به روزنامه‌نگارانی اشاره کرد که «برخی یک‌صد روز است در سلول انفرادی و شرایط سخت و دشوار و بدون دسترسی به کتاب و مطبوعات، به‌سر می‌برند» و فشارهای روحی و روانی و جسمی وارد شده بر این روزنامه‌نگاران، نه در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی قابل توجیه است و نه با اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌نامه‌های بین‌المللی مشابه، نسبتی دارد.

پنج روز بعد از این بیانیه، در میانه مهرماه خبر رسید که هیات نظارت بر مطبوعات ایران امتیاز دو روزنامه فرهنگ آشتی و آرمان را لغو کرده است. بر اساس گزارش ها، این هیات امتیاز روزنامه فرهنگ آشتی را به اتهام نقض ماده هشت قانون مطبوعات لغو کرده است. بر اساس این ماده، واگذاری امتیاز نشریه به دیگران ممنوع است، مگر اینکه این امر به تصویب هیات نظارت بر مطبوعات برسد. فرهنگ آشتی حدود سه ماه بود که انتشار دوره جدید خود را آغاز کرده بود. در همین حال حسین عبدالهی، سردبیر روزنامه آرمان، به بی بی سی گفت که خبر تعطیلی روزنامه «پیش از تشکیل جلسه هیات نظارت به آن ها رسیده است» .

پس از این توقیف‌ها بود که سخنگوی فراکسیون نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس شورای اسلامی (فراکسیون خط امام) با انتقاد از «حذف افراد معتدل از ترکیب هیات منصفه مطبوعات» گفت: روزگار خوشی در انتظار مطبوعات نیست. داریوش قنبری به پارلمان‌نیوز گفت: با تغییر ترکیبی که در هیات منصفه مطبوعات صورت گرفته بحث آزادی مطبوعات متفاوت‌تر از گذشته می‌شود و آن حداقل‌های موجود برای رسانه‌ها هم محدودتر می‌شود. مطمئنا برخورد با مطبوعات بیشتر از گذشته خواهد شد و به راحتی از این پس رسانه‌ها را توقیف خواهند کرد.

این نماینده اصلاح‌طلب مجلس هشتم به حذف محسن دعاگو، امام‌جمعه شمیرانات، و فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی، نامزد معترض انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، از اعضای هیئت منصفه دادگاه مطبوعات نیز اشاره و تاکید کرد: آستانه تحمل پایین آمده و از این پس با توجه به اینکه ترکیب هیات منصفه از چهره‌های افراطی است در بستن نشریات منتقد درنگ نخواهند کرد.

در کنار سانسور شدید روزنامه‌ها، فیلترینگ پایگاه‏های اینترنتی اصلاح طلب نیز در اولویت کار کودتاگران قرار گرفت و بعد از قطع شبکه اس‌ام‌اس از ساعت ۳ بامداد ۲۲ خرداد، نوبت به آن‏ها رسید. از ساعت ۸ صبح روز رای‌گیری پایگاه‏های اینترنتی اصلاح‌طلبان که قبل از این هم پیوسته فیلتر گردیده بود، یک به یک از دسترس خوانندگان که برای دنبال کردن آخرین اخبار مربوط به روز رای گیری به آن‏ها مراجعه می‌کردند، خارج شد. فیلترینگ از سایت کلمه و قلم آغاز شد و به موج سوم و نوروز و سایر پایگاه‌های رسمی اصلاح‌طلبان رسید.

در آخرین ساعات روز رای‌گیری استودیو موج سوم که محل پخش اینترنتی برنامه‌های تلویزیونی مخصوص انتخابات بود توسط نیروهای لباس‌شخصی مسلح مورد هجوم واقع شد و همزمان پخش اینترنتی قلم تی وی از پایگاه اینترنتی قلم نیوز نیز مورد حمله و فیلترینگ قرار گرفت و به این ترتیب تنها دو رسانه‌ تصویری اصلاح‌طلبان نیز مشمول حذف و سانسور و سرکوب شد. در روزهای پس از کودتا نیز همین جریان ادامه داشت و کلیه وبسایت‌های حامی موسوی و کروبی از فیلترینگ در امان نماندند. علاوه بر سایت‌‌های خبررسانی احزاب سیاسی، سایت‌هایی که بار خبررسانی در آن ایام را به دوش می‌کشیدند مانند تویتر و فیس‌بوک و فرندفید نیز یکی پس از دیگری فیلتر شدند. در این میان اکثریت مردم که برای در جریان قرار گرفتن اخبار به شبکه‌های ماهواره‌ای پناه برده بودند با امواج پارازیت مواجه شدند. پارازیت‌هایی که خرج سنگینی بر دست برادران سپاه گذاشت تا مردم را از جریان دقیق و صحیح اطلاع‌رسانی محروم کنند و اخبار دروغ بیست‌و‌سی را به خوردشان بدهند.

اما این برادران و همکارانشان در قوه مجریه و قضائیه اصل هوشیاری و بصیرت مردم را از یاد برده بودند و فن‌آوری‌ای به نام موبایل دوربین‌دار را فراموش کرده‌ بودند. آنچه در جریان درگیری‌های خیابانی پس از کودتا رخ داد شاید به گویاترین وجه تنها از دریچه دوربین‌های تیره و تار موبایل‌های شهروندان تهرانی و شهرستانی قابل مشاهده بود.

شهروندان عادی به رسانه‌های موثری بدل شدند که هیچ یک از نیروهای سرکوبگر حتی فکرش را هم نمی‌کردند که یک فیلم‌برداری ناشیانه از صحنه دلخراش مرگ شهید ندا آقاسلطان توسط یک شهروند عادی ناشناس که سررشته‌ای در فیلمبرداری و کارگردانی ندارد، تمام جهان را به لرزه درآورد. هیچ یک از پلیس‌های ضدشورشی که با اونیفورم نیروی انتظامی به تخریب اموال عمومی و ارعاب مردم و ضرب و شتم صهیونیست‌وار آنان در خیابان‌های اصلی و فرعی و حیاط خانه‌ها مشغول بودند هیچ گاه فکرش را نمی‌کردند که ممکن است دوربین کوچکی از پنجره خانه همسایه جنایت‌های آنان را ثبت کند و به ضرب و زور فیلترشکن در مقابل دیدگان میلیون‌ها انسان در سراسر جهان قرار دهد.

هیچ کس فکرش را نمی‌کرد که وقتی میرحسین موسوی در شعار انتخاباتی‌اش گفت به جای چسباندن پوسترهای تبلیغاتی به در و دیوار هر شهروند یک رسانه باشد این حرف تا این حد از سوی هوادارانش جدی قلمداد شود و در لحظات نفس‌گیر قتل و کشتار هم این وظیفه خطیر را از یاد نبرند.

امروز اگرچه روزنامه‌ها به محاق توقیف و سانسور رفته‌اند، پارازیت‌های سپاه سلامت هم‌وطنانمان را به خطر انداخته، پایگاه‏های اینترنتی و وبلاگ‌ها فیلتر شده‌اند و صداو سیما به وظائف وطن‌فروشانه خود مشغول است، اما یک چیز خواب آرام را از چشم کودتاگران گرفته است و آن تحقق یافتن شعار هر شهروند یک رسانه است.

» ادامه مطلب

زنگ انشاء – ۱۳ آبان

زنگ انشاء – ۱۳ آبان


با 4 نفر از ديگر دوستانم قرار گذاشتيم که سر زنگ انشاء با همديگر يکصدا فرياد الله اکبر سر داده و کلاس درس را تعطيل کنيم.

علت انتخاب زنگ انشاء اين بود که معلم انشاء در بين همه معلميني که داشتيم، بنظر مطمئن تر مي آمد. شايد بخاطر موضوعاتي که براي انشاء انتخاب مي کرد اين حس در بچه ها ايجاد شده بود.

اصليت آذري داشت و يکبار که در مورد صمد بهرنگي از او سوال کردم با چشماني متعجب نگاهم کرد و گفت که اسم صمد را تا کنون نشنيده است و با خواندن ليست حضور و غياب نشان داد که علاقه اي به ادامه بحث ندارد.

هفته بعد کتاب ماهي سياه کوچولوي صمد بهرنگي را برايم آورد، در زنگ تفريح صدايم کرد و آنرا لاي دفترچه انشايم که به بهانه تصحيح گرفته بود بمن داد و زير لب نجوا کرد که مواظب باش!

آنشب بارها با خواندن ماهي سياه کوچولو گريه کردم، قلم صمد جادويي بود. اولدوز و کلاغها را هم دفعه بعد برايم آورد. با صمد بهرنگي روي آسمانها پرواز مي کردم.

همه اينها مال پارسال بود، ولي امسال اوضاع خيلي فرق مي کرد، حکومت نظامي شده بود و همه از همديگر مي ترسيدند. مراسم روز اول مهر و بازگشايي مدرسه خيلي سرد و بيروح برگزار شد. مديرمان در چند جمله کوتاه شروع سال تحصيلي را تبريک گفت و براي همه آرزوي موفقيت کرد و تمام.

همگي احساس مي کرديم که سنگي بزرگ روي سينه هايمان قرار داده اند و نفس کشيدن برايمان سخت شده است. معني اختناق را با گوشت و پوستمان احساس مي کرديم. فقط گروه 5 نفره اي که سالها با هم همکلاس بوديم بهم اعتماد داشتيم و با صدايي آهسته و پچ پچ کنان با هم حرف مي زديم.

يکي از بچه ها خيلي نترس بود، مي گفت بايد اين وضع را بهم بزنيم، ما که سال آخري هستيم بايد همه بچه هاي دبيرستانمان را راه بياندازيم توي خيابان و تظاهرات کنيم. من و بقيه بچه ها مخالف بوديم، مي گفتيم که کسي همراهي نخواهد کرد و همه ما را مي گيرند و بدبختمان مي کنند. همگي کلافه و سردرگم بوديم، از طرفي دلمان مي خواست جلوي ظلم بايستيم ولي در عين حال مي ترسيديم.

با هم بحث مي کرديم که کدام يک از معلمها ممکن است ساواکي باشند، تقريباً همه آنها برايمان مشکوک بودند، من دل به دريا زدم و قضيه معلم انشاء و کتابهاي صمد را براي بچه ها گفتم، مي خواستم نتيجه گيري کنم که به معلم انشاء مي توان اعتماد کرد، ولي نگذاشتند حرفم تمام بشود و فرياد کشيدند که او به تو کتاب صمد بهرنگي داد و تو هم گرفتي؟ و بدون اينکه منتظر پاسخ من شوند گفتند که معلوم است که معلم انشاء صددرصد ساواکي است، او مي خواسته تو را گير بياندازد! ده دقيقه اي گذشت تا فکرم را جمع و جور کردم و با احتياط گفتم: "ولي من به او اعتماد دارم"

روز شنبه اول مهر بود و مدرسه را شروع کرده بوديم و روز سه شنبه اولين زنگ انشاء را داشتيم. قرارمان اين شد که هر 5 نفر همزمان بايستيم و الله اکبر بگوئيم و ادامه بدهيم تا همهء کلاس با ما همصدا شوند و بعد از کلاس بزنيم بيرون و توي راهرو شعار بدهيم تا بقيه کلاسها هم بيرون بيايند.

زنگ انشاء شروع شد و معلم که سر کلاس آمد بچه ها همه برپا دادند، مبصر دوباره برجا داد و همه نشستيم، معلم انشاء پاي تخته رفت و روي تخته نوشت: موضوع انشاء "علم بهتر است يا ثروت"! خبر خوبي نبود، تا بحال از اين موضوعات تکراري و کليشه اي نداده بود.

از گروه 5 نفره ما 2 نفر هميشه کنار هم مي نشستند ولي 3 نفر بقيه در کلاس پخش بوديم.. چندين بار نگاه هايمان با همديگر ردوبدل شد ولي هر بار ترس و دلشوره بيشتر مي شد. قرارمان اين بود که بعنوان علامت، هر دو دستمان را روي ميز بگذاريم و بعد تا 10 بشماريم و سپس بلند شويم و شعار بدهيم.

من چند بار دستانم را روي ميز گذاشتم ولي کسي از دوستانم نگاهم نمي کرد. سرانجام زنگ تفريح خورد و به حياط رفتيم. چند دقيقه اي بين مان سکوت بود. يکي از بچه ها شروع کرد و گفت که خيلي ترسيده بوده است، معذرت خواهي مي کرد، بقيه خنده شان گرفت و گفتند ما هم ترسيده بوديم.

دوباره با هم دست داديم و قرار گذاشتيم که زنگ بعد برنامه را اجرا کنيم، زنگ بعد ديني داشتيم و همه با هم موافق بوديم که معلم ديني حتماً ساواکي است. کار را به خودمان سخت کرده بوديم، معلم انشاي نازنين را از دست داده بوديم و حال بايد با معلم ديني طرف مي شديم. در عين حال بقدري هيجانزده بوديم که نمي توانستيم نقشه امان را عقب تر بياندازيم.

سر کلاس ديني همه چيز خوب پيش رفت، دستها روي ميز، با نگاهها هماهنگ شديم و رفتيم براي شمارش، صداي عددها را در درون وجودم مي شنيدم، از عدد هفت به بعد چشمهايم را بستم تا شهامت بلند شدن و فرياد کشيدن را پيدا کنم، هشت، نُه، ده، الله اکبر! اول به ذهنم رسيد که صداي بقيه را هم شنيده ام ولي چشمانم را که باز کردم ديدم که فقط من ايستاده ام، بقيه بلند نشده بودند، کسي الله اکبر نگفته بود، معلم ديني با چشماني از حدقه درآمده به من زُل زده بود و ظاهراً از تعجب شوکه شده بود، يک لحظه بشدت ترسيدم، لرز شديدي را در زانوهايم حس کردم، بدنم يخ کرده بود و انگشتانم بيحس شده بودند، يکباره جاي سرما را گرما گرفت و مثل تب کرده ها داغ شدم، همه اينها در کسري از ثانيه اتفاق افتاد، مي دانم که از روي شجاعت نبود ولي يکباره تصميم گرفتم ادامه بدهم، الله اکبر الله اکبر، صداي بچه هاي کلاس در هم آميخت و فريادهاي من در ميان آنها محو شد، بي اختيار همه بسوي در کلاس رفتيم و بداخل راهرو دويديم، فريادهاي مان ديگر به اوج رسيده بود، درها يکي پس از ديگري باز شد و کلاسهاي ديگر هم بيرون ريختند، چند دقيقه بعد ما در خيابان جلوي مدرسه در حال تظاهرات بوديم.

روزهاي بعد مدرسه هاي ديگر هم مي آمدند و هر روز عده مان بيشتر مي شد. نيروي پليس و افراد حکومت نظامي که سر مي رسيدند همگي فرار مي کرديم و متفرق مي شديم.

خوشبختانه هيچکدام از معلمانمان ساواکي درنيامدند و ما فهميديم که همه اش تصورات و خيالات ما بوده است. ما را تشويق مي کردند، ولي همراهمان براي تظاهرات نمي آمدند.

در پخش اعلاميه و شعارنويسي روي ديوارها با همديگر مسابقه داشتيم.

روز 13 آبان قرار بود براي ديدن نمايشگاه عکسي که دانشجويان در دانشگاه تهران گذاشته بودند به آنجا برويم، ولي روز قبل از آن، جمعه، 5 نفري رفته بوديم کوه و برگشتني راه را گم کرديم و به تاريکي خورديم و خيلي طول کشيد تا بتوانيم راه را پيدا کرده و برگرديم، شديداً خسته بوديم و قرار شد که ديرتر برويم دانشگاه تهران.

روز شنبه 13 آبان وقتي به محل قرار رسيديم که بطرف دانشگاه برويم يکي از بچه ها خبر بسيار بدي برايمان داشت، گارد به دانشگاه تهران حمله کرده بود و تعدادي از دانش آموزان که براي بازديد نمايشگاه عکس رفته بودند کشته شده بودند، همگي گريه مي کرديم. فرداي آنروز يعني يکشنبه 14 آبان آسمان تهران را دود سياه پوشانده بود، همه شهر در آتش مي سوخت. هر کجا نگاه مي کرديم بچه هاي هم سن و سال خودمان بودند. آنروز براي اولين بار جلوي گارد ايستاديم، آنها گلوله مي زدند و ما سنگ پرت مي کرديم، بعضي هم کوکتل مولوتف داشتند. ولي در آن روز دانش آموزان ايران به حکومت استبداد نشان دادند که مي توانند موتور حرکت يک انقلاب باشند. يکصد روز بعد حکومت سرنگون شده بود.

» ادامه مطلب

جنگ نرم و انقلاب مخملي، واژگاني به بهانه‌ي قانوني کردن ديکتاتوري

جنگ نرم و انقلاب مخملي، واژگاني به بهانه‌ي قانوني کردن ديکتاتوري

ادامه راه سبز«ارس»
: واژگاني چون انقلاب مخملي، جنگ نرم و کودتاي نرم از جمله واژگاني‌اند که چندي است در قاموس سياسي اصول‌گرايان فراوان به کار مي‌رود.


ابتدا با شنيدن اين واژگان انسان تصور مي‌کند که همه‌ي تلاش در به کار بردن اين واژگان به منظور کوچک شمردن ، تحقير ، رد و نفي اعتراضات مردمي است که بعد از تقلب انتخاباتي به عملکرد غير قانوني و غير انساني راست‌هاي تندرو در خيانت به اعتماد و آراي مردم در ايران شکل گرفته است.

به کار بردن اين واژگان توسط افرادي چون شريعتمداري و روزنامه‌ي کيهان در ابتدا توجه‌اي جدي را برنمي‌انگيزد و اهميتي را برخوردار نيست. چرا که اين افراد و نشريات به واسطه‌ي عدم شناخت واژگان و اصطلاحات و همچنين دانش محدود پيرامون مباحث و مسائل علوم اجتماعي و انساني ، هر واژه را هر طور که مي خواهند و به نفع خويش مي‌بينند تعريف و توجيه مي‌کنند. لذا هر وقت که لازم ببينند هر واژه‌اي را عليه هر کس و هر عملي به کار مي‌برنند و چون مخاطباني جدي ندارند که به طرح سوال از آنها بپردازند و آنها را مجبور به پاسخ‌گويي نسبت به گفته‌هاشان کند، مجال را بر خود تنگ نمي‌بينند، هر چه مي‌خواهد دل تنگشان بر زبان و قلم مي‌آورند.

اما، آنگاه که استفاده از اين واژگان، از دايره‌ي محدود و بسته‌ي کيهان و کيهانيان فراتر مي‌رود و بر زبان و قلم ديگراني چون لاريجاني رئيس مجلس جاري مي‌شود، آدمي را قدري به تفکر وا مي‌دارد که منظور از به کار بردن اصطلاحاتي چون جنگ نرم و انقلاب مخملين چيست و هدف از به کار بردن اين واژگان در وسعتي اينچنين کدام است؟

دو پاسخ براي اين پرسش به ذهن مي‌نشنيد.

اولين پاسخ که تقريبا همه بر آن اشعار دارند و بارها از زبان‌ها و قلم‌هاي بسياري جاري شده است اين است که :

جناح راست پس از تقلب بزرگ و خيانت به آرا و اعتماد مردم ايران، به منظور سرکوب اعتراضات مردمي و توجيه جنايت‌هاي پس از تقلب، اعتراضات مدني و خالي از هرگونه خشونت ملت را به انواع برچسب‌هاي ناچسبي از اين دست، به جنگ تعبير مي‌کنند. و از اين تعبير چند هدف را دنبال مي‌کنند. اول اينکه جنايت‌هاي ضد انساني و حقوق بشري خود چه در به گلوله بستن مردم در خيابان‌ها و چه انواع شکنجه و تجاوز در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها را براي خود و همفکران خود توجيه کرده باشند و ديگر آنکه، آن دست از جوانان بينوايي را که از سر اخلاص و به منظور دفاع از کيان اسلام با باتوم و اسلحه و چماق و چاقو روانه‌ي خيابان‌ها کرده‌اند را باورانده باشند که اينان که در خيابان‌ها با لبي بسته و در سکوتي توامان راي خويش را مي‌طلبند، دشمنان اسلام و مسلمينند و به قصد نابودي دين مبين پيامبر و امامان معصوم از خانه بيرون زده‌اند و هر چه در حقشان جنايت و سفاکي عظيم‌تر باشد صوابش بيشتر خواهد شد. و ده‌ها دليل و علتي از اين دست که مربوط به سرکوب اعتراضات و توجيه جنايات پس از آن است.

اما دومين پاسخ که موضوع اصلي اين مقال است و اين نوشتار براي توضيح و تشريح آن در وجود آمده است، مربوط به پس از اين اعتراضات و پيش‌گيري از اعتراضاتي اينچنيني است.

1: در قانون اساسي کشورمان، در فصل مربوط به حقوق مردم، موادي را مي‌توان ديد که از وجهي دموکراتيک برخوردارند. براي مثال موارد زير از اين دست قوانين‌اند.

اصل 23 قانون اساسي که تفتيش عقايد را ممنوع کرده است و اصل 24 که نشريات و مطبوعات را در بيان مطالب آزاد دانسته مگر آنکه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند و اصل 26 که به آزادي احزاب و جمعيت‌ها و اصناف و سنديکاها و غيره نظر دارد و اصل 27 که تصريح کرده است اجتماعات و راه‌پيمايي‌ها بدون حمل سلاح آزاد است و نمونه‌هايي از اين دست که مبين حقوق حقه‌ي آدمي است.

2: پس از فروپاشي شوروي و تغيير نظام‌هاي کمونيستي بسياري از کشورهاي اروپاي شرقي و آسيا و امريکاي لاتين و شکست ايدئولوژي کمونيست در سطح بين‌الملل، و تلاش در جهت تئوريزه کردن نظريه‌ي عمومي انقلاب توسط جامعه‌شناسان، انقلاب و روش‌هاي انقلابي جهت اصلاح و تغيير سازو‌کارهاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي يک کشور،جذابيت خود را از دست داد و روشنفکران و نظريه‌پردازان کشورهاي توسعه نيافته و از رشد مانده روش‌هاي اصلاحي و مهندسي اجتماعي را براي تغيير و توسعه راه‌گشاه ، نتيجه‌بخش و مقرون به صرفه مي‌دانند.

روشنفکران کشورهاي پيراموني يا از رشد مانده، بنابر تجاربي که از انقلابات قرون نوزده و بيست در کشورهاي دنيا پيش رو دارند، به اين نتيجه رسيده‌اند که انقلاب نه تنها منتج به نتايجي درخور دموکراسي و آزادي نمي‌شود که عموما روش هاي آن ، بنابر عنصر ثابت خشونتي که در تمام انقلابات وجود دارد ضد دموکراسي و آزدي و حقوق بشر است و هزينه‌هاي انقلابات هميشه بسيار بيشتر از اصلاحات و تغييرات گام به گام بوده است. بنابر اين و دلايلي مضاف بر اين در بسياري از کشورهاي توسعه نيافته روشنفکران و فعالان سياسي و اجتماعي به اين نتيجه رسيده‌اند که از هرگونه عملکرد انقلابي دوري گزيده و بدون کمترين توجه و نظر به تغيير ساختار سياسي موجود، سعي در اصلاح و تغيير آن پرداخته و جنبه‌هاي ضد دموکراسي و ضد انساني آن را به دموکراسي‌خواهي، آزادي‌گرايي و حقوق بشر نزديک نموده و وجه دموکراتيک آن را به مرور و گام به گام بيشتر کنند.

لذا جنبش‌هاي اصلاح‌طلبي با تکيه و تاکيد بر حفظ نظام سياسي حاکم و دوري گزيدن و اجتناب از هر گونه عمل و نظري که جهت تغيير نظام داشته باشد، در کشورهاي توسعه نيافته يا از رشد مانده شکل گرفته‌اند. از مهمترين ويژ‌گي‌ها و اهداف اين گونه جنبش‌ها مي‌توان اشاره کرد به حفظ نظام سياسي و مخالفت با هرگونه انقلابي‌گري و تلاش براي تغيير نظام، دوري‌گزيدن و اجتناب از خشونت، التزام عملي و حرکت در چارچوب قانون اساسي، استمداد و توسل جستن به نهاد‌هاي قانوني چون پارلمان و غيره براي ايجاد و انجام تغييرات و غيره.

3: جنبش اصلاح‌طلبي‌اي هم که در ايران شکل گرفته است و بعد از تقلب بزرگ در سطحي ملي خياباني شد و ابراز وجودي جدي کرد، يکي از همين جنبش‌هاي اصلاح‌طلبي است که ، تغييراتي جدي و اساسي را با حفظ کليت نظام سياسي خواستار است و بنابر شواهد بر روي خواسته‌ها و مطالباتش نيز بسيار سمج و پيگير است.
جالب اينجاست که اين جنبش اصلاح‌طلبي‌، با آن مواد قانون اساسي که در فصل حقوق ملت بدان‌ها تصريح و تذکر شده است منطبق بوده و مطابق با آنها و التزام عملي بدين قوانين است که عمل مي‌کند و هيچ گونه عملکردي خارج از قوانين مطرح در کتاب قانون کشور از خود نشان نداده است.

اما از آنجا که اصول‌گرايان و راست افراطي کوچکترين تغيير را برنمي‌تابند و آن را بر ضد منافع سياسي و اقتصادي خود مي‌دانند و از آنجا که مهمترين اهرم و علت وجود و دوام ايدئولوژي‌ها و مروجين و مبلغين آنها داشتن دشمني فرضي و جنگي خيالي است، و از آنجا که مدار قدرت هر زور تنگ‌تر تنگ‌تر مي‌شود تا آنجا که هر روز خودي‌ها، غير خودي و دشمن شده و دفع مي‌شوند و از آنجا که ديکتاتوري تاب و توان شنيدن هيچ نقد و اعتراضي را در هيچ شکلي ندارد و سعي مي‌کند که زبان‌ها را همه بريده و قلم‌ها را همه بشکند، در ايران نيز چنين جنبشي با چنين روشي هرگز برتابيده نخواهد شد.

4: بنابر اين است که با به کار بردن واژگاني از اين دست و مصطلح کردن اصطلاحاتي چون جنگ نرم و دشمن نرم و غيره، قصد آن کرده‌اند تا کمترين قوانين ممکني که ناظر بر بخشي محدود از حقوق مردم است را به بهانه‌ي جنگ نرم و انقلاب مخملي به کناري زده و قانوني بسازند خالي از حقوق ملت.

وقتي که رئيس مجلس نيروي انتظامي را دعوت به آمادگي براي مقابله با جنگ نرم مي‌کند دور نخواهد بود آن روزي که به بهانه‌ي جلوگيري از جنگ نرم، هر گونه بيان و اعتراضي را ممنوع کرده و حتا آن را از صفحات قانون نيز پاک کنند.

اگر چه امروز عليرغم تصريح قانون اساسي هر گونه اعتراضي را با گلوله و شکنجه پاسخ مي‌دهند، اما هوشيار بايد بود و دانست که اين قوم قصد آن کرده که اعمال و رفتار ضد انساني و ديکتاتورانه‌ي خويش را قانوني کند و به نام و بهانه‌ي جنگ نرم ، هر گونه تجمع و اعتراضي را حتا اگر در سکوت مطلق باشد غير قانوني دانسته و به نام قانون با اسلحه پاسخ گويند.

اينان قصد آن کرده‌اند تا ديکتاتوري ميليتاريستي يا ميليشيايي بر جان و مال و ناموس ملت حاکم کنند و با طرح مباحث و مسائلي چون جنگ نرم و انقلاب مخملي بر آنند تا اين ديکتاتوري را رنگ و رويي قانوني بخشند و در اين تلاش آقاياني چون لاريجاني که پرستيژ ميانه‌روي را به خود مي‌گيرند يار و ياور اينان‌اند و بايد بدانند و با مراجعه به تجربه‌ي حکومت‌هايي چون هيتلر در آلمان و استالين در روسيه و صدام در عراق و غيره دريابند که اولين کساني که زير چرخ‌دنده‌هاي اينگونه ديکتاتورها له شده‌اند کساني بوده‌اند که براي برآمدن آنها از هيچ تلاشي کوتاهي نکرده‌اند و همواره بر طرح مباحثي پرداخته‌اند که تثبيت ديکتاتوري آنها را مدد رسانده است.

تجربه نشان داده است که ملت‌هاي دنيا با فراز و فرود تاريخي بسيار زنده‌اند و شاد مي‌زيند، اما ديکتاتورها و آنها که براي برآمدنشان ياريشان کرده‌اند ، همه با آنکه نيستند اما تجاربي گران‌بهايند براي ما و آينده‌گان.
نصرالله لشني
» ادامه مطلب

تشت رسوايي دولت غيرقانوني هسته اي بود و بس!

تشت رسوايي دولت غيرقانوني هسته اي بود و بس!


مروري برتحولات حاکم بر مذاکرات هسته اي بين ايران و کشورهاي اروپايي از سال ۲۰۰۳، بيانگر دو رويکرد در ميان دولتمردان ايراني نسبت به اين مذاکرات است.

1. رويکرد اول دولت، اتخاذ سياست اعتماد سازي بود که از دوران اصلاحات شروع شد. رويکرد دولت اصلاحات مبتني برسياست تنش زدايي در سطح بين المل، اعتماد سازي با دنياي غرب بر مبناي حفظ حق دارا بودن برنامه هسته اي ايران بود. اين رويکرد در حالي بعنوان استراتژي هسته اي اتخاذ شد که از يک سو، علني شدن فعاليت غني سازي ايران در نيروگاه نظنز مشکلاتي براي کشور ايجاد کرده بود و از سوي ديگر حضور امريکا در منطقه تحت عنوان مبارزه عليه تروريسم، بحراني فزاينده ايجاد کرده بود. در چنين فضايي دولت با اتخاذ سياست تعليق داوطلبانه، مسير اعتماد سازي را در پيش گرفت. در نتيجه اين سياست، ايران مانع از ارجاع پرونده اش به شوراي امنيت سازمان ملل و مانع از تصويب تحريمي عليه ايران در اين شورا شد. ضمن اينکه پرونده ايران در شوراي حکام آژانيس بين المللي هسته اي نيز بسته شد.

2. رويکرد دوم دولت ايران، اتخاذ سياست خارجي تهاجمي بود که بعد از دولت اصلاحات، توسط دولت محمود احمدي نژاد کليد خورد. اين سياست که در واقع، تنش زايي را به همراه داشت، هرگونه تلاش براي اعتماد سازي را بيهوده خواند. فعاليت غني سازي اورانيوم با نهايت شتاب در دستور کار قرار گرفت و يک تنش وسيع بين المللي را به ارمغان آورد. حاصل استراتژي تهاجمي دولت احمدي نژاد، ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت و تصويب سه قطعنامه عليه ايران بود. براساس تصميم سازمان ملل ايران مشمول تحريم هاي فزاينده اقتصادي شد، سيستم بانکي کشور به شدت آسيب ديد، صنايع مادر، همچون صنعت نفت به شدت از سرمايه گذاري خارجي محروم شد و در واقع در نتيجه اين تحريم ها، شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران در ابعاد وسيع دچار بحران شد. افزايش نرخ بيکاري تناوبي، رکود تورمي، ورشکستگي صنايع کوچک و بزرگ نمونه هايي از آثار تحريم هاي اقتصادي بود. علاوه بر اين، ايران مجبور شد براي کنترل آسيب هاي ناشي از تحريم هاي اقتصادي، نسبت به تضييع حقوق ملي در پاره اي از موارد مثل حقوق ملي ايرانيان در درياي خزر، جعل نام خليج فارس توسط کشورهاي عربي و غير عربي، بي توجهي به کوتاهي روسيه در اجراي تعهدات اقتصادي در راه اندازي نيروگاه بوشهر، چشم پوشي کند. در کنار تمام اين هزينه ها آنچه به دست آمد افزايش دستگاههاي سانترفيوژ غني کننده فلز اورانيوم از ۱۷۶ دستگاه در پايان دولت خاتمي به ۶۰۰۰ دستگاه بود.

پخش مستند هسته اي و يک رسوايي جديد
دولت بر آمده از کودتا به رغم تحميل هزينه هاي بسيار بر مردم با اتخاذ سياست خارجي تهاجمي، تا يک هفته پيش بر صحت استراتژي دولت تاکيد و با پخش مستند هسته اي ضمن متهم کردن دولت خاتمي به ترس، تصويري از اين دو رويکرد ارائه کرد که نشان دهد آنچه ديگران انجام دادند عجين شده با ترس و مخالف منافع ملي و آنچه امروز انجام مي شود، شجاعانه و در راستاي تامين منافع ملي است بي توجه به اين مهم که رهبري بعنوان کليدي ترين حلقه تصميم سازي در سياست خارجي مهمترين نقش را در هر دو رويکرد داشته است. اما آنچه باعث رسوايي دولت شد نه دروغ پردازي و خيالبافي دولت در اين نمايش تلويزيوني بود، که مردم به اين دروغ پراکني هاي محمود، عادت دارند، آنچه تشت رسوايي دولت غيرقانوني احمدي نژاد را از بام به پايين انداخت، تغيير رويکرد دولت درست به فاصله يک هفته از پخش اين نمايش تلويزيوني و قبول غني سازي اورانيوم خارج از مرزهاي ايران، در اجلاس ژنو بود.

دولت غيرقانوني همزمان با پايان اولتيماتوم امريکا در نيمه سپتامبر سال جاري، با ارائه بسته اي پيشنهادي به غرب، هرگونه مذاکره در خصوص پرونده هسته اي را بلاموضوع دانست و آمادگي خود را براي مذاکره با کشورهاي گروه 5+1 روي موضوعاتي جز موضوع هسته اي اعلام کرد. اما آنچه اتفاق افتاد دقيقا عکس ادعاي دولت ايران بود. يعني ايران نه تنها پاي ميز مذاکره اي حاضر شد، که تنها بحث آن، پرونده هسته اي ايران بود، بلکه به تمام خواسته هاي آنها تن داد بي آنکه به روي خود آورد که قبلا اين خواسته ها را خط قرمز اعلام کرده است. دولت اگرچه در ظاهر به تعليق غني سازي تن نداد، بلکه پيشنهادي را پذيرفت که چهار سال پيش روسيه به ايران داده بود و اگر آن زمان به اين پيشنهاد تن مي داد امروز سه تحريم بين المللي عليه ايران تصويب نشده و اين همه خسارت به کشور وارد نشده بود. پيشنهاد آنگونه که علني اعلام و مورد پذيرش ايران قرار گرفته اين است: 1. ارسال اورانيوم غني شده با درصد 3 از ايران به روسيه جهت غني سازي تا درصد بيست و ارسال آن به کشور فرانسه جهت تبديل به استوانه و بازگشت آن به ايران جهت استفاده علمي و صنعتي. 2. بازديد بازرسان سازمان بين المللي انرژي اتمي از نيروگاه قم و تحت پوشش آژانس قرار گرفتن اين نيروگاه. 3. تن دادن ايران به مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل متحد تا سه ماه آينده.

بنابراين فيلمي که براي رسوايي دولت اصلاحات تدارک ديده شده بود و با پاسخ تند و مستدل حسن روحاني دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي و کمال خرازي وزير وقت امور خارجه مواجه شد، خيلي زود به سندي براي رسوايي دولت احمدي نژاد تبديل شد. دولت احمدي نژاد در اجلاس ژنو دقيقا همان کاري را کرد که گفته بود نمي کنم.

چرا رهبري تن به خواست غرب داد؟!
پرواضح است که بحران داخلي و سقوط مشروعيت نظام در ميان مردم ايران و جهان، علي خامنه اي را در وضعيتي قرار داده است که به هيچ عنوان قادر به ايستادگي در برابر جبهه غرب نيست. بنابراين تن دادن به خواست غرب نه تنها راهي بي آلترناتيو در برابر ايران است، بلکه ايران مي کوشد با انحراف افکار عمومي جهان از بحران داخلي و بحران مشروعيت نظام، آنها را با موضوع هسته اي مشغول سازد.

توجه به اين نکته کليدي علي خامنه اي بعنوان مسوول حوادث اخير و بحران هاي پيش آمده نشان مي دهد که حاکميت در مرحله استيصال قرار دارد. خامنه اي با بيان جمله اي معترضه به دانشجويان بسيجي مي گويد: هتک حيثيت نظام مساله اصلي است در حوادث اخير است. اين يعني پذيرش در معرض خطر قرار گرفتن مشروعيت نظام در جامعه جهاني است. در چنين وضعيتي، تنها راه ماندن اعتماد سازي، تنش زدايي و تعامل است راهي که از سوي خامنه اي و دولت احمدي نژاد بعنوان سند بي کفايتي دولت اصلاحات بارها مورد تاکيد قرار گرفته بود. بنابراين تن دادن به خواست غرب که در اجلاس ژنو کليد خورد و پيش روي در جاده دوستي و تعامل با امريکا، معلول در معرض خطر ديدن موجوديت جمهوري اسلامي قابل تحليل است.

عدم مشروعيت رژيم از يک سو، و درخواست ايرانيان خارج از کشور از جامعه جهاني، براي به رسميت نشناختن دولت کودتا از سوي ديگر، زمينه اي فراهم کرد تا دولت غير قانوني در مذاکرات اول اکتبربه پذيرش بعضي درخواستهاي غرب در خصوص بحران هسته اي تن دهد. دولت کودتا کوشيد با تعامل با غرب ضمن ممانعت از دور جديد تحريم هاي اقتصادي ايران که مي توانست عامل مشدده بحران داخلي باشد، مشروعيتي تازه اما متکي به بيگانه در فقدان مشروعيت داخلي پيدا کند. با چنين رويکردي خفت بار، احمدي نژاد که در سفر نيويورک با بي اعتنايي دولت هاي خارجي و خشم ايرانيان خارج از کشور روبرو شده بود بلافاصله خواستار تشکيل نشست گروه 5+1 با ايران در سطح سران شد تا با نشستن کنار رهبران جهان مشروعيتي تازه بيابد.

نشست هسته اي مقدمه اي براي گشودن باب گفتگويي با امريکا
خبرهاي رسيده از اجلاس ژنو و حواشي آن، نشان مي دهد که احمدي نژاد که پيش از اين اعلام کرده بود حاضر به گفتگو با ديگران در خصوص پرونده هسته اي نيست، نه تنها از چنين گفتگويي استقبال کرده است، بلکه به استقبال مذاکرات دو جانبه با نماينده امريکا رفته است. دولت احمدي نژاد که در راستاي سياست ها و استراتژي هاي تنظيم شده در بيت رهبري عمل مي کند، با استفاده از قدرت تبليغاتي حاکميت، با پيروز جلوه دادن دولت در اين مذاکرات مي کوشد خود را منجي رابطه با امريکا معرفي کند تا کمي مشروعيت از دست رفته را بازيابد.

حمايت صريح و علني روز گذشته محمود احمدي نژاد از مذاکرات صورت گرفته بين جليلي و ويليام برنز امريکايي، در حاشيه اجلاش ژنو، در همين راستا قابل تحليل است ولي اينکه آيا اين مذاکرات و گفتگوها مطابق سناريوي دولت کودتا پيش رود، سوالي است که در آينده اي نزديک پاسخ آن روشن خواهد شد.

مسوول خسارات به بار آمده کيست؟
رفتن راهي که چهار سال پيش خامنه اي و احمدي نژاد بايد آن را طي مي کردند، اگر چه گرفتن جلوي خسارت بيشتر است، اما به هيچ عنوان رافع مسووليت دولت و شخص آيت الله خامنه اي نسبت به خساراتي که در اين چهار سال به کشور وارد شده نيست.

آقاي خامنه اي بايد پاسخ دهد که چه کسي پاسخگوي از دست رفتن منافع ايران در عمق بستر درياي خزر خواهد بود. چه کسي پاسخگوي خسارات ناشي از تحريم هاي اقتصادي، فرار سرمايه ها و نابودي منابع کشور خواهد بود. دولتي که با حمايت شخص آيت الله خامنه اي، ابتکار عمل را از دست داده و اين خسارت را به بار آورده است، نمي تواند با سوء استفاده از دستگاه تبليغاتي رژيم حماقت و بي کفايتي رهبري را شجاعت بنامد و ديگران را ترسو خطاب قرار دهد. مقام رهبري، دولت کودتا و مجلس بايد پاسخگوي خسارتي که از پي سياستهاي غلط بين المللي و هوچي گري و تنش زدايي بر کشور تحميل کرده اند باشند. دستگاه تبليغاتي براي وارونه جلوه دادن حقيقت و قدرت غير پاسخگو تا ابد در اختيار اينان نخواهد بود، روز پاسخگويي نزديک است.

فاطمه حقيقت جو

» ادامه مطلب

ضرورت بازشناسی «هسته سخت قدرت»

ضرورت بازشناسی «هسته سخت قدرت»


ادامه راه سبز«ارس»: کودتای مخملی و نظامی علیه رای ملت درانتخابات بیست و دوم خرداد و برگزیده شدن احمدی نژاد به ریاست قوه مجریه و دولت حاکی از شکل گرفتن«هسته سخت قدرت»ی است که طی سالیان اخیر در ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته و به هیچ شرع و قاعده و قانون و اخلاقی جز حفظ قدرت نمی اندیشد و حاضراست به هرقیمتی سلطه بی چون و چرای خود را ذیل نام نظام و توجیه شرعی آن به عنوان دفاع از حاکمیت ولایت فقیه ادامه دهد. این هسته سخت به انجام همه آنچه در روزهای پس از تقلب درانتخابات فرمان داد. از بازداشت شبانه فعالان سیاسی و انتقال آنان به سلول های انفرادی تا به گلوله بستن تظاهرات مسالمت آمیز مردم معترض در خیابانها وکشتار آنان، دستگیری هزاران نفر و فرستادن آنها به زندان گوانتاموی کهریزک و اعمال شکنجه‌های قرون وسطایی و تجاوز جنسی و قتل و...را با این عنوان که این‌ها در پی براندازی نظام و ولایت فقیه و انجام انقلاب یا کودتای رنگی و مخملی بوده اند به راحتی آب خوردن توجیه شرعی و دینی نموده بگونه ای که اکثرمجتهدان نشسته بر کرسی خبرگان نیز رای به درستی این کارها داده‌اند و اسباب دست و توجیه ظلم و جورهای آشکار شدند!

شکل‌گیری این « هسته سخت قدرت » به ایام پس از رخداد حماسه دوم خرداد ۷۶ و رای ملت به آقای خاتمی برای ریاست جمهوری و روی کارآمدن دولت اصلاح طلب برمی‌گردد . ضربه ای که این انتخاب ملت به قدرت طلبان محافظه‌کار لانه کرده در برخی نهادهای نظامی و امنیتی و رسانه ای زد آنان را برآن داشت که پروژه هایی از قبیل برخورد با شهردارتهران آقای کرباسچی و همکارانش، حمله مسلحانه به کاروان تروریست های آمریکایی، حمله به بیت آیت الله العظمی منتظری و انجام قتل های زنجیره ای طراحی و اجرا کنند تا گیجی ناشی از ضربه دوم خرداد به خود و نیروهایشان را جبران نموده وقدرت از دست رفته را بازسازی نمایند، اما افشای ماجرای قتل های زنجیره ای و ایستادگی دولت خاتمی در برابر این جنایت توسط افرادی از درون وزارت اطلاعات باعث تسویه این نیروها از درون دولت و تجمیع آنها در بیرون دولت و در قالب نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی موازی با دولت شد که اوج کار این نهادهای موازی را می توان در برخورد سازماندهی شده و جنایتکارانه آنها با دانشجویان در ماجرای اعتراض آنها به توقیف روزنامه سلام در 18 تیر 87 مشاهده کرد .

حمله مغول‌وار شبانه نیروهای لباس شخصی به کوی و خوابگاه دانشگاه تهران و فجایعی که آفریدند نه تنها چشمه‌ای از کار این‌ها ذیل شعار نصرنا بالرعب ( پیروزی ما در ایجاد رعب و وحشت است ) بود، بلکه در پی تداوم اعتراضات دانشجویی به انجام این جنایات در روزهای بعد این افراد همین نیروهای لباس شخصی را همچون اراذل و اوباش روانه خیابانها کردند تا ذیل اعتراضات موجود دست به آتش زدن اتوبوسها و بانکها و...بزنند. دوربین به دست‌های آماده صداوسیما نیز آماده بودند تا از آنها فیلم بگیرند و با پخش انبوه، فضای روانی لازم را برای گسیل نیروهای بسیج ولباس شخصی چماق به دست به خیابانها برای سرکوب فراهم سازند تا حماسه 23 تیر بسازند و قدرت خود را باز یابند و این اندیشه را که با ده پانزده درصد نیروی پابکار و مصمم و مسلح و همراه می توان برمابقی مردم حکومت کرد به اثبات رسانند!

از اینجا بود که با ادغام آن هسته‌های موازی «هسته سخت قدرت » شکل گرفت و نهادینه شد. برای یادآوری نقش افرادی همچون احمدی نژاد و دانشجو و...در این ماجراها باید یادآوری کرد که توقیف روزنامه سلام که پیامدش حوادث فاجعه بار 18 تیرماه بود، به دلیل افشای نامه سعید امامی طراح و عامل قتل های زنجیره ای به مجلس پنجم برای اصلاح قانون مطبوعات صورت گرفت، اما جالب آن که در دادگاه ویژه روحانیت که برای رسیدگی به شکایات علیه مدیر مسئول این روزنامه تشکیل شد این دو نفرجزء شاکیان اصلی روزنامه بودند و ظاهرا در آن روزگار کسی این را در نیافت که این‌ها به نمایندگی از « هسته سخت قدرت»‌ی که در حال شکل گیری بود به دادگاه آمده بودند تا وفاداری خود را به این هسته اثبات و راه حضور خود را در مقامات عالی هموار نمایند.

اما انتخابات مجلس ششم و انتخاب دوباره خاتمی با رای بیشتر از دور قبل، نقشه و کار اینان را به رغم بحران‌سازی‌های هر نه روز یک‌بار مشکل ساخت تا اینکه شرایط محاطی( رخداد 11 و حمله آمریکا به افغانستان و...) و محیطی ( خستگی و یاس حاصل از بحران آفرینی‌های پی درپی این هسته سخت قدرت و القای عدم کارآمدی اصلاح‌طلبان در دولت و مجلس ششم در برابر این‌ها و...) موجبات غیبت غالب مردم در انتخابات دور دوم شوراها را دامن زد و در فرصتی استثنایی با رای اقلیت سازماندهی شده و پادگانی توانستند اختیار شوراهای شهرهای بزرگ را بدست گیرند و احمدی نژاد و تیمش را با پاداش دهی بر شهرداری تهران برکشند و امکانات مالی آنرا برای صعود هرچه بیشتر بکار گیرند .

این‌گونه بود که این « هسته سخت قدرت » در رد صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب برای مجلس هفتم تردید به خود راه نداد و انتخابات مجلس هفتم را هم به صورت فرمایشی برگزار کرد و مجلس را در اختیار گرفت. گام بعدی برای یک‌دست سازی کامل قدرت در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری و دولت بود که در سایه حزب پادگانی این خواسته نیز در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 به انجام رسید و احمدی نژاد ازمقام شهرداری تهران به ریاست دولت نهم ارتقاء یافت و « هسته سخت قدرت » توانست کل امکانات کشور را دراختیار گیرد و مدیریت پشت پرده را به عهده گیرد و برای خالی نبودن عریضه از پز دموکراسی و مردمی بودن نظام اندک نیروها واحزاب منتقد و مخالف سیاست های جاری و جناح حاکم را تحمل و درعین حال کنترل و شنود نماید!

اینان که خود را در مهندسی انتخابات و اداره امور کشور بسیار موفق و خبره می دیدند می خواستند انتخابات ریاست جمهوری دهم را نیز به گونه انتخابات دور نهم مدیریت کنند و با حضور حداکثری مردم به نتیجه دلخواه دست یابند، اما بزرگترین مشکلشان نامزدی آقای خاتمی بود که آنرا هم به لطایف الحیل از سر راه برداشتند و هم اینان به گونه ای از نامزدی آقای موسوی استقبال کردند تا وحدت جبهه اصلاح طلب را در انتخابات بشکنند.

اما آنچه اینان همانند همه سخت اندیشان اقتدارگرا محاسبه نکرده بودند تحولات درونی جامعه و انگیزه درونی موسوی برای آمدن به صحنه انتخابات بود که این دو با در هم آمیزی واقعه‌ای تاریخی آفریدند. واقعه‌ای که هرگز در اتاق فکر این « هسته سخت قدرت» کسی به آن فکر نکرده بود و از این روست که در پی انجام انتخابات عجولانه برای جابجایی رای مردم وارد عمل شد و تقلبی را انجام داد که واکنش غیر قابل پیش بینی مردم را به احسن وجه در پی داشت. اینجا بود که چهره عریان این «هسته سخت قدرت» به صورت سرکوب سازمان‌یافته و در اشکال مختلف ظاهر شد.

برخلاف آنچه از سوی عالی ترین مقام کشورخطاب به معترضان به نتیجه انتخابات اعلام شد که خواسته شان را از طرق قانونی پیگیری کنند آنچه آشکار بود این بود که « هسته سخت قدرت » فراتر از هر قانون و نهاد قانونی حرکت می‌کند. روند حوادث و وقایع روزهای پس از انتخابات نشان داده است که اینها نه تنها به هیچ‌یک از نهادهای قانونی کشور پاسخگو نیستند بلکه تا آنجا که ممکن از امکانات این نهاد برای پیشبرد قدرت خود استفاده می کنند .

مجلس که به ظاهر باید مدافع حقوق مردم باشد در این باره ابتر مانده و حتی کمیته‌های حقیقت یاب و ویژه‌اش برای رسیدگی به مسائل و جنایات در گل فرو مانده و به نقش ابزاری قانون سازی مشغول ومقهور است . قوه قضائیه که باید مرجع تظلمات مردم و مستقل باشد بخش اعظمش به وظیفه فصل خصومت میان مردم سرگرم و البته ناکارآمد است اما بخش کوچکش ابزار دست این هسته برای توجیه شکلی و قانونی سرکوب، و تکیف دولت هم معلوم است و دیگر نهادهای نظامی و امنیتی و رسانه ای!

آنچه در ایران امروز حکومت می کند نه شرع و قانون اساسی و حتی ولایت فقیه است بلکه حاکمیت یک «هسته سخت قدرت » یا به تعبیر آیت العظمی منتظری « ولایت نظامی » است که حاضر است برای حفظ قدرت خود دست به هرکاری و اقدامی بزند و حتی با اعمال خود ولایت فقیه را در این راه قربانی نماید. البته با این توجیه که معترضان در پی براندازی نظام و ولایت فقیهند! شناسایی افرادی که در این « هسته سخت قدرت » جا خوش کرده‌اند و نظام جمهوری اسلامی ایران را به این روز انداخته اند وظیفه روزهای آتی ماست و برهمه دلسوزان نظام اسلامی واصلاح گران واجب و ضروری است که هم و غم خود را متمرکز براین موضوع و افشای ابعاد آن نمایند تا شاید نظام از شر اشتباهات و سر سختی‌های این هسته که راه را برگونه درست اندیشی و رهایی از وضع فاجعه بار موجود بسته‌اند رها شود .

کالبد شکافی « هسته سخت قدرت » و ابعاد آن، که همه حوادث فاجعه بار سال‌های اخیر را هدایت و مدیریت و نظام جمهوری اسلامی ایران را به این مقطع دشوار و بحرانی رسانده است، راه رهایی را به روی ما و آینده ایران می‌گشاید. نباید فراموش کنیم که راه پیروزی جنبش سبز از نرم شدن این هسته می‌گذرد.

» ادامه مطلب

گوسفند!

گوسفند!

مي خوانيم که روزنامه هاي فرهنگ آشتي و آرمان هم توقيف شدند. اصولاً و اساساً بعضي حرف هاي رئيس دولت بعد از نهم کمي پيچيدگي دارد. مثلاً اينکه او مي گويد در ايران آزادي نزديک به مطلق وجود دارد، يعني اينکه دوستان آزاد هستند هر نشريه يي را خواستند ببندند، هر کس را خواستند بازداشت کنند، هر... دوستان و عزيزان براي «آزادي» رسماً ماشين دربست گرفته اند، بس که عجله دارند،

در راستاي همين آزادي نزديک به مطلق (اميدوارم احمدي نژاد در سخنراني بعدي توضيح بدهد دقيقاً چقدر نزديک، خداي نکرده اين نزديکي، مشکل منکراتي نداشته باشد،) و پس از آنکه قرار شده همه مديران صدا و سيما با راست هاي راست دولت بعد از نهم هماهنگ (بخوانيد منطبق) شوند، حالا پيشنهاد شده يک کسي که تازه از خارج برگشته و از قلب امريکا به ايران سفر کرده، رياست شوراي عالي سينما در ايران را بر عهده بگيرد. اتفاقاً خبر خوبي است چون که هر چند امريکا بدي هايي دارد اما صنعت سينما مربوط به آنها مي شود و في نفسه اين خبر، خبر خوبي است منتها يک توضيح دارد. اسم اين شخص محمود احمدي نژاد است، يعني شما پيشاپيش تصور بفرماييد که «فيلم ما رو دزديدن / دارن باهاش پز ميدن.» وزير راهً دولتً بعد از نهم گفته «چوپان بهتر از من وزير تحليل سياسي مي کند». حرف حساب البته جواب ندارد و ما نبايد همه اش انتقاد کنيم و اگر يک روز کسي حرف منطقي، درست، کاملاً منطبق با واقعيات روز جامعه زد را هم بايد قبول کنيم. حميد بهبهاني ادامه داده؛ «اگر کسي از مديريت هما کنار مي رود بايد ۱۰ الي ۱۵ گوسفند بکشد.» شما که دو خط بالاتر هم از چوپان ها گفته بوديد و حالا از گوسفندها، پيداست که دستت توي کار است و مظنه دستت است. سرراست بگو اگر يکي بخواهد از وزارت راه کلاً کنار برود حسابش چند گوسفند يا گاو مي شود. ما قول مي دهيم مردم ياري کنند هزينه اش را جمع آوري کنيم شما هم برو يک مقدار استراحت کن،

ابراهیم رها
» ادامه مطلب

یادمان اسرای سبز - به مصطفی عزیزم

یادمان اسرای سبز - به مصطفی عزیزم.

این روزها در میان حجم بی‌امان و غافلگیر کننده‌ی خبرهای تلخ و ناگوار و فضای ملتهبی که تلاش دارد همه را به ورطه‌ی ناامیدی بکشاند به یاد تو می‌افتم. شب‌ها در دل با تو سخن می‌گویم. نمی‌دانم در چه وضعی هستی. افکار نگران‌کننده‌ به سراغم می‌آیند. راستش دلم برایت تنگ شده. برای حرف‌هایی که میزدی و خنده‌ها و شوخی‌هایی که در لحظه‌های ناامیدی در این سی سال می‌کردی و به ما امید می‌دادی: بعد از اشغال خرمشهر، بعد از شهادت اعضای حزب جمهوری، بعد از شهادت رجایی و باهنر، بعد از رحلت امام و بعد از انتخابات ۸۴.

مصطفی یقیناً علاوه بر همسر و فرزندانت عده‌ي بسیاری مانند من نگران تو هستند و این نگرانی لحظه‌ای ما را رها نمی‌کند. اما خیالم از تو راحت است چرا که می‌دانم و می‌دانیم در تمام این سال‌ها سودای مال دنیا نداشتی. هیچگاه برای منفعت فردی‌ات کاری نکردی. در پست‌هایت چشم‌داشتی به مال و اموال دولت، که بسیار نیز در اختیارت بود نداشتی. در جمع دوستان اصلاح‌طلب از کسانی بودی که به کسب و کار در کنار کار سیاسی نپرداختی و با جرأت می‌توانم بر سلامت اخلاقی‌ات سوگند بخورم. گاهی به شوخی به تو می‌گفتم عرضه نداری و تو می‌خندیدی و می‌گفتی جرأت ندارم! چرا که زنی چون شیر در کنارم است اگر او نباشد عرضه را نشانت می‌دهم. پس خیال‌مان از سلامت تو نیز راحت است.

عده‌ای نگران هستند که همین روزها و شب‌ها به تلویزیون می‌آوردندت و اعتراف می‌کنی که در تدارک انقلاب مخملین بوده‌ای. یادت هست آن روز را که گفتم اگر اولین سیلی را خوردی بگو عامل اسرائیل هستی و خلاص. تو می‌خندیدی و می‌گفتی: نمی‌دانم چرا سراغ من نمی‌آیند؟ حالا آمدند. لابد می‌خواهند انتقام تمام ناتوانی‌هایشان را این بار و یک‌جا از تو بگیرند. لابد آقای جنتی این روزها کیفور است و می‌گوید حریف حرف‌هایش که نشدم حالا نشانش می‏دهم.

مصطفی نمی‌دانم آیا خوب است بگویم که چه خوب که در بندی یا نه؟ چون این روزها خیابان‌های شهر دیدن ندارد. جوان‌های ناامید به سراغم می‌آیند و می‌گویند دیگر نمی‌خواهند در این کشور بمانند. به آن‏ها می‌گویم کجا می‌خواهید بروید اینجا سرزمین ماست. سرزمین ما غصب شده. آن‏ها با کلاهخود و باتون و انواع و اقسام سلاح‌های مدرن و چماق‌های وطنی مملکت ما را غصب کرده‌اند. مثل زمانی که صدام خرمشهر را غصب کرده بود. غاصبان له له می‌زنند که ما از کشورمان برویم و آن‏ها آسوده خاطر روزگار بگذرانند.

اینجا مملکت ماست جایی که چکمه‌پوشان خیابان‌هایش را پر کرده‌اند و اگر قرار باشد کسی برود آنها هستند نه ما. چه خوب که نیستی مصطفی تا آزادی مطلقی را که رئیس‌جمهور دولت نهم با کشتن و زخمی کردن دختران و پسران جوان ایرانی، به آنها هدیه می‌دهد را ببینی. چه خوب که نیستی ببینی آنان از ریختن خون این بچه‌ها ناراحت نیستد، اما ناراحت‌اند که چرا فیلم آن برای رسانه‌های خارجی رفته است. شاید باید خوشحال باشیم که غاصبان را نمی‌بینی.

مصطفی نمی‌دانم در چه وضعی هستی اما می‌گویند ممکن است شبی تو را مقابل تلویزیون بیاورند وحرف‌هایی بزنی که تازه آغاز جشن شادمانی بزرگ کودتاگران باشد. آسوده خاطرباش که ما در چشمان تو سال‌هاست عشق به وطن را دیده‌ایم و در چشمان تنگ آنها شهوت قدرت را.

نمی‌دانم، به راستی نفهمیدم چرا آنان از تو تا این حد هراس دارند! چرا از مناظره با تو همواره بیم دارند! چرا حسین شریعتمدار جرأت مناظره با تو را هیچ‌گاه نداشته است! شاید این روزها وشبها به تو سری زده باشد ویا به سایر دوستانش توصیه هایی کرده باشد که چگونه تو را در فشار قرار دهند گاهی فکر می کنم این شریعتمدار چقدر دلش می خواست همانند تو در دل مردم ایران جایی داشت وحالا که ندارد درحال انتقام گرفتن از همه آدمهاست، از خودی وغیر خودی. راستی تو چه می‌دانی و یا چه کرده‌ای که تصورشان اینگونه است که اگر شاخ مصطفی تاجزاده را بشکنند به موفقیت بزرگی رسیده‌اند؟

مصطفی اگر شبی از این شبهای تار در سیمای جمهوری اسلامی مقابل دوربین نشستی، نگران هیچ چیز نباش، اگر حرفی زدی می‌دانیم که باید به حساب ترس آنان از تو بگذاریم. آن روز را یادت هست که گفتم اگر به هر دلیلی، مثلا یک خطای رانندگی دستگیر شوم در اولین چک و لگد خواهم گفت که از اسراییل دستور گرفته بودم تا از چراغ قرمز عبور کنم.

مصطفی چرا صاحب غاصب سیمای جمهوری اسلامی که جرأت عبور از عرض یک خیابان در تهران را به تنهایی ندارد اما دم از شجاعت می‌زند، اینقدر از تو هراس داشت، واقعاً بگو چرا تا این حد از تو می‌ترسند؟ تو که شبانه‌روز بی‌هیچ محافظی در کوچه و خیابان بودی چه در آستین داشتی که اینان در برابرت چنین خوار و زبون بر خاک افتاده‌اند؟

برادر عزیزم البته شبها جایت خالی است تا ببینی در فضای رعب و وحشت این دوران صدای الله اکبر بر بالای پشت بامها چه آرامشی به آدمهای دل شکسته می‏دهد. همان آرامشی که تو در همه این سالها داشتی ودلیلش قدرت وپول نبود. مصطفی یادت باشد که دوستت داریم چون عشق به وطن و ایمان واقعی را در تو دیده‌ایم و حالا هرچه در سیمای جمهوری اسلامی بگویی یا بگویند چیزی را تغییر نمی‌دهد.

محمود
» ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۷/۱۷

آیا زمان محاکمه سعید مرتضوی فرا نرسیده است؟

آیا زمان محاکمه سعید مرتضوی فرا نرسیده است؟
ادامه راه سبز«ارس»: چند روزی است که به بهانه انکار جنایات صورت گرفته در شکنجه‌گاه و کشتارگاه کهریزک توسط سعید مرتضوی، دوباره نام وی بر سر زبان‌ها افتاده است. شاید در طول ماه‌های اخیر یکی از نفرت‌انگیزترین شخصیت‌ها نزد خانواده‌های زندانیان سیاسی سعید مرتضوی بود. نقش او در سرکوب و سانسور مطبوعات، دستگیری و محکوم کردن سیاسیون به قدری محرز و معلوم است که «موج سبز آزادی» پیش از این ضرورتی در تکرار مکررات و بازخوانی نقش این فرد در سرکوب‌های صورت گرفته نمی‌دید. اما آنچه اخیرا توسط مرتضوی مورد انکار واقع شد، یعنی ماجرای شکنجه‌ها و کشتارهایی که در کهریزک صورت گرفت، چیزی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. بر همین اساس تصمیم گرفتیم به بهانه این تکذیب مروری داشته باشیم بر جرائم و تخلفات مرتضوی تا بلکه این بار مسوولان امر به جای ارتقای ایشان ، برای تطهیر خودشان هم که شده به محاکمه این فرد، بیاندیشند. گرچه اصولا چنین واکنشی از سوی صاحبان قدرت بسیار بعید به نظر می‌رسد.

سعید مرتضوی کیست؟

سعید مرتضوی در سال ۱۳۴۶ در شهرستان میبد یزد به دنیا آمد و دوران طفولیت و نوجوانی و جوانی خود را نیز در زادگاهش سپری کرد. وی در سنین نوجوانی که همزمان با سال‌های آغازین جنگ بود به نیروی بسیج مستضعفین پیوست و همکاری خود را با بسیج استان یزد آغاز کرد. در همان سال‌ها بود که مرتضوی از سهمیه بسیج استفاده کرد و در سال ۱۳۶۵ وارد دانشگاه آزاد تفت شد.

او همزمان با تحصیل در دانشگاه به همکاری خود با بسیج ادامه داد و به واسطه رفاقت‌هایی که داشت توانست همزمان در قوه قضائیه نیز ابتدا به عنوان سرباز و سپس به عنوان ضابط قضايي طرح كوثر در دادگستري استان يزد مشغول به کار شود و به دستگیری و شناسایی متهمان بپردازد. وی تنها طی چند سال توانست به طرز معجزه‌آسایی از سربازی به دادیاری و سپس به ریاست دادگاه و ریاست دادگستری و بعد هم به دادستانی برسد.

در همان دوران تحصیل بود که مرتضوی به جای حضور در دانشگاه راهی شهر بابک شد و تنها نوزده سال داشت که به عنوان دادیار یکی از شعب دادگاه انقلاب شهربابک انتخاب شد. بعد از گذشت نزدیک به یک سال یعنی در آغاز بیست سالگی بود که او از دادیاری به ریاست دادگاه ارتقا یافت. هیچ گاه معلوم نشد سعید مرتضوی ۱۷ ساله که با سهمیه بسیج وارد دانشگاه شده بود چگونه به تحصیلات خود پایان داد و اینچنین سریع در سیستم قضایی کشور ارتقا پیدا کرد؟

از مرتضوی سرباز تا مرتضوی دادستان:

در همان دوران خدمت سربازی، مرتضوی که قاعدتا باید در حد یک سرباز به ایفای نقش می‌پرداخت در مقام قاضی اجرای احکام مشغول به کار شد. وی در مقام قاضی اجرای احکام به دلیل درخواست نامشروع از همسر یکی از متهمان پرونده‌ای که در اختیار داشت و در حین ورود به محل ارتکاب جرم بازداشت و از سوی مقامات قضایی استان به اتهام تجاوز به عنف توبیخ شد[ پ.ن.۱]. گفتنی است که اصلاح‌طلبانی چون شیخ مهدی کروبی و شیخ مرتضی انصاری که از اعترافات همسر آن زندانی که مورد تعرض مرتضوی قرار گرفته بود نیز اطلاع کافی و دقیق دارند اما تا به حال در این باره سکوت کرده‌اند.

توبیخ مرتضوی کوتاه‌تر و صوری‌تر از آنی بود که تصور می‌شد. وی با راهنمایی دوستانش سفری به قم کرد و بنابر شواهد موجود برای رفع مشکلش به یکی از آیت‏الله های عضو شورای نگهبان معرفی شد. این آیت‏الله پس از دیدار با مرتضوی توصیه نامه‏ای برای وی به قوه قضائیه تحت مدیریت شیخ محمد یزدی فرستاد که این پرونده تهمت و افترا به یکی از افراد مومن و مورد اعتماد نظام است. پس از این سفارش، فشارهای بسیاری به فرد شکایت کننده وارد شد که وی در هراس از جان خود و یا حتی از بیم بر عکس شدن جای متهم و شاکی مجبور شد از شکایت خود صرف نظر کند و سعید مرتضوی به جای اینکه عمری را در زندان سپری کند در سال ۱۳۷۳ راهی دادگستری تهران شد و بعد از چندی به عنوان قاضی دادگاه نهم عمومی تهران و پس از آن نیز به ریاست شعبه ۳۶ و شعبه ۱۴۱۰ دادگاه امنیتی منصوب شد و در واقع با داشتن چنین پرونده‏ای مدیون محافل قدرت باشد و صلاحیت برعهده گرفتن مسوولیت سرکوب و سانسور مطبوعات را پیدا کند. از نظر دور نماند که تمام این اتفاقات در قوه قضائیه تحت مدیریت درخشان(!) شیخ محمد یزدی رخ داد.

ارتباطات بسیار وثیق و عمیق سعید مرتضوی با بسیج و سپاه است محرز و معلوم است و این امر در این ارتقاها بی تاثیر نبوده است. او از سهمیه بسیجی بودن و شرکت در جنگ خود برای وارد شدن به سیستم قضایی که در سال‌های میانی جنگ بسیار مرسوم بود، استفاده کرد و پس از آن نیز علی‌رغم همه تخلفاتی که مرتکب شد به پشتوانه به یدک کشیدن نام بسیجی فعال و پیشینه کیفری خود مدام ارتقا یافت.

مرتضوی: رکورددار سلاخی مطبوعات در ایران و چه بسا جهان

درست سه سال بعد از ورود این -به اصطلاح- قاضی جوان به سیستم قضایی پایتخت بود که یکی از شوک‌آورترین روزهای تاریخ ایران برای محافظه‌کاران و سرکوبگرانی چون او رقم خورد. دوم خرداد ۱۳۷۶ از راه رسید و سیدمحمد خاتمی با بیست میلیون رای رئیس جمهور ایران شد و جنبش اصلاحی ایران که سال‌ها پیش از این به محاق رفته بود دوباره جانی تازه گرفت.

مهم‌ترین تریبون این جنبش، مطبوعات بودند که درخشان‌ترین سال‌های عمرشان را در آن روزها سپری می‌کردند. اما با انتصاب سعید مرتضوی به ریاست شعبه ۱۴۱۰ گردبادی عظیم از راه رسید و طومار روزنامه‌های اصلاح طلب را در هم پیچید. سعید مرتضوی به مهم‌ترین چهره قضایی سرکوبگر مطبوعات معروف شد و تمامی روزنامه‌های اصلاح‏طلب را یکی پس از دیگری توقیف و مدیر مسوولان آنان و خیل کثیری از روزنامه‌نگاران را روانه زندان اوین کرد.

در دورانی که عطاءالله مهاجرانی وزارت ارشاد دولت خاتمی را عهده‌دار بود، از هیچ کس از جمله خود او کاری برای جلوگیری از توقیف فله‌ای مطبوعات بر نیامد. گویا هیچ چیز براتر از حکم‌های پی در‌پی قضایی امضاشده توسط مرتضوی در آن روزها وجود نداشت. روزنامه جامعه که با انتشارش انقلابی در تاریخ مطبوعات ایران ایجاد کرده بود به دست مرتضوی توقیف شد. از پی روزنامه جامعه، روزنامه توس و سپس روزنامه‌های نشاط، صبح امروز، عصر آزادگان، یاس نو و صدها روزنامه و مجله اصلاح طلب دیگر توقیف شند.

شمس الواعظین، جوادی حصار، ابراهیم نبوی، حمیدرضا جلایی پور ومحسن سازگارا که همگی از دست‌اندرکاران روزنامه‌های اصلاح طلب بودند راهی زندان شدند. در طول هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، سعید مرتضوی نزدیک به ۱۲۰ نشریه و روزنامه را توقیف کرد. مرتضوی در سال ۱۳۷۹ در طول دو روز ۱۸ نشریه را توقیف کرد و بدین سان رکورد سلاخی مطبوعات در ایران و چه بسا در جهان را از آن خود کرد. مرتضوی طی اقدامی مشابه در سال ۱۳۸۳ به سرکوب شدید و گسترده جمعی از وبلاگ‌نویسان نیز مبادرت ورزید.

بسیاری از بازداشت‌شدگان پرونده وبلاگ‌نویسان در سال ۱۳۸۳ اذعان داشته‌اند که شخص سعید مرتضوی در مقام بازجو و برگزارکننده دادگاه در آن پرونده مخوف حضور داشت. به خاطر ضرب‌و شتم‌ها و برخوردهای بسیار شنیع و زننده‌ای که با برخی بازداشت‌شدگان پرونده سایت‌ها و وبلاگ‌ها صورت گرفته بود و به وساطت محمدعلی ابطحی دیداری با هاشمی شاهرودی فراهم شد که در آن برخی بازداشت‌شدگان تجربه دردناک خود از زندان و بازجویی ها را بازگویی کردند. بعد از آن بود که هاشمی شاهرودی شخصا وارد گود شد و با دستور صریح و مستقیم خود مرتضوی را برای اولین بار سر جای خود نشاند[ پ.ن.۲]

مرتضوی: بعد از اتهام تجاوز به عنف، این بار متهم به قتل

یکی از پرسروصداترین پرونده‌های قتل سال‌های اخیر، پرونده قتل خبرنگار ایرانی‌الاصل کانادایی، زهرا کاظمی است که پس از بازداشت پرونده‌اش به دست مرتضوی سپرده شد و بعد از چندی جنازه‌اش از زندان اوین به خانواده اش تحویل داده شد. زهرا کاظمی در سال ۱۳۸۲ و در حالی‌که مشغول عکاسی از خانواده‌های بازداشت‌شدگان بود توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

سعید مرتضوی این بار به جای قاضی در مقام بازجو حاضر شد و زهرا کاظمی را مورد بازجویی و ضرب و شتم قرار داد. در حین این ضرب و شتم به گواهی پزشکی قانونی زهرا کاظمی به دلیل اصابت جسمی سنگین به سرش دچار ضربه مغزی شد و درگذشت. وکلای زهرا کاظمی، سعید مرتضوی را عامل اصلی قتل زهرا کاظمی معرفی کرده‌اند و مدعی شده اند که زهرا کاظمی در حین بازجویی توسط این شخص و به خاطر وارد آمدن ضربه به سرش کشته شده است. محسن آرمین، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نماینده اصلاح طلب مجلس ششم نیز بر نقش اصلی سعید مرتضوی در این پرونده صحه گذارده و گفته است:

«زهرا کاظمی، خبرنگار تبعه کانادا، روز دوم تير در مقابل زندان اوين و هنگامی كه مشغول گرفتن عكس از تجمع خانواده‌ های بازداشت شدگان بود با ضرب و شتم دستگير می‌شود. قاضی مرتضوی به جای رعايت حريم خبرنگاری، توجه به آبرو و حيثيت كشور و بهانه ندادن به مخالفان نظام و برخورد با ماموران متخلف كه اين خبرنگار را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند حكم بازداشت وی را صادر می‌كند. پس از دو روز بازجويی به دليل نامعلومی وی را به نيروی انتظامی تحويل می‌دهند.

زهرا كاظمی به بازجويان نيروی انتظامی می‌گويد كه به هنگام بازجويی در دادستانی به‌ويژه از ناحيه‌ سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بعد از ظهر همان روز وی به دستور مرتضوی به دادستانی اوين ارجاع می‌شود و پس از چند ساعت قاضی مرتضوی از وزارت اطلاعات می‌خواهد او را تحويل بگيرد. به گفته مقامات وزارت اطلاعات، اين وزارت اعلام می‌كند بازداشت وی ضرورتی ندارد، اما قاضی مرتضوی نمی‌پذيرد و وزارت را ملزم به تحويل گرفتن وی می‌كند.

زهرا كاظمی به هنگام بازجويی ابراز ناراحتی می‌كند. پنجم تيرماه ساعت ۱۲ شب وی را به بيمارستان منتقل می‌كنند و ساعت 6 صبح روز ششم، حالش وخيم شده، به علت خونريزی مغزی به كما می‌رود و دچار مرگ مغزی می‌شود. علت خونريزی ضربه مغزی و شكستگی جمجمه تشخيص داده می‌شود. وقتی خانواده متهم به زندان مراجعه می‌كنند ديگر از ادعای جاسوسی وی خبری نيست. تنها چيزی كه می‌شنوند اين است كه برويد وی را از بيمارستان ببريد».

محسن آرمین در این زمینه همچنین گفته است «زهرا كاظمی تا روز ۱۹ تيرماه ۱۳۸۲ عليرغم مرگ مغزی زير دستگاه تنفس مصنوعی نگهداری مي‌شود و پس از اين تاريخ مرگ وی اعلام می شود. قاضی مرتضوی پس از درگذشت وی، خارج از حيطه‌ مسووليت و بدون اطلاع به وزير فرهنگ و ارشاد‌ اسلامی، مديركل رسانه‌های خارجی اين وزارت را احضار می‌كند و از وی می‌خواهد طی مصاحبه‌ای فوت وی را به علت سكته مغزی اعلام كند. وی پس از مصاحبه‌ مديركل مذكور چند بار با خبرگزاری تماس می‌گيرد تا خبر مصاحبه را سريعا مخابره كنند. به گفته خانواده‌ زهرا كاظمی، دادستانی اصرار بر دفن سريع وی داشته است.». ( متن نطق پیش از دستور آرمین در مجلس ششم در همین ارتباط را می‌توانید در اینجا بخوانید و بشنوید). سخنان آرمین با واکنش تند و شدیداللحن مرتضوی و نگارش نامه‌ای به کروبی و سپس دستگیری برخی فعالان مطبوعاتی دنبال شد و به این تریتیب یک بار دیگر جای شاکی و متهم تغییر کرد و آقای مرتضوی در جایگاه خود باقی ماند.

روی کار آمدن احمدی‌نژاد و افزایش دایره اختیارات مرتضوی

مرتضوی که در دوران خاتمی با قتل زهرا کاظمی و سلاخی مطبوعات پرونده خود را بیش از پیش سیاه کرده بود در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد با توجه به عملکرد ننگین وی از آنجایی که اصولا روزنامه‌ای برای توقیف باقی نمانده بود به سرکوب در زمینه‌های دیگر مشغول شد. از آن جمله می‌توان به صدور احکام فله‌ای برای اعدام عده‌ای از زندانیان تحت عنوان اراذل و اوباش، بازداشت و بازجویی از برخی فعالان سیاسی و تلاش در جهت تکمیل اعتراف گیری‌ها از بازداشت شدگان‌ اشاره نمود. سال‌های پرکار سعید مرتضوی در دوران اصلاحات بعد از ۴ سال با انتخابات خرداد ۸۸ دوباره از سر گرفته شد و وی مجددا مسوولیت سرکوب و بازداشت فعالان سیاسی را عهده دار شد.

عصر روز بیست و دوم خرداد ۸۸ ، گروهی نیروی لباس شخصی مسلح بدون ارائه هیچ حکمی با شلیک گاز اشکاور و ضرب و شتم افراد به ساختمان یکی از ستادهای میرحسین موسوی واقع در قیطریه حمله کردند و مدعی شدند که از سوی مرتضوی دارای حکم تیر هستند و به سمت هر کس که لازم باشد شلیک خواهند کرد. در حالی که با واکنش مردم این حمله ناکام مانده بود و برخی از مهاجمین به نیروی انتظامی تحویل شده بودند بعد از گذشت نزدیک به چهارساعت، ماموران امنیتی با در دست داشتن حکمی که به امضای مرتضوی رسیده بود مجددا به ستاد قیطریه بازگشتند و طبقه چهارم و پنجم ستاد قیطریه را پلمپ کردند.

از فردای روز انتخابات هم ماموران به خانه‌های اصلاح‌طلبان ریختند و با در دست داشتن حکمی که در آن به تاریخ ۲۰ خرداد، ۲ روز پیش از انتخابات، دستور داده شده بود تا هرکسی که قصد اخلال در روند انتخابات را داشته باشد بازداشت کنند و پای آن امضا و مهر سعید مرتضوی به چشم می‌خورد، جمع زیادی را بازداشت کردند. در طول دوران پس از کودتا نیز هر خانواده زندانی که گذارش به دفتر مرتضوی افتاده باشد، دو کلمه از زبانش نمی‌افتد: دروغ و اهانت. مرتضوی بزرگترین دروغ‌ها را به خانواده‌های زندانیان سیاسی در مورد تعیین شدن تکلیف عزیزانشان تا به حال گفته است و بیشترین اهانت‌های لفظی را به آنان نموده است.

مرتضوی از چه کسی دستور می‌گیرد؟

یکی از سوالاتی که به کرات در مورد مرتضوی در دوران دادستانی‌اش شنیده می‌شد این بود که چگونه دایره اختیارات دادستان تهران چنین وسیع است و هیچ کس حتی رئیس قوه قضائیه امکان برخورد با وی را ندارد؟ قبل از هرچیز نباید فراموش کرد که سعید مرتضوی یکی از معتمدین دفتر رهبری و به خصوص مجتبی خامنه‌ای محسوب می شود.

او در بزنگاه‌های مختلف ثابت کرده است که مطیع و گوش به فرمان اوامر بالادست‌های خود است و هر زمان که لازم باشد برای برخورد با هر کسی که امر شود اقدام خواهد کرد. بنابر گفته‏های برخی مدیران قوه قضائیه رهبری زمانی که آیت الله هاشمی شاهرودی تصمیم بر برکناری مرتضوی گرفته بود، از او درخواست کرد تا از این کار خودداری کند و او نیز اطاعت امر نمود. رهبر در آن زمان از مرتضوی با صفت «قاضی خوب و متعهد» یاد کرد.

پیش از آن در دوران ریاست شیخ محمد یزدی بر قوه قضاییه و همزمان با دوران اصلاحات و بحبوحه توقیف فله ای مطبوعات بود که رهبری در سخنانی تلویحا فعالان سیاسی اصلاح‏طلب را مورد خطاب قرار داد و گفت که اگر به سرانگشتی اشاره کند مردم آن‏ها را سر جایشان خواهند نشاند. درست یک روز بعد از آن بود که وظیفه مردم را مرتضوی بر عهده گفت و بسیاری از چهره‌های فعال سیاسی و مطبوعاتی با حکم وی دستگیر شدند.

در بسیاری از بازداشت‌های صورت گرفته وقتی خانواده زندانیان سیاسی از مرتضوی علت بازداشت عزیزشان را جویا می‌شدند، در پاسخ می‌گفته است که دستور از بالاست و من کاره‌ای نیستم. همه این شواهد و قرائن نشان از همکاری و هماهنگی تنگاتنگ مرتضوی با سران عالی‌رتبه نظام دارد. همین که فردی به تجاوز به عنف و قتل متهم باشد و تاکنون حتی یک بار هم در دادگاهی رسمی و منصفانه محاکمه نشده باشد جای بسی تعجب و شگفتی دارد و خبر از ارتباطات وثیق این فرد با صاحبان قدرت می‌دهد.

ماموریت جدید مرتضوی: لاپوشانی جنایت کهریزک

پس از همه این اتهامات و سرکوب‌ها با حضور صادق لاریجانی در راس قوه قضائیه باز هم مرتضوی به جای محاکمه به نوعی ارتقا پیدا کرد و به مقام معاون دادستان کل کشور منصوب شد. او که نقشی مستقیم در صادر کردن فرمان انتقال بازداشت شدگان اعتراضات اخیر به کهریزک داشته و این نکته را حتی در مصاحبه اخیر خود نیز به صورت آشکاری بیان کرده است، در پی این است که جنایت‌های کهریزک را به کلی انکار کند. او در مصاحبه‌ای سرشار از تناقض در جایی از مصاحبه می‌گوید:

"در این تماس تلفنی بدون ذکر هیچ علتی به اینجانب ابلاغ شد که بازداشت شدگان حوادث ۱۸ تیر به زندان اوین منتقل شوند که این جانب هم در کوتاه ترین زمان ممکن اجابت کردم . یعنی این ابلاغ را فی المجلس به آقای حداد معاونت امنیت محترم دادسرا ابلاغ کردم و همان لحظه با پلیس امنیت تهران در حضور همکاران قضایی تماس گرفتم و مراتب انتقال فوری بازداشت شدگان از کهریزک را ابلاغ و تاکید کردم چنانچه نیاز به تدارک وسیله نقلیه است اعلام نمایند تا فردا در اول وقت این جابجایی انجام شود". و در جایی دیگر می‌گوید: "من به دادیار مربوطه دستور داده بودم که دانشجویان به این بازداشتگاه برده نشوند. این بازداشتگاه از حدود ۱۰ سال پیش در هنگام پاک سازی منطقه خاک سفید ایجاد و قبل از احیای دادستانی چندین نوبت نیز مجوز برای آن صادر شده بود."

هر دوی این عبارات بدین معناست که سعید مرتضوی قدرت فرماندهی قضایی به مسولان ذیربط خود در مورد انتقال یا عدم انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را داشته است. حتی مرتضوی در پاسخ به این سوال که اما در میان بازداشتی های کهریزک چند دانشجو نیز وجود داشتند؟ وقتی می‌گوید "دلیل این بود که این افراد در لیست معرفی خود به هنگام تحویل به بازداشتگاه خود را دیپلم و یا شغل آزاد معرفی کرده بودند و ما اطلاعی از دانشجو بودن آنها نداشتیم"، آشکارا به آگاهی دقیق خود از چند و چون وضعیت بازداشتی‌ها و اطلاعات در مورد آن‌ها اعتراف می‌کند. اما درست چند لحظه بعد وقتی مصاحبه‌گر در مورد نقش او در کهریزک سوال می‌کند، مرتضوی همه چیز را انکار می‌کند و می‌گوید:

"اصلا کهریزک از لحاظ صلاحیت قضایی در حوزه قضایی شهر ری است و من دادستان شهر تهران هستم." او به همین میزان فرافکنی کفایت نمی‌کند و بی شرمی را تا بدانجا می‌رساند که می‌گوید: "بسیاری از مسائل پیش آمده در کهریزک به دلیل ازدحام بازداشتی ها در آن بود و هیچ کس ادعا نکرده که تجاوز و یا تعرضی در این زندان به او شده است." مرتضوی برای پوشاندن جنایات هم‌پالکی‌های خود در کهریزک که به دستور شخص او به انتقال زندانیان به این کشتارگاه اقدام کرده بودند به جای لفظ شکنجه از «ورزش اجباری»(!) استفاده می‌کند و در سخنانی جسورانه حتی قتل چهار شهید کهریزک از جمله محسن روح الامینی را هم به راحتی انکار می کند و می‌گوید: "حتی این سه تنی که در کهریزک جان باخته اند نیز در درگیری ها و اغتشاشات مجروح شده و به کهریزک برده شدند که دو تن از آنها به بیمارستان منتقل و یک تن نیز در راه جان باخت."

علیرضا زاکانی از نمایندگان مجلس که در حال حاضر در بستر بیماری نیز بستری است و پیش از این نیز مدعی شده بود که باید به تخلفات مرتضوی رسیدگی شود، در پی این مصاحبه مجددا سکوت خود را شکست و در پاسخ مدعیات مرتضوی در مورد کهریزک اعلام کرد: "به درخواست اينجانب هياتی از سوی آيت الله شاهرودی رئيس وقت قوه قضائيه با حضور آقايان رئيسی، خلفی، جمشيدی، نکونام و رحيمی که ۵ نفر از قضات عالی کشور هستند تشکيل شده و بنده منتظرم با ارايه اسناد و مدارکی که مدتهاست آماده شده و به خاطر شرايط کشور از انتشار آن خودداری کرده ام پس از ۹ماه سکوت در روزهای آينده اين مستندات را به هيات مذکور تقديم و نتايج آن را به سمع و نظر مسئولان کشور بويژه حضرت آيت الله آملی لاريجانی رياست محترم قوه قضائيه برسانم."

زاکانی همچنین در پاسخ به این ادعای سعید مرتضوی که گفته بود زاکانی با من خصومت شخصی دارد و اطلاعات منتشر شده توسط وی کذب است گفته "بنده نيازی به پاسخگويی به نامه ايشان نمی بينم و انشاء الله به زودی نتايج هيات رسيدگی کننده به وقايع پس از انتخابات منتشر خواهد شد تا سيه رو شود هرکه در او غش باشد."

آیا وقت محاکمه مرتضوی فرا نرسیده است؟

بر اساس نتایج کمیته تحقیق و تفحص مجلس و اظهارات علیرضا زاکانی، شرح تخلفات سعید مرتضوی اینک محرز و مستند شده و به دست لاریجانی رئیس قوه قضائیه رسیده است. اکنون سوال اصلی این است که آیا مرتضوی محاکمه خواهد شد؟ اصولا در سیستمی که این شخص از معتمدین و افراد مورد قبول بیت رهبری محسوب می شود و از دست جناب لاریجانی، رئیس جدید قوه قضائیه حکم ارتقای خود را به جای اخراج و محاکمه دریافت می‌کند نمی‌توان انتظار داشت که به اظهارات و مستندات کمیته تحقیق و تفحص مجلس نیز وقعی گذارده شود.

اما شاید وقت آن باشد که آقایان حداقل برای تطهیر کوتاه مدت خود هم که شده این لکه ننگ را از دامن خود پاک کنند و به محاکمه سعید مرتضوی تن دهند. وقت آن رسیده است که قبول کنند کسی که به همسر متهم پرونده خود نظر سوء دارد و به حریم او تعرض می‌کند، کسی که در طول دو روز ۱۸ نشریه را توقیف می‌کند، کسی که بدترین نگاه‌ها و زشت‌ترین حرف‌ها را نثار یک زن خبرنگارمی‌کند و از سرکوب و شکنجه وبلاگ‌نویسان لذت می‌برد، کسی که دستش به خون انسانی بی‌گناه آلوده شده و کسی که در صدور فرمان انتقال بازداشتی‌های کودتای اخیر به کهریزک عامل مستقیم شهادت و شکنجه و تجاوزهای صورت گرفته در کهریزک بوده است، اصولا آدم قابل دفاعی نیست.

صاحبان امر بهتر است هر چه زودتر دست خود را از دست چنین شخصیتی با این همه جرم حقیقی و حقوقی بیرون بکشند و اعلام برائت کنند و الا معلوم نیست این فرد در آینده چند نفر را با طناب پوسیده خود به داخل چاه بکشد.

یی نوشتها:

پ.ن. ۱: امیرفرشاد ابراهیمی در اعترافات خود در تشریح ماجرای اتهام تجاوز به عنف سعید مرتضوی چنین می‌نویسد: فردي به اتهام پانصد هزار تومان چك بلا محل به زندان مي افتد ، همسرش ماهها براي پيگيري پرونده نزد شعبه بازداشت كننده ايشان مي رود كه در يكي از اين رفت و آمدها سعيد مرتضوي به ايشان مي گويد كه در حال مطالعه پرونده هستم و آخر وقت اداري بيايند ، آخر وقت اداري وقتي آن خانم مراجعه مي كنند سعيد مرتضوي به ايشان مي گويد كه تمام پرونده و سرنوشت همسرت در دست من است و مي توانم اصلا ايشان را به اتهامات ديگر نيز در زندان نگه دارم و تنها راه چاره اين هست كه من شبي با شما باشم ! ، همسر درمانده به منزل مي رود و فردايش از سر ناچاري ماجرا را با زن صاحبخانه اش كه در طبقه پائين محل سكونتش بوده در ميان مي گذارند همسر صاحب خانه (الف . ت ) از فرماندهان تيپ الغدير سپاه يزد بوده اند كه هنگامي كه زن صاحب خانه موضوع را به اطلاع همسر مي رساند ايشان تصميم مي گيرند با موضوع برخورد نمايند و به زن زنداني مي گويند قرار را با سعيد مرتضوي بگذار و القصه برادر مرتضوي را در خانه زنداني براي ارتكاب خواسته شان بازداشت مي كنند و موضوع را همان شب به اطلاع امام جمعه يزد و سپاه يزد و دادگستري مي رسانند ، برادر مرتضوي چند روز بعد آزاد مي شود و به داستاني انتظامي قضات در تهران اعزام مي شوند منتها آقاي مرتضوي كه قرار بوده براي محاكمه به تهران برود از يزد توقف كوتاهي در قم مي كنند و خدمت آيه الله مشكيني و امامي كاشاني مي روند (آيه الله مشكيني از بستگان مادري ايشان مي باشند ) و نامه و سفارشي مي گيرند تا اين تهمت !! را از ايشان پاك كنند"

پ.ن.۲: لازم به توضیح است که بعد از برکناری شیخ محمد یزدی و جایگزینی وی با محمود هاشمی شاهرودی، دستور عزل مرتضوی از سوی وی داده شد که به دلیل وساطت شخص رهبر و بیان اینکه « ما همین یک قاضی خوب را داریم، آن را هم می‌خواهید برکنار کنید؟»‌ مرتضوی همچنان در سمت خود باقی ماند. تا علاوه بر اتهام تجاوز به عنف و سلاخی مطبوعات، اتهامات سنگین‌تری را هم برای خود ردیف کند.

» ادامه مطلب

استقبال از رهبر به روایت یک خواننده از چالوس

استقبال از رهبر به روایت یک خواننده از چالوس.

امروز صبح سه شنبه ۱۴ مهر ماه به قصد خرید میوه و تره بار به بازار چالوس رفتم.

داخل مغازه میوه فروشی واقع در خیابان رادیو دریا شدم و مشغول جمع کردن میوه بودم که ناگهان دیدم سه نفر از پژو ۴۰۵ وارد مغازه شدند و با عصبانیت زیاد و رفتار خشن به مغازه دار می گویند "چرا عکس به شیشه مغازه نصب نکردی؟"

صاحب مغازه گفت: "دیروز که عکسها را به مغازه ها دادند من نبودم و مغازه ام تعطیل بود".

آن سه نفر که لباس شخصی و بیسیم در دست داشتند با خشونت به مغازه دار گفتند: "دیروز نبودی امروز که هستی" وبه مغازه دار تذکر دادند و گفتند "ما می رویم و دوباره برمی گردیم چنانچه عکس را به شیشه مغازه نچسباندی برای همیشه مغازه ات تعطیل می شود".

مغازه دار که ترسیده بود به آنان گفت: "همین الان می چسبانم".

حقیقتش من هم ترسیده بودم و پس از آنکه آن سه نفر سوار ماشین خود شدند و رفتند به مغازه دار گفتم چی شده است؟ که مغازه دار در جوابم گفت "دیروز به همه مغازه های شهر عکس خامنه ای دادند و گفتند باید اجبارا به شیشه مغازه ها بچسبانید اما چون من دیروز نبودم عکس را به مغازه بغل دستی دادند تا به من بدهند اما امروز که مغازه بغل دستی، عکس را به من داد به شیشه نچسباندم که آمدند..." و همین طور که مشغول صحبت کردن با من بود عکس بزرگی از خامنه ای را به درب شیشه ای مغازه اش چسباند.

از مغازه آمدم بیرون و به اطرافم خوب نگاه می کردم؛ پشت شیشه تمامی تاکسی ها عکس خامنه ای را چسبانده بودند، به شیشه ی همه مغازه ها هم همین طور!

ارس: حقیقتش این نامه ما را به یاد دوران کودکی در دبستان هدف (واقع در چهارراه پهلوی خ سپه) انداخت که هروقت شاه میخواست از آنجا رد شود تمام دبستان را تعطیل و بدست هرکداممان یک پرچم میدادند و در دوطرف خ سپه ردیفمان میکردند!


» ادامه مطلب

کتاب موج سبز (جلد اول)

تلاشی خلاقانه برای مستندسازی انتخابات ریاست‌جمهوری و وقایع پس از آن
کتاب موج سبز(جلد اول)

ادامه راه سبز (ارس): گروهی از فعالان علاقه‌مند جنبش سبز، کتابی را تهیه کرده‌اند که هرچه درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری دوره دهم باید بدانیم و گزارش تمام وقایعی را که در فاصله‌ی ۲۰ خرداد تا ۱۰ مرداد ۱۳۸۸ اتفاق افتاد، یک‌جا جمع کرده است.

«کتاب موج سبز» تلاشی است در جهت رسوا کردن دروغ های عظیمی که از رادیو و تلویزیون، روزنامه های دولتی و... ساختند و در مقابل رسانه‌های دنیای مجازی آمدند تا بگویند آنچه که بر ما رفت. حال این کتاب هم سعی دارد از این فضا استفاده کند تا حقایقی را روشن سازد. مجموعه‌ی پیش رو با استفاده از منابعی که در همین فضا در دسترس همگان بود و هست، جمع آوری شده است؛ تنها با این امتیاز که نظم و ترتیبش به گونه‌ای است که از کنار هم قرار دادن وقایع و اطلاعات آن، می‌توان فهمید چه شد و چه بر سرمان آمد.

بررسی و تحلیل این اطلاعات قطعا کوشش دیگری را می‌طلبد، اما کتاب حاضر مصالح لازم برای تحلیل‌ها و تاملات جدی‌تر را فراهم می‌سازد. نویسندگان این کتاب ابراز امیدواری کرده‌اند که شرح و گزارش باقی ماجرا در مجموعه‌ای دیگر بیاید، و تنها حق‌التالیف این مجموعه را نیز توزیع و گسترش آن ذکر کرده‌اند، تا همگان بدانند کدام اجناسشان به غارت رفت و چه در کیسه دارند.

«کتاب موج سبز» که در سرفصل‌های زیر تهیه شده است:

- وقایع مهم پیش از برگزاری انتخابات
- متن کامل مناظره های تلویزیونی
- گزارشی از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)
- پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)
- گزارش کامل رخدادهای ۲۳ خرداد تا ۸ مرداد ۱۳۸۸ به همراه تصاویر برگزیده
- اطلاعات کامل در مورد کشته شدگان
- اطلاعات کامل در مورد دستگیرشدگان
- واکنش رسانه های جهان به این انتخابات
- بررسی کلیه نظریات علمی و سیاسی در مورد احتمال تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)
- گزارش تفصیلی کمیته صیانت از آرای میرحسین موسوی
- متن کامل کلیه بیانیه ها و نامه ها

گروه ادامه راه سبز «ارس»، به نوبه خود از پدیدآورندان و مؤلفان این اثر ارزشمند فدردانی نموده، و امیدوار است که بزودی جلد دوم این کتاب نیز به همت والای این عزیزان منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گیرد.

فایل این کتاب ۵۲۰ صفحه‌ ای را که حجم آن حدود ۱۸ مگابایت است، با کلیک بر روی عکس زیر می‌توانید دانلود کنید:

«دانلود کتاب موج سبز جلد اول»

» ادامه مطلب

احتمال آزادی بهزاد نبوی

احتمال آزادی بهزاد نبوی

ادامه راه سبز به نقل از پارلمان‌نیوز: وكیل بهزاد نبوی ابراز امیدواری كرد، درخواست تبدیل قرار بازداشت وی به وثیقه یا كفالت، به دلیل وضعیت جسمانی‌اش مورد موافقت قرار گیرد و وی هرچه زودتر آزاد شود.

صالح نیكبخت در گفتگو با ایلنا، در خصوص آخرین وضعیت بهزاد نبوی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گفت:نبوی همچنان در بیمارستان خاتم الانبیاء تحت مراقبت و نگهداری است.

وكیل بهزاد نبوی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینكه آیا احتمال دارد، قرار بازداشت موكلش به وثیقه یا كفالت تبدیل شود یا خیر؟ اظهار داشت: به نظر می‌رسد درخواست اینجانب و خانواده نبوی به سبب وضعیت جسمانی وی و همچنین دستور پزشكان متخصص كه خواستار حضور نبوی در مكانی آرام و بدون استرس و اضطراب هستند، مورد توجه دادستان تهران قرار گرفته است.

نیكبخت ابراز امیدواری كرد، درخواست تبدیل قرار بازداشت نبوی به وثیقه یا كفالت، به دلیل وضعیت جسمانی‌اش مورد موافقت قرار گیرد و وی هرچه زودتر آزاد شود.

» ادامه مطلب

مباركه! جايزه سازش نوبل را هم بدهيد به همين اوباما!

مباركه! جايزه سازش نوبل را هم بدهيد به همين اوباما!


نظر به اينكه انگار هر سال قرار است اين جايزه صلح نوبل براي ما شر بشود و ايندفعه با نهايت حق كشي اين جايزه بي اهميت را بجاي خالد مشتعل داده اند به اوباما عكس العمل تعدادي از شخصيتهاي مهم جهان كه طبيعتاً اركان جمهوري اسلامي هم هستند در زير مي آيد:

مموتي : تا آخر هفته 32 تا نامه تبريك مي نويسد براي اوباما بعد كه به هيچكدامش جواب نميدهد ميرود در جمع عشاير غيور چادر ملو ميگويد از ساعت چند تا حالا اينجائيد ؟ ... ده ؟ ... نه ؟ ... هشت ؟ ... خسته شديد ؟ ... كي خسته شد ؟ (دشمن) دشمن كيه ؟ (طبيعتاً امريكا) بعد مردم نيم ساعت ميگويند مرگ بر امريكا . در اين سفر ضمناً يك واحد مرغداري با ظرفيت دويست تخم مرغ كه قرار است دو سال ديگر ساخته بشود افتتاح ميشود . در اين مراسم وزراي بهداشت ، كشور ، صنايع ، نيرو ، دفاع ، اطلاعات ، رفاه ، بازرگاني ، اقتصاد ، خارجه ، نفت ، رئيس فدراسيون جودو ، حسين رضازاده ، مشائي ، و چندتا خانوم محترم ديگر نيز حضور داشتند . در پايان به حاضرين نفري شصت و سه هزار تومان سهام داده ميشود .

رهبري : نماز جمعه هفته بعد را شخصاً اقامه ميكند و براي اينكار از ورامين و اسلامشهر و رباط كريم و چهاردانگه و رودهن و بومهن و شهرك پرديس با اتوبوس آدم مي آورند تا به دنيا ثابت بشود كه چطور جايزه صلح نوبل را ميدهند به اوباما ولي رهبري اينهمه طرفدار دارد ؟ بررسي اينكه خب اين چه ربطي دارد فعلاً از حوصله همه خارج است و هيچكس جواب نميدهد . همين باعث ميشود كه احمد خاتمي در نماز جمعه هفته بعد سكوت دنيا را در برابر عظمت جمهوري اسلامي نشانه ذلت اسرائيل بداند و بر لزوم برخورد بي رحمانه با اغتشاشگران توسط قوه مستقل قضائيه تاكيد كند .

لاريجاني : بلافاصله با هواپيما ميرود سودان و چند تفاهم نامه همكاري در تمام زمينه هاي آبرساني ، برق كشي ، موبايل ، اينترنت ، ساخت مدرسه ، آپارتمان سازي ، آسايشگاه رواني ، وام ازدواج ، بيمه عمر ، كمك هزينه اشتغال ، سرپرستي اطفال امضاء ميكند . وي در بازگشت به جهان "هشدار باش" ميدهد و يك چيزهائي هم درباره سياست بيل و هويچ و نخود سياه و قوطي بگير و بشين و كلاغ پر تف ميدهد و از كروبي ميخواهد كه مستندات خود را شب بياورد باغ باقالي . نمايندگان با شعار مرگ بر امريكا يك بيانيه شديداللحن عليه ساسيت خارجه امريكا صادر ميكنند كه بجز احمد توكلي بقيه آنرا امضاء ميكنند . بعد از يك هفته سر و صدا در مورد امضاء نكردن توكلي آخرش معلوم ميشود كه توكلي اصلاً خودش آن بيانيه را نوشته .

صدا سيما : با يكي از كارگران شركت جنرال موتورز مصاحبه ميكند و معلوم ميشود كه وضع حقوق بشر امريكائيها نسبت به قبل خيلي بدتر شده . بعد تصاويري از چند نفر در حال قدم زدن و بستني خوردن در پارك ژوراسيك نشان ميدهد و با يكنفر كه انگليسي را بصورت حلقي تلفظ ميكند مصاحبه ميكند و او ميگويد كه دولت امريكا سه ماه است كه خانه اش را بيخود و بي جهت با لودر خراب كرده و بچه اش را به زور از مدرسه درآورده و خودش هم الآن تمام انواع آنفولانزا را دارد و دويست هزار تومن هم بدهكار است . يك رهگذر كه نخواسته بود چهره شطرنجي اش فاش بشود اين مطلب را دقيقاً تائيد ميكند و به نمايندگي از ملت تحت ستم امريكا از دولت اوباما ميخواهد بجاي كشتار ملت مظلوم افغانستان پروژه ساخت بمب اتم را متوقف بكند . بمدت يكهفته همه به اينكه ملت در امريكا بجاي دلار ، تومان خرج ميكنند ميخندند ولي ضرغامي به روي خودش نمي آورد .

حسني : من نمي فهمي اين نوبيل ديگه كيمدي ؟ خودش ميرفتي بيمب ديناميتي توليد ميكردي حالا صلح ميكني ؟ من ميگويم اشـّك ! تو گلط ميكني ! بي من خشم جمع ميشي با كفش به اسرائول پرت بكني تو بجاي اينكارا برو زنت جمع كن به ايسلام ضربه ميزني . آخه مگي سياه پوست جايزه ميگيري ؟ هرچي ميكشي از اين قيشر دانيشگاهي !


ارس: بنابر اعلام کمیته نوبل نروژ، رئیس جمهور آمریکا جایزه صلح نوبل ۲۰۰۹ را از آن خود کرد. شبکه تلویزیونی الجزیره: باراک اوباما توانست جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۹ را از آن خود کند. کمیته نوبل نروژ در این رابطه اعلام کرد: به دلیل تلاش های استثنایی باراک اوباما به منظور توسعه دیپلماسی بین المللی و همکاری میان ملت ها جایزه صلح نوبل به وی اعطا شد.

علیرضا رضایی
» ادامه مطلب

مهاجرانی: جای آرمان، مصلحت نشسته و جای ارزش های دینی، حفظ نظام!

مهاجرانی: جای آرمان، مصلحت نشسته و جای ارزش های دینی، حفظ نظام!

ادامه راه سبز«ارس»: عطاء‏الله مهاجرانی مردم و جوانان شیراز را به حمایت از آیت‏الله دستغیب دعوت کرد "در برابر این اطلاعیه، وظیفه مردم شیراز و جوانان شیرازی و دانشجویان است که باز هم مثل همان سال ها مسجد آتشیها را که امروزه رونق بسیاری یافته است، با حضور خود سرشار از گرمی و حماسه کنند. بگذاریم صفوف نماز جماعت مسجد آتشیها تا کوچه و خیایان امتداد یابد. تا همه بدانند، روحانی شجاع و حقیقی که از مردم و آزادی و عدالت حمایت می کند تنها نمی ماند."


ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها...

"مسجد اتشیها" در نزدیکی شاهچراغ، به قول شیرازی ها سردزک، مسجدی بود کوچک، اما گرم و سرشار از حضور جوانان. آیه الله سید محمد علی دستغیب امام جماعت مسجد بود و مسجدش کانون حضور جوانان. برای ما دانشجویان آن روزگار آیه الله دستغیب نشانه ای از همان صمیمیت و صداقت و یکرنگی و وفایی بود که از دین و آیین انتظار داشتیم. صدایی آرام و نگاهی مهربان. انقلاب با شعار آزادی و عدالت آغاز شد و آن شعار ها در ساختار قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی به گمان ما شکل گرفت.

بسیاری به علت یا دلیل موقعیت تازه ای که در حکومت یافتند، اندک اندک از آن شعار ها کمتر دم زدند و یا دم فرو بستند. مصلحت نظام مثل جذام ریشه های ان شعار ها را بلعید و هل من مزید زد. جای آرمان، مصلحت نشست و جای ارزش های دینی، حفظ نظام ارج و اعتبار پیدا کرد. مثل همه انقلاب ها، حقیقت انقلاب در برابر واقعیت ها تسلیم شد. آرمان تیدیل به کابوس شد.

مثل همه ما که در برابر کشتار جوانان در سال 1367 ساکت ماندیم. گمان می کردیم شرایط جنگ و تهدید خارجی می تواند مجوزی برای چنان جوان کشی باشد، که در تاریخ ما کمتر نظیری برای آن می توان یافت. آن روز ها تنها یک صدا از سراسر مسئولان کشور و نظام برخاست. صدای آیه الله منتظری، به جوان کشی اعتراض کرد، و از موقعیت سیاسی که داشت برکنار شد. در برابر اقدامی که او کرد آن موقعیت سیاسی که ارزش و اعتباری نداشت. به تعبیر امام علی علیه السلام حکومت برای احقاق حق است و گرنه بی بها تر از آب بینی بز است!

به قول مولوی:
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک! سربسته به زرینک

آیه الله منتظری برای نسل ما و نسل هایی که از راه می رسند، یک حجت است. حجتی که با صدای رسا می گوید، می توان در برابر ستم ایستاد و کلمه حق را بر زبان آورد. امروز دیگر صدای آیه الله منتظری- که به تعبیر دقیق و به هنگام دکتر بشیریه، رهبر معنوی جنبش سبز ملت ایران است- تنها نمانده است. صدای آیه الله سید جلال طاهری در قم و صدای ایه الله سید علی محمد دستغیب در شیراز بازتاب هایی از همان فریاد است. این صدا از ژرفای فطرت دینی و انسانی می جوشد. کدام فطرت انسانی ست که ستم را می پذیرد و بدتر از آن توجیه کننده ستم و سرکوب می شود؟

اطلاعیه ای دیدم که عده ای نامه ای به مقام رهبری نوشته اند و از سخنان آیه الله دستغیب برائت جسته اند. آن نام و نشانها که گروه نخستش ائمه جمعه هستند که تماما کارمندان دفتر رهبری محسوب می شوند. گروه دوم فرماندهان سپاه هستند که برخی از آنان با دین و انقلاب در همان مسجد آتشیها و از طریق ایه الله دستغیب اشنا شدند. گروه سوم هم مسئولان دولتی... به تعبیر قرآن مجید: فاما الزبد فیذهب جفاءا و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض( رعد/17) کف ها به کناری می رود و چهره صاف و تابناک آب پدیدار می شود.

در برابر این اطلاعیه، وظیفه مردم شیراز و جوانان شیرازی و دانشجویان است که باز هم مثل همان سال ها مسجد آتشیها را که امروزه رونق بسیاری یافته است، با حضور خود سرشار از گرمی و حماسه کنند. بگذاریم صفوف نماز جماعت مسجد آتشیها تا کوچه و خیایان امتداد یابد. تا همه بدانند، روحانی شجاع و حقیقی که از مردم و آزادی و عدالت حمایت می کند تنها نمی ماند.

در اصفهان پیش از انقلاب، امام جمعه رسمی که نماز می خواند، مامورینش چهار پنج نفر بیشتر نبودند. نماز جمعه آیه الله طاهری در مسجد حسین آباد غلغله جمعیت بود و نیز نماز جمعه آیه الله غروی در خارج شهر اصفهان در کارخانه چوب بری!

آیه الله دستغیب از ستارگان سبز جنبش ملت ایران است. در برابر تنگناهایی که نظام برای ایشان ایجاد می کند، و این اطلاعیه بروشنی نشان داد که در پس چنین کاری سرانگشت دستگاه های اطلاعاتی و نظامی پدیدارست. وظیفه ماست آیه الله دستغیب را یاری کنیم. با همان نمازی که در مسجد ایشان برگزار می کنیم....با حضورمان می گوییم که او تنها نیست و نویسندگان آن نامه ماموران معذورند.

عطاالله مهاجرانی

» ادامه مطلب

سردار رجب‌زاده: با درایت از نظام دفاع کردیم بدون این‌که یک نفر را بکشیم!

سردار رجب‌زاده: با درایت از نظام دفاع کردیم بدون اینکه یک نفر را بکشیم!!!.

ادامه راه سبز«ارس»: رییس پلیس پایتخت با بیان این‌که پوزه همه بدخواهان نظام را به خاک می مالیم، گفت: یک جان ناقابل داریم که فدای شهدا و نظام و رهبری می کنیم.

به گزارش ایلنا، سردار عزیزالله رجب زاده در مراسم قبارروبی از مزار شهدای نیوری انتظامی، اظهار کرد: پلیس تهران بزرگ یکهزار و 451 شهید تقدیم نظام کرده و یکهزار و 368 ایثارگر دارد.

وی با بیان اینکه همرزمان ما برای دفاع از آرمان های شهدا و برای پاسداری از نظام و انقلاب زحمت می کشند و جلوی همه فتنها ایستاده اند، افزود: در فتنه های اخیر پس از انتخابات در تهران، همرزمان ما با حجم و گستردگی که توسط فتنه گران برپاشده بود، با درایت و مدیریت، برخورد کردند و جایی که لازم بود با خویشتنداری عمل کردند و جایی که لازم بود با برخورد و قدرت، نقشه آشوبگران را ناکام گذاشتند.

فرمانده انتظامی تهران بزرگ ادامه داد: چندین روز تجمعات خیابانی در قالب فتنه و انقلاب مخملی باعث نشد که ذره ای در اراده همرزمان ما شک و تردید به وجود آید.

به گفته رجب زاده، این برای نیروی انتظامی افتخار است که حتی در یک سرباز نیروی انتظامی هم شک و تردید برای دفاع از نظام و انقلاب به وجود نیامد و ما توانستیم مقتدرانه از نظام دفاع کنیم، بدون اینکه حتی یک نفر از آشوبگران را بکشیم.

او با بیان اینکه تا به امروز هم محکم ایستاده ایم، گفت: این قول را به خانواده معظم شهدا می دهم که امکان ندارد، برای یک لحظه برای دفاع از آرمان های شهدا و خونی که دادند، تردید داشته باشیم. مظمئنا خواسته شهدا همین است و خود را مکلف به پاسداری از خون آنها می دانیم.

رجب زاده با بیان اینکه شهدیان خود را فدا کردند تا از اسلام و نظام و ولایت دفاع کنند، افزود: ما این خونها را هرگز فراموش نمی کنیم و لحظه ای تردید به خود راه نمی دهیم. این خونها پشت ما هستند و هروقت احساس دلتنگی کنیم به انها مراجعه می کنیم و دوباره برای دفاع از نظام، محکم می ایستیم.

رییس پلیس پایتخت با بیان اینکه پوزه همه بدخواهان را به خاک خواهیم مالید، تصریح کرد: یک جان ناقابل داریم که فدای شهدا و نظام و رهبری می کنیم.

وی ادامه داد: احساس شرمندگی به خانواده شهدا می کنیم که نتوانستیم، آنطور که باید نتوانستیم خدمت کنیم.

» ادامه مطلب
آخرين اخبار ارس

ادامه راه سبز - ارس

↑ Grab this Headline Animator